ز زلف و روی تو خواهم شبی و مهتابی
که با لب تو حکایت کنم زهر بابی
خیال روی تو چون جز بخواب نتوان دید
شب فراق دریغا اگر بود خوابی
کنونک تشنه بمردیم و جان بحلق رسید
براه بادیه ما را که می دهد آبی
هنوز تشنه ی آن لعل آبدار توام
ز چشمم ارچه ز سر برگذشت سیلابی
اگرچه پیش کسانی خلاف امکانست
که تشنه جان بلب آرد میان غرقابی
معینست کزین ورطه جان برون نبرم
که نیست بحر غمم را بدیده پایابی
ز شوق نرگس مستت خطیب جامع شهر
چو چشم شوخ تو مستست پیش محرابی
رموز حالت مجذوب را چه کشف کند
کسی که او متعلّق نشد بقلّابی
بیا که خون دل از سر گذشت خواجو را
مگر بدست کند از لب تو عنّابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ longing و آرزوی شاعر برای وصال معشوقش است. او دلتنگی و عطش خود را به زیبایی توصیف میکند و میگوید که نمیتواند در غیاب معشوق خواب آرامی داشته باشد. شاعر از تشنگی خود برای طعم لبهای معشوق سخن میگوید و اشاره میکند که در میان درد و غم خود غرق شده است. او همچنین به دیگران میگوید که کسی نمیتواند احساسات عمیقش را درک کند، مگر اینکه خود تجربهی عشق و فراق را داشته باشد. در نهایت، شاعر از معشوق میخواهد که بیاید تا اشکهایش را با لبهایش برطرف کند.
هوش مصنوعی: از موهای تو و چهرهات در شبی با نور ماه میخواهم که کنار لبهای تو داستانی را برایت بگویم که پر از زهر و تلخی باشد.
هوش مصنوعی: تصور چهره تو را فقط در خواب میتوان دید، در شب فراق تو. اما ای کاش خواب هم باشد که بشود تو را دید!
هوش مصنوعی: اکنون به شدت تشنهایم و جانمان به لب رسیده است. به راه بیابان میرویم، اما کسی نیست که به ما آبی بدهد.
هوش مصنوعی: من هنوز به یاد آن عشق شیرین تو هستم، هرچند که اشکها و غمها از چشمانم رفتهاند.
هوش مصنوعی: اگرچه برای دیگران این مسأله غیرممکن به نظر میرسد که در میانه یک دریا، کسی جان خود را در حال غرق شدن بدرد و تشنگی بلبسید.
هوش مصنوعی: واضح است که اگر از این بحران جان سالم به در نبرم، دریاچهای برای غمهایم وجود ندارد که آنها را به چشم خود ببینم.
هوش مصنوعی: از شوق عشق تو، خطیب بزرگ شهر مانند چشمان نازک و بازیگوش تو به وجد آمده و مست شده است، انگار که در حضور محرابی قرار دارد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند رازهای حالاتی را که فرد مجذوب تجربه میکند، درک کند اگر خود آن فرد به این حالت نرسیده باشد یا تجربهاش نکرده باشد.
هوش مصنوعی: بیا و ببین که خواجو چگونه درد و رنجش را فراموش کرده است، شاید بتواند از لب تو میوهای شیرین بچشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو خون خلق بریزی و روی درتابی
ندانمت چه مکافات این گنه یابی
تَصُدُّ عَنّی فِی الجَوْرِ وَ النّوی لکِن
اِلَیْکَ قَلْبی یا غایَةَ المَنَی صابٍ
چو عندلیب چه فریادها که میدارم
[...]
اگر عنانِ عنایت به سوی ما تابی
مگر بود که مرا زنده باز دریابی
عجب اگر اجلم مهلتِ وصال دهد
مگر که دیر نیایی و زود بشتابی
بیا کز آتشِ فرقت چو ژاله میبارد
[...]
چه پیکری؟ که ز پاکی چو گوهر نابی
زهی، سعادت آن خفته کش تو هم خوابی
نقاب طرهٔ شبرنگ زیر چهره چه سود؟
که چون ستارهٔ روشن ز زیر میتابی
دلم ز پستهٔ تنگ تو چون براندیشد
[...]
بیا که بی تو ندارد دل من اسبابی
به هر جهت که نظر می کنم به هر بابی
به چشم شوخ تو سوگند می خورم شبها
نیامدست به چشمم ز عشق تو خوابی
لب تو چشمه نوش است و من چنین تشنه
[...]
تو را که گفت کز احباب روی برتابی
بعمد بی گناهانرا بقتل بشتابی
بکوی دوست اگر تیغ بارد از اطراف
نه مردیست که روی از مصاف برتابی
میان قافله من چون جرس بناله و تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.