گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

به بزم عشق نه تنها دل شکسته پر است

پیاله می و دست نگار بسته پر است

کنم به رنگ دگر هر نفس پر افشانی

زگرد راه تو گلهای دسته بسته پر است

به دامگاه تو عمر سخن دراز شود

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

بهار شوخی او جشن تازه فلک است

شراب خوش مزه است و کباب (خوش نمک) است

ز یمن همت احباب مطلبی داریم

که گر به هیچ نسنجد (دو) صد هزار یک است

به حال ما نزند خنده گر کسی داند

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

ز تاب اینکه به رویت نقاب نزدیک است

به دل چو زلف تو صد پیچ و تاب نزدیک است

سپند نسبت دوری به اشک من دارد

همین بس است که با اضطراب نزدیک است

ز چشم عشق نیفتی برای یک مژه خواب

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

به گلشنی دلم از دست باغبان تنگ است

که جای نکهت گل هم به گلستان تنگ است

سخن به لعل که شد آشنا نمی دانم

که دستگاه سخن بر سخنوران تنگ است

نگشته است کسی از فغان من دلتنگ

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

مپرس غم ز برای چه آشنای دل است

دل از برای غم است و غم از برای دل است

ز عشق پاک نظر دیده ای چه می دانی

تغافل تو همه از کرشمه های دل است

ز آشنایی الفت کناره ای داری

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

چمن چمن گل آشفتگی به دامن ماست

نسیم اگر دم عیسی است برق خرمن ماست

چمن شناس نیم از خزان چرا پرسم

شکست حادثه دور از قفس که مسکن ماست

چسان جواب دل بینوای خویش دهیم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

ز فیض گریه چمن یک بساط چیده ماست

بهار نشئه می حاصل رسیده ماست

چراغ حسن بود روشن از فروغ حجاب

گلی که خنده ندانسته نور دیده ماست

گلی زگلشن عیش گذشته می چینم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵

 

به رنگ باده صراحی طلسم هستی ماست

قدح مصاحب ایام تنگدستی ماست

همینقدر به سرکویش اعتبار بس است

که چرخ داغ ز بخت بلند و پستی ماست

ز جام باده شراب نظاره می نوشیم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶

 

فتادگی ثمر نخل سرفرازی ماست

خزان یاس گل باغ بی نیازی ماست

به زیر تیغ تو بی اختیار می رقصیم

ز سرگذشتگی ما کمینه بازی ماست

نظر به دیده پاک است ابر رحمت را

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰

 

به حرف لب نگشودن رسایی سخن است

خموشی آلت زور آزمایی سخن است

هوس زغنچه گوهر گلاب می گیرد

چه شد مرا ز لب او گدایی سخن است

طراوت چمن سبزه نگاه غزال

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

خرابه گرد فلک احتشام آه من است

رسید سلسله صبح و شام آه من است

چه صیدها که به فتراک یار خواهم بست

اثر حریص شکار است و دام آه من است

ز جستجوی سواری غبار خواهم شد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

به دور ما نگه مشفقانه را چه شده است

به قحط سال تمنا خزانه را چه شده است

چرا زحرف لبت جان به گفتگو ندهم

نجابت گهر این ترانه را چه شده است

ز جلوه در و دیوار خنده می بارد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

نظر به جوهر اصلی نه زشت مکتسبی است

که عیب زاده تصحیف باده عنبی است

فزود کام دل ما ز نا امیدی ما

فروغ گوهر عاشق زلال تشنه لبی است

شکست خاطر ما خانه زاد خاطر ماست

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

خیال دام و قفس انتظار آزادی است

به خون خویش تپیدن شکار آزادی است

شکار تشنه لبم جان فدای صیادی

که دام حلقه او چشمه سار آزادی است

تپیدن دل و باد بهار و شوق سفر

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱

 

ز جام عشق تو هر سبزه مست سودایی است

به هر طرف که نظر می کنم تماشایی است

بیاض سبزه گشودم کتاب گل خواندم

به نام شوق تو هر شبنمی معمایی است

هوا ز موج طراوت سفینه غزل است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

ز حرف دوست اگر کار من نرفت از دست

ز دست رفتم و دست سخن نرفت از دست

گل بهار وفا ساخت زخم تیشه خویش

به حیرتم که چرا کوهکن نرفت از دست

ثبات کامل دیر وفای کو این است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶

 

ز بسکه هر طرف از خاطرم غبار نشست

نمی توان به سر راه انتظار نشست

فتاده ای که ز امداد بیکسی برخاست

شکفته رو به سر خاک اعتبار نشست

گرفت آینه گل در کنار(و) شبنم ریخت

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۸

 

اگر ستم کند امید احترامی هست

جواب اگر دهد اندیشه سلامی هست

ز خاک رهگذرت صیدگاه می جوشد

به هر طرف که سمند تو رفته دامی هست

خلل پذیر نگردد بنای ناز و نیاز

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱

 

دماغ وحشی ما صید بوی الفت کیست

دل گداخته پیمانه محبت کیست

بهار غنچه تصویر صفحه چمن است

شکفتگی گل سیراب اشک حسرت کیست

به بیقراری ما رشک می برد دل ما

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶

 

کدام صبح که سرمشق انتظارم نیست

کدام شب که سر گریه در کنارم نیست

ز بیزبانی خود شکر بر زبان دارم

که سهو شکوه در اوراق روزگارم نیست

ز ابر سایه برگ خزان سرشته گلم

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۸
sunny dark_mode