گنجور

 
خواجوی کرمانی

مهست یا رخ آن آفتاب مهرافزای

شبست یا خم آن طرّه قمر فرسای

مرا مگوی که دل در کمند او مفکن

بدان نگار پریچهر گو که دل مربای

چه سود کان مه محمل نشین نمی گوید

که بیش ازین مخروش ای درای هرزه درای

مرا بزلف تورایست از انک طوطی را

گمان مبر که بهندوستان نباشد رای

نوای نغمه ی چنگم چه سود چون همه شب

خیال زلف توام چنگ می زند در نای

ببوی زلف سیاهت بباد دادم عمر

مرا که گفت که بنشین و باد می پیمای

اگرچه عمر منی ای شب سیه بگذر

و گرچه جان منی ای مه دو هفته برای

چو روشنست که عمر این همه نمی پاید

مرا چو عمر عزیزی تو نیز بیش مپای

خوشا بفصل بهاران فتاده وقت صبوح

نوای پرده سرا در هوای پرده سرای

اگر خروش برآرد چو بلبلان خواجو

چه غم خورد گل سوری ز مرغ نغمه سرای

ز شور شکّر شعرم نوای عشق زنند

ببوستان سخن طوطیان شکّر خای

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

مجال صبر همین بود و منتهای شکیب

دگر مپای که عمر این همه نمی‌پاید

خواجوی کرمانی

همین شعر » بیت ۸

چو روشنست که عمر این همه نمی‌پاید

مرا چو عمرعزیزی تو نیز بیش مپای

رودکی

سپید برف برآمد به کوهسار سیاه

و چون درونه شد آن سرو بوستان آرای

و آن کجا بگوارید ناگوار شده‌ست

و آن کجا نگزایست گشت زود گزای

عنصری

چو آفرید بتا روی تو ز دوده خدای

مجوی فتنه و روی ز دوده را مزدای

بعارض تو آن گرد مشک سوده بسست

بچشم سرمه مکن ، خلق را بلا منمای

بلای تافته جعدت بسست بر دل خلق

[...]

فرخی سیستانی

همی سراید چنگ آن نگار چنگسرای

نبید باید و خالی ز گفتگوی سرای

غذای روح سماعست و آن شخص نبید

خوشا نبید کهن با سماع طبع گشای

نبید تلخ و سماع حزین و روی نکو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
قطران تبریزی

دلم بدیگر جای و تنم بدیگر جای

تنم بغربت و دل با تو مانده اندر وای

بلای تن ز دلم هست کاشکی همه سال

تنم بنزد تو بودی و دل بدیگر جای

دعا کنم بخدای جهان همه شب و روز

[...]

سنایی

به هفت کشور تا شکر پنج و ده گویم

نبود خواهم ساکن دو روز در یک جای

دو پای دارم چار دگر بباید از آنک

به هفت کشور نتوان رسید بی‌شش پای

چنان زندگانی کن ای نیک رای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه