گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - در مدح ابوالخلیل جعفر و امیر مملان

 

دگر فکار نباشد دلم ز هجر نگار

دکر نباشد رویم ز خون دیده نگار

تنم ز خار رها گشت او فتاد بگل

دلم بنور بپیوست و دور گشت زنار

بوصل آن بت گلرخ کجا روا نبود

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

ز روزنامه شاهان چنین دهند خبر

چنین کنند بزرگان چیره دست هنر

که شهریار زمین کرد و پادشاه زمان

امیر و سید و خورشید خسروان جعفر

اگرچه دیر همی داد داد او گردون

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - در مدح میر ابومنصور

 

گل شکفته نماند مگر بصورت حور

خروش رعد نماند مگر بنفخه صور

همی رسد ز هوا بر زمین نثار درر

همی شود ز زمین بر هوا بخار بخور

اگرچه هست زمین جای دیو و معدن دد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - در مدح ابوالیسر سپهسالار

 

مگر نگارگر چین شده است باد بهار

کز او بنفش و نگار است بوستان چو بهار

همه کرانش لاله همه میانش گل

همه هواش نسیم و همه زمینش نگار

ز بوی و رنگ یکی گشت مشک و نیل کساد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - در مدح ابوالیسر

 

نگار کرد رخ من بخون دیده نگار

کنار کرد بیکبارگی مرا ز کنار

من از جدائی آن دلبر فریشته خوی

ز خورد و خواب جدا مانده ام فریشته وار

ز بسکه هجر همی کاهدم چنان شده ام

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۱ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

همیشه بد بود اندوه و درد فرقت یار

بتر بوقت گل و صبح روزگار بهار

کنونکه باد بهاری کنار پر گل کرد

تهی شده است مرا از گل و بنفشه کنار

بهار رویش بر من حصار کرد فراق

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - در مدح ابوالیسر

 

بهشت وار شد از نوبهار گیتی باز

در بهشت بر او کرد چرخ گوئی باز

درم درم شده روی زمین چو پشت پلنگ

شکن شکن شده آب شمر چو سینه باز

سرشگ ابر کند هر فراز را چو نشیب

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - در مدح ابونصر سعدبن مهدی

 

ز چین زلف مه نیکوان چین و طراز

همیشه سلسله ساز است با دو درع طراز

گهی ز میغ زند بر مه دو هفته رقم

گهی ز مشگ کند بر گل شکفته طراز

ز زخم او همه را بیم و دست اوست سلیم

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - فی المدیحه

 

نهاد روی بما دولت و سعادت باز

ز رنج و درد بدل دادمان سلامت و ناز

گرفت سعد فراز و گرفت نحس نشیب

گرفت رنج نشیب و گرفت ناز فراز

نهفته سود در آمد ز خواب و خفت زیان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - در زلزلهٔ تبریز و مدح ابونصر مملان

 

بود محال مرا داشتن امید محال

به عالمی که نباشد همیشه بر یک حال

از آن زمان که جهان بود حال زینسان بود

جهان بگردد لیکن نگرددش احوال

دگر شوی تو و لیکن همان بود شب و روز

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۶ - در مدح ابومنصور

 

تنم به گونه نال و دلم به گونه نیل

جهان ز نیلم نال و روان ز نالم نیل

چو نیل چشم منست از گریستن شب و روز

چراست جای نهنگ اندر آن دو چشم کحیل

رفیق رنجم تا عشق با منست رفیق

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۸ - در مدح ابوالیسر

 

خیال شام فراق بتان بروز وصال

مرا گداخته دارد ز غم بسان هلال

از آن نهیب نماند بچشمم اندر خواب

وزین عذاب نماند بجسمم اندر هال

فروغ ماه نبینم همی ز بیم خسوف

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۱ - فی المدیحه

 

ایا درفش تو باز سپید و خصم تو بوم

نرفت زیر فلک چون تو خسرویرا بوم

چو بوم گردد بر دست حاسدان تو باز

چو باز گردد بر بام ناصحان تو بوم

سموم گردد بر دوستان تو چو شمال

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۴ - در مدح ابوالمعمر

 

خلاف بود همیشه میان تیغ و قلم

کنون ببخت ملک متفق شدند بهم

چگونه کلک که بر دشمنان و بر یاران

از اوست راحت و محنت از اوست شادی و غم

ضعیف جسم و تن خصم از او شده است ضعیف

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۵ - در مدح ابوالیسر

 

ربود جان و دل من بزلف غالیه فام

بتی که بوی دهد زلف او بغالیه وام

همی رباید صبرم بزلف غالیه بوی

همی فزاید عشقم بجعد غالیه فام

یکی نه شست و گل سرخ را گرفته بشست

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۸ - در مدح امیر ابوالفتح

 

اگر نجست زمانه بلای خلق جهان

چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان

اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین

چرا نگاشت رخش خوب و دل‌فریب چنان

اگر نگشت دل من تنور آتش عشق

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۹ - در مدح شرف الدین ملک جستان

 

اگر بخواهد جانم بجای دل جانان

بجان جانان گر زو دریغ دارم جان

اگر نه جانان از جان عزیزتر بودی

نسوختی دل و جان از جدائی جانان

زیان و سود من از هجر و وصل جانانست

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۳ - در مدح شرف الدین

 

بتی بمهر چو لیلی بچهر چون شیرین

بوصل او دل من شاد و عیش من شیرین

مثل زنند بشیرین لبش و لیکن هست

حدیث کردن شیرین او به از شیرین

اگر بچین بنگارند نقش چهره او

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۶ - در مدح شاه ابوالحسن و شاه ابومنصور

 

بتی که سجده برد پیش او مه گردون

به نیکوئی بر او نیکوان دیگر دون

بدان دو لاله مصقول دل کند مشغول

بدان دو سنبل مفتول دل کند مفتون

اگر نوان و نگونست زلف او چه عجب

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۷ - در مدح امیر وهسودان

 

بتی که لاله چند از رخانش لاله ستان

چه لاله ای که ندیده است خلق لاله چنان

بلای دین و دل آمد بسنبل و بادام

شفای جان و تن آمد بلاله و مرجان

همی رباید دلرا بناز در وصلت

[...]

قطران تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵