نگار کرد رخ من بخون دیده نگار
کنار کرد بیکبارگی مرا ز کنار
من از جدائی آن دلبر فریشته خوی
ز خورد و خواب جدا مانده ام فریشته وار
ز بسکه هجر همی کاهدم چنان شده ام
که مهر بر سر دیوار و کاه بر دیوار
بسان نار کفیده شده است دیده من
وز او سرشگ رونده بسان دانه نار
گرفت از آن لب چون باده جان من مستی
گرفت از آن دل چون روی رای من زنگار
همیشه رنج مرا و دو زلف او پیچان
همیشه درد مرا و دو چشم او بیمار
نشاط من بربود و بخصم داد نشاط
قرار من بکسست و بهجر داد قرار
اگر شرنگ بداری بر ابر لب دوست
وگر زریر بداری مقابل رخ یار
بساعت اندر گردد شرنگ همچو شکر
بساعت اندر گردد زریر چون گلنار
ایا مهی که ز تو خوار شد مه گردون
ایا بتی که ز تو خوار شد بت فرخار
بقد سروی گر سر و ماه دارد بر
بروی ماهی گر ماه مشگ آرد بار
ز رنگ و روی تو من بی نیازم از بزاز
ز بوی زلف تو من بینیازم از عطار
که پیش روی تو مانند قار باشد قیر
که پیش زلف تو مانند قیر باشد قار
اگر ببویم زلفین تو کنی پرخاش
وگر ببوسم رخسار تو کنی پیکار
سپاسدار نه ای کآن ببویدت زلفین
پسند کار نه ای کان ببوسدت رخسار
که دیده باشد و بوسیده صد هزاران ره
رکاب عالی و مجلسگه سهپسالار
چراغ ناموران جهان ابوالیسر آن
که یمن و یسرش هستند بر یمین و یسار
بجود بر سر گردون همی زند افسر
بجنگ بر سر شیران همی کند افسار
ولی همیشه فرازان بدو و دشمن پست
عدو همیشه فروزان بدو و خواسته خوار
ز بار انده تا رستخیز رسته شود
هر آن کسیکه بدیدار او بیابد بار
بطبع ناید چندان بصد قرون مردم
ز کان نخیزد چندان بصد قران دینار
که او بکشت گه کینه آختن یکراه
که او بداد گه بزم ساختن یکبار
ز بسکه کشت تهی کرد عالم از اعدا
ز بسکه داد تهی کرد عالم از دینار
بدستش اندر شادی بتیغش اندر غم
بمهرش اندر منبر بکینش اندر دار
ز کین او ببهار اندرون همیشه خزان
ز مهر او به خزان اندرون همیشه بهار
ستاره گشت به فرهنگ و فضل او خوشنود
زمانه داد به تدبیر و رای او اقرار
ایا نشانده بباران جود گرد نیاز
و یا نموده بخورشید فضل روز وقار
سخا ز دست تو پیدا چو ذره از خورشید
وغا بتیغ تو پیدا چو نقطه از پرگار
تو چون میانه ای و دیگران همه چو در
تو چون فذالکی و دیگران همه چو شمار
ز بخشش تو نمانده است ذره ای خواهش
ز رامش تو نمانده است نقطه ای بیمار
همیشه تا نتوان کرد خار فرد از ورد
همیشه تا نتوان کرد نور دور از نار
ز نار باد ابر جان دوستان تو نور
ز ورد باد ابر چشم دشمنان تو خار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد جدایی و عشق خود به معشوق صحبت میکند. او بیان میکند که به خاطر فراق محبوب، از خواب و خوراک بیخبر مانده و چشمانش به شدت گریه کردهاند. شاعر احساس میکند که فراق معشوق باعث شده که روحش از بین برود و حالش به شدت خراب شود. او به زیبایی معشوق و تأثیر آن بر خود اشاره کرده و از رنجها و مشکلاتی که عشق برای او به همراه داشته، سخن میگوید. همچنین، شاعر به طور نمادین زیبایی و بخشندگی محبوبش را ستوده و احساس دیوانگی و وابستگی عمیق خود را نسبت به او ابراز میکند. او در نهایت به نوعی از برکت و جود معشوق یاد میکند و از اثرات محبت و کینهای که در زندگیاش ایجاد کردهاند، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: چهره زیبای محبوبم به قدری جذاب است که دیدنش مرا غمگین و متاثر کرده است. او به یکباره و به طرز شگفتانگیزی از کنارم دور شد و این دلمشغولی و جدایی را برایم به ارمغان آورد.
هوش مصنوعی: من از دوری آن معشوق زیبا، که مانند یک فرشته است، به شدت دلتنگ و بیخواب ماندهام.
هوش مصنوعی: از شدت دوری و جدایی، چنان به حالتی افتادهام که عشق به شکل مهر بر دیوار و کاه به صورت کاه بر دیوار نمایان میشود.
هوش مصنوعی: چشم من مانند آتش خاموشی است و اشکهای من همچون دانههای آتش میریزد.
هوش مصنوعی: آن لبهایش همچون شراب، جان مرا پر از شوق و سرمستی میکند، و آن دلش که مانند چهرهاش زیباست، من را به یاد زنگار میاندازد.
هوش مصنوعی: هرگز از یاد نمیبرم که درد و رنج من به خاطر زیباییهای اوست، و همیشه به خاطر نگاههای بیمارگونه و جذابش در عذابم.
هوش مصنوعی: شادی من از من گرفته شد و به دشمنم سپرده شد، آرامشم از دست رفت و به خاطر جدایی، آن نیز از من دور شد.
هوش مصنوعی: اگر زهر تلخی را بر لبان معشوق بگذاری و یا سکهای طلایی را در برابر چهره محبوب قرار دهی، زندگی چه معنا و ارزشی دارد؟
هوش مصنوعی: در یک زمان خاص، رنگی تاریک مانند شرنگ به زیبایی شکر میرسد و در همان زمان، زریر مانند گل نارنجی میدرخشد.
هوش مصنوعی: آیا ماهی که به خاطر تو کم رنگ و بیاعتبار شده، هنوز ماه آسمان است؟ آیا بتی که به خاطر تو بی ارزش شده، هنوز بت فرخار است؟
هوش مصنوعی: اگر کسی قد و قامت بلندی داشته باشد و بر روی چهرهاش زیبایی و طراوت دیده شود، در کنار او اگر کسی هم زیبا و دلربا باشد، چهرهاش مانند عطر مشک خواهد بود.
هوش مصنوعی: من از زیبایی و چهرهی تو به خرید ناز و رنگ و لعاب نیازی ندارم و از عطر خوش زلف تو هم به عطار نیازی ندارم.
هوش مصنوعی: چهرهی تو مانند قیر نرم و سیاه است و زلفهای تو نیز همانند مادهای چسبنده و تاریک به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: اگر من زلفهایت را ببویم، تو نسبت به من سختگیر خواهی بود و اگر صورتت را ببوسم، نسبت به من درگیری به وجود میآوری.
هوش مصنوعی: تو قدر و ارزش کسی را نمیدانی که زیباییهای او، چون زلفهایش، تو را به خود جلب میکند، و نمیتوانی درکی از ارزش حقیقی او داشته باشی که توانایی بوسیدن چهرهاش را داری.
هوش مصنوعی: کسی که دیده باشد و بوسیده باشد هزاران بار پای چوپان بزرگ و جایگاه کسی که در کار خویش توانمند است.
هوش مصنوعی: چراغ راهنمای بزرگان جهان، ابوالیسر است که خوشبختی و برکت او در دو سمت راست و چپ او وجود دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که در آسمان و در بالای گردونه، تاج و تختی وجود دارد و در دل جنگ، هدایت و کنترل بر شیران قهرمان را به عهده میگیرد. به عبارتی، در نبردهای بزرگ و پیروزمندانه، رهبری و ارادت به قهرمانان قوی و شجاع وجود دارد.
هوش مصنوعی: همیشه کسانی که در جایگاه بالا و با منزلت هستند به او توجه دارند، در حالی که دشمنان و کسانی که در موقعیت پایینتری قرار دارند، همیشه در حال تضعیف و آسیب به او هستند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دیدار او بار اندوه را تجربه کند، از بار غم رهایی خواهد یافت تا روز رستاخیز.
هوش مصنوعی: به طور طبیعی، از مردم نمیتوان انتظار داشت که در برابر صد سکه، چیزی را به دست آورند که ارزشش به صد دینار برسد.
هوش مصنوعی: او را در زمانی که کینهتوزی میکرد، کشت و در وقتی که جشن و سرور برپا میساخت، به او هدیه داد.
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه زمین از دشمنان خالی شد، به اندازهای که دنیای ما از ثروت و پول خالی شده است.
هوش مصنوعی: در دست او شادی است و با شمشیرش غم میآفریند. با محبتش بر منبر میرود و با کینش مرا به دار میکشاند.
هوش مصنوعی: به خاطر کینهاش، در درون همیشه زمستان است و به خاطر مهر او، در درون همیشه بهار است.
هوش مصنوعی: ستارهای در عالم فرهنگ و دانش پیدا شد که زمانه به خاطر تدبیر و درایت او به احترام او سر فرود آورد.
هوش مصنوعی: آیا نیازهای خود را به باران بخشندگی و جود خداوند فریاد میزنی یا با فضل و برکت روز، آرامش روحی را طلب میکنی؟
هوش مصنوعی: بخشش و generosity تو آشکار است مانند جرقهای که از نور خورشید به وجود میآید و نشانهای از قدرت تو نیز مشخص است مانند نقطهای که از پرگار به وجود میآید.
هوش مصنوعی: تو در وسطی و دیگران همه مانند حاشیهای دور تو هستند، مانند اعداد که در کنار یکدیگر قرار دارند.
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگواری و مهرت، دیگر هیچ خواستهای در دل ندارم. از شادی و سرور تو، حتی یک نقطه کوچک هم در من باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان از بدیها فاصله گرفت، مگر زمانی که به خوبیها دست یابیم. همیشه برای دوری از آتش نیاز داریم که نور را پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: از آتش ناشی از خشم، ابر دوستی تو منبع روشنی است و از عطر گل، ابر چشمان دشمنان تو به خار بدل میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.