خیال شام فراق بتان بروز وصال
مرا گداخته دارد ز غم بسان هلال
از آن نهیب نماند بچشمم اندر خواب
وزین عذاب نماند بجسمم اندر هال
فروغ ماه نبینم همی ز بیم خسوف
شعاع مهر نیابم همی ز بیم زوال
حلال کردم بر خویشتن فراق حرام
حرام کردم بر خویشتن وصال حلال
که در وصال بود انده از نهیب فراق
که در فراق بود شادی از امید وصال
ز بسکه مویم گشتم بسان تافته موی
ز بسکه نالم گشتم بسان سوخته نال
مرا همه کس گویند خیر خیر مموی
مرا همه کس گویند خیر خیر منال
نه آگهند که من چون همیگذارم روز
نه آگهند که من چون همی گذارم سال
رفیق رفته و دل با هواش گشته رفیق
همال رفته و تن با بلاش گشته همال
نه روی اینجا بودن نه پای رفتن بر
نه رای بر یکروی و نه کار بر یک حال
برفتن اندر دلرا نهیب دوری دوست
به بودن اندر تنرا عذاب تنگی بال
بدوست باشد دل را همیشه صبر و شکیب
بمال باشد تن را همیشه جاه و جلال
هر آنزمان که من آهنگ راه خواهم کرد
بسوی من دود آن ماه روی مشگین خال
گشاده شکر شنگرف رنگرا بعتاب
نهاده نرگس نیرنگ ساز را بجدال
گهیش لاله عیان کرده در میان عقیق
گهی عقیق نهان کرده در میان لآل
ستاره پوش مه از سیل قیرگون بادام
بنفشه رنگ گل از زخم سیمگون چنگال
مرا بخوشی گوید که تا کی این رفتار
مرا بکشی گوید که تا کی این احوال
دلت خلاف زبان و زبان خلاف دلت
بدان امید پذیر و بدین فریب سگال
روا بود ز پس دوستی و نزدیکی
ز دوستان و رفیقان ترا گرفته ملال
اگرچه آب زلالست زندگانی خلق
بسی چو ماند چون زهر گردد آب زلال
وگر ز تنگی مالست رفتن تو مرو
که من ترا برسانم بگونه گون اموال
همت بچهره توانگر کنم بزر عیار
همت بدیده توانگر کنم بسیم حلال
دلم بسوزد و گویم بآن بهشتی روی
که در نگار تذرو است و در خرام غزال
که شاد کن دل خرسند و خوار و زار مکن
بر این نهادم گوش و از آن کشیدم یال
مرا بکار نه مال آید و نه سیم و نه زر
بد آنکه هست فزون زر و سیم وافر مال
گمان بری تو که بی مال باشد آنکه کند
همیشه خدمت استاد راد اعداد مال
چراغ دانش خورشید دین ابوالیسر آنکه
بدست هست درافشان بکلک در اقبال
اگر کنند بصدر اندرش سئوال بعلم
وگر کنند ببزم اندرش سئوال بمال
دهد بسائل پرسنده ز آن هزار جواب
دهد بسائل خواهنده زین هزار جوال
بنوک تیر فرود آورد ز کوه پلنگ
بنوک نیزه برون آورد ز دریا بال
ز بسکه خواسته ناخواسته همی بخشد
کسی نبیند اندر زبان خلق سئوال
اگر علی بگه جنگ همچو او بوده است
بهیچ روی نکوهیده نیست مذهب غال
دو کف اوست گه بزم مایه امید
سرای اوست گه بار قبله اقبال
ببحر مردی در تیغ او فشانده گهر
بباغ رادی در کف او نشانده نهال
سنان روشن او در دل سیاه عدو
بود چو آتش افروخته میان زگال
ایا سخای تو داده بمهر فضل فروغ
ایا عطای تو داده بتیغ علم صقال
اگر بدیدی حاتم ترا بروز سخا
وگر بدیدی رستم ترا بروز قتال
ز جود نام نبردی هگر ز حاتم طی
ز حرب نام نجستی هگر ز رستم زال
اگر بدست تو آید چو مال آب بحار
وگر بروی تو آید چو خصم سنگ جبال
نه زین بماند با بخشش تو یکقطره
نه ز آن بماند با کوشش تو یک مثقال
بود ثنای تو گفتن نشان فرخ روز
بود رضای تو جستن نشان فرخ فال
همیشه بادت ملک و همیشه بادت عز
دلت عدیل نشاط و کفت قرین نوال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق جدایی و longing به وصال محبوب است. شاعر از تاثیرات منفی فراق میگوید، که او را مانند هلالی داغ دارد و از خواب و آرامش دور کرده است. او فراق را بر وصال ترجیح میدهد چرا که در وصال، غم فراق وجود دارد و در فراق، امید وصال. شاعر به توصیف احساسات درونی خود پرداخته و نسبت به وضعیت خود ابراز نارضایتی میکند. او همچنین به دوستی و رواباط انسانی اشاره دارد و میگوید که در زندگی مالی و مادی نمیتواند خوشبختی واقعی را بیابد. در نهایت، او از فضایل دوستان و شخصیتهای بزرگ مانند حاتم طایی و رستم یاد میکند و خواهان این است که سخاوت و شجاعت را در پیشه خود داشته باشد.
هوش مصنوعی: تصور دیدار معشوقان در شبهای طولانی باعث میشود که قلبم از عشق و دلتنگی بسوزد، مانند هلالی که در آسمان میدرخشد.
هوش مصنوعی: از آن فریاد و صدای رعبآور، در خواب چشمانم آرام نگرفته و از این عذاب دردناک، در حال حاضر بر جسمم اثری نمانده است.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم نور ماه را ببینم چون میترسم که گرفتاری پیش بیاید و همچنین نمیتوانم نور خورشید را حس کنم چون نگران زوال آن هستم.
هوش مصنوعی: من جدایی را برای خودم مجاز دانستم و نزدیکی را برای خودم ممنوع کردم.
هوش مصنوعی: در حالتی که دو طرف در کنار هم هستند، اندوهی ناشی از جدایی احساس میشود، و برعکس، در زمان جدایی، امید به دیدار دوباره باعث خوشحالی میگردد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیاد شدن درد و رنج، موهایم به شکلی مانند رشتههای تابیده شده درآمده و از بس که زخم خوردهام، صدایم شبیه نالهای شده که از دل سوختهای برمیخیزد.
هوش مصنوعی: همه درباره من میگویند که شخص خوبی هستم، اما در درون خودم احساس خوبی ندارم و از این موضوع ناراحتم.
هوش مصنوعی: آنها نمیدانند که من چگونه روزها را سپری میکنم و نیز نمیدانند که سالها را چگونه میگذرانم.
هوش مصنوعی: دوست رفته و دل انسان به یاد او پرکشیده است و دوست دیگر هم که رفته، جسم انسان در غم او بیقرار شده است.
هوش مصنوعی: نه در اینجا ماندن خوب است و نه رفتن به جایی دیگر؛ نه فکر کردن به یک موضوع خاص و نه انجام کاری به یک شکل مشخص.
هوش مصنوعی: دل را آزار دوری دوست میدهد و بودن در این تن، عذاب سختی و تنگی است.
هوش مصنوعی: دل باید همیشه صبوری و تحمل را در خود پرورش دهد، در حالی که بدن باید همیشه به جلال و عظمتش توجه کند.
هوش مصنوعی: هر بار که به سفر میروم، بوی خوش و عطر چهرهی زیبای تو به سمت من میآید.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از زیبایی و جذابیت چهرهای دلربا که با سیرتی فریبنده و نیرنگآمیز همراه است، سخن میگوید. او به توصیف رنگهای زیبا و طعمههایی که توجه را جلب میکنند میپردازد و از تعارض میان ظواهر و باطن سخن میگوید. در واقع، این تصویرها نمایانگر نگرانی از فریبندگیها و در عین حال زیباییهای جهان است.
هوش مصنوعی: گاه در میان سنگی چون عقیق، لالهای نمایان میشود و گاه عقیق، لالهها را در خود پنهان میسازد.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای طبیعی و احساسات نهفته در آنها میپردازد. در آن، شب با ستارگانش که همچون پوششی بر روی آسمان نشستهاند و مهای که فضا را به جوهر قیرگون تبدیل کرده، نمایان شده است. همچنین، گلهای بنفشه که با رنگ دلنشینشان جلب توجه میکنند و زخمهای چنگالی که بر روی سیمگون وجود دارد، نشاندهنده تفاوتها و تضادهای زیبایی است که در این طبیعت میتوان دید. این تصویرها حس شگفتی و زیبایی را در ذهن ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: او به من میگوید که این رفتار من و این حال و روزم تا کی ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: دل تو با زبانت هماهنگ نیست و زبان تو هم با دل تو هماهنگ نیست. پس بدان که با این امید، پذیرش کن و فریب این عدم هماهنگی را بپذیر.
هوش مصنوعی: بعد از دوستی و نزدیک شدن به دوستان و رفقا، به تو افسردگی و ناراحتی دست داده است.
هوش مصنوعی: اگرچه زندگی انسانها به ظاهر پاک و زلال است، اما اگر به نکات منفی و تلخیها دقت کنیم، ممکن است مانند زهر عمل کند و برای روح و دل انسان مضر باشد.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر تنگدستی و کمبود مالی میخواهی بروی، نرو. من میتوانم تو را از راههای مختلفی به هدف برسانم.
هوش مصنوعی: من با ارادهام چهرهام را دگرگون میکنم و با تلاش خود میتوانم به هدفهایم دست یابم و به کسب و کار حلال پردازم.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیباییهای تو میسوزد و به آن معشوقهی بهشتی اشاره میکنم که در چهرهاش زیبایی دلنوازی مثل پرندهی تذرو و در راهرفتنش نظیر غزال وجود دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دل کسی را شاد کن و او را در شرایط سخت و ناراحت کننده قرار نده. من خود را به این شرایط عادت دادهام و تحمل کردهام.
هوش مصنوعی: برای من کار و تلاش مهمتر است تا مال و ثروت. چرا که کسی که دارای توانایی و مهارت است، از هر نظر برتر از کسانی است که تنها به زر و سیم وابستهاند.
هوش مصنوعی: اگر فکر میکنی کسی که همیشه به استاد خدمت میکند، بیمال است، سخت در اشتباهی.
هوش مصنوعی: چراغی که به علم میتابد، همانند خورشید دین است و ابوالیسر کسی است که این نور را در دست دارد و همه جا پخش میکند تا باعث موفقیت و پیشرفت شود.
هوش مصنوعی: اگر در دل کسی در مورد علم سوال کنند، او را مورد بیاحترامی قرار نمیدهند و اگر در مورد مالش سوال کنند، به نیکی و احترام به او برخورد میشود.
هوش مصنوعی: به هر پرسشگری، هزاران پاسخ داده میشود و به هر خواستهای نیز، هزاران چیز فراهم میشود.
هوش مصنوعی: از دمنوش تیر، پلنگی از کوه پایین آمد و نیزهای برون کشید از دریا.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه کسی به صورت ناخواسته به دیگران بخشش میکند، هیچکس در مورد او سوالی نمیپرسد و از او چیزی نمیخواهد.
هوش مصنوعی: اگر علی بگوید که جنگ به مانند او برگزار شده، هیچگونه نقص و عیبی در عقیده و مذهب او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دست او گاهی مایه شادی و زندگی است و گاهی مظهر توجه و خوشبختی.
هوش مصنوعی: در دریا، یک مردی وجود دارد که گوهرها را مانند قطرات آب به زمین میریزد و در باغی زیبا، نهالی را در دستانش نگه داشته است.
هوش مصنوعی: نیزهی روشن او در دل دشمنی سیاه مانند آتشی افروخته در میان زغال بود.
هوش مصنوعی: آیا بخشش تو به اندازهای است که درخشش فضایل را به همراه دارد؟ آیا هدیهات به اندازهای است که علم را به تیزی و روشنی میآراید؟
هوش مصنوعی: اگر حاتم را ببینی، سخاوت و generosity او را مشاهده خواهی کرد و اگر رستم را ببینی، دلاوری و شجاعت او را خواهی دید.
هوش مصنوعی: اگر تو از بخشش حاتم طایی نامی نبری، اگر در میدان جنگ به نام رستم زال نرسی، این نشان میدهد که تو در جود و دلیری از آنها چیزی نیاموختهای.
هوش مصنوعی: اگر چیزی در دستان تو باشد، مانند آب دریاها، و اگر به ملاقات تو بیاید، مانند سنگهای سخت کوهها.
هوش مصنوعی: نه چیزی از بخشش تو باقی مانده و نه از تلاش تو کمکی به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: ستایش تو نشانه روز خوشبختی است و طلب رضایت تو، علامت شگون و فال نیکو میباشد.
هوش مصنوعی: همیشه برای تو بادی وجود داشته باشد که مملکتت را آباد کند و همیشه بر تو عزتی باشد که دلات را شاد کند. نشاط و خوشحالی تو همیشه در کنار نعمتها و برکتهایت باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.