به گلشنی دلم از دست باغبان تنگ است
که جای نکهت گل هم به گلستان تنگ است
سخن به لعل که شد آشنا نمی دانم
که دستگاه سخن بر سخنوران تنگ است
نگشته است کسی از فغان من دلتنگ
ز میزبانی صبرم دل فغان تنگ است
دل شکفته چه جویم که غربتم وطن است
چگونه بال گشایم که آسمان تنگ است
ز دست تیغ تو بس کار بر جهان شد تنگ
لباس زخم بر اندام کشتگان تنگ است
ز بسکه پر شده از کینه ام دل عالم
ز التفات بتان خلق عاشقان تنگ است
چنین که پر شده از آه من زمانه اسیر
خیال عکس در آیینه گمان تنگ است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از تنگی و محدودیتهایی که در زندگی و احساساتش تجربه میکند، سخن میگوید. او از باغبان و گلشنی که دلش برایش تنگ است یاد میکند و به سختیهایی که در بیان عشق و احساساتش وجود دارد، اشاره میکند. شاعر احساس میکند که هیچکس از غم و نالهاش آگاه نیست و تحملش دیگر تمام شده است. او به ناکامی در جستجوی آرامش و آزادی میپردازد و میگوید که دلش به شدت از کینه و درد پر شده است. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که زمانه نیز تحت تأثیر غم او اسیر و در بند است. در کل، شعر نمایانگر غم و محدودیتهای عاطفی و اجتماعی شاعر است.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر باغبان احساس تنگی میکند، زیرا حتی مکان خوشبویی گل هم در این باغ کوچک است.
هوش مصنوعی: وقتی کلام با زیبایی و دلنشینی پیوند میخورد، نمیدانم چرا بیان آن برای سخنوران سخت و دشوار است.
هوش مصنوعی: هیچکس از ناله و غم من آگاهی ندارد. صبرم کمکم به پایان رسیده و دلتنگیام بیش از حد شده است.
هوش مصنوعی: دل شادمانم را جستجو میکنم، اما میبینم که غربتم مثل وطن خودم است. نمیدانم چطور میتوانم پرواز کنم، وقتی که آسمان خیلی محدود و تنگ است.
هوش مصنوعی: به خاطر ضربات تو، زندگی بر مردم به تنگنا افتاده و لباس زخم بر تن کشتهشدگان به تنگی در آمده است.
هوش مصنوعی: دل من به قدری پر از کینه شده که قلب جهان از توجه به معشوقها، برای عاشقان تنگ و کوچک شده است.
هوش مصنوعی: زمانهای که در آن زندگی میکنم، مانند عکسی در آینه، به شدت تحت تسلط احساسات و اندیشههای من است. این احساسات همچون آهی از درون، بر فضای اطرافم سایه افکنده و نشان میدهند که همه چیز به شدت محدود و محصور است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به آه برق عنان من آسمان تنگ است
که بر خدنگ قضا، خانه کمان تنگ است
جنون فضای بیابان عشق می خواهد
رباط عقل به این لشکر گران تنگ است
به گوشه دل ما چون بر توانی برد؟
[...]
دلم شکفته نگردد ز بس جهان تنگ است
چگونه گل نشود غنچه، گلستان تنگ است
به کام خود پر و بالی نمی توانم زد
چو مرغ بیضه به من زیر آسمان تنگ است
به غیر این که دوم در پی هما چه کنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.