حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۳
دلبر ما فرشته خو باشد
روح ما را فرح ازو باشد
دلبر ما می است می که چو روح
همه خاصیتی درو باشد
بد اگر بد خورد نباشد نیک
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۳
هین که هنگام نای و نوش آمد
بلبل مست در خروش آمد
آتش عشق گل درو افتاد
همه اعضای من به جوش آمد
باد چون هدهد سلیمان شد
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۷
مکر و تزویر به هم در بستند
به ستم توبه ما بشکستند
من به اسلام ندارم ایمان
اگر این قوم مسلمان هستند
تا ببرند سر توبه ی من
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۸
بس که خوردیم تازیانۀ دور
پا کشیدیم بر کرانۀ دور
قندِ شیرین و زهرِ تلخ به هم
هر دو دیدیم در خزانۀ دور
گهگهی شوقِ عشقِ پوشیده
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۷
خنبِ من کوثرست و راحِ رحیق
گنجِ من کُنجِ خانۀ تحقیق
نفسم روح خاصه روحِ مسیح
خاطرم بحر خاصه بحرِ عمیق
سخنم دانه دانه دُرِ نفیس
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۱
کوزه بر دوشِ راهب دیرم
حلقه در گوش ساجد لاتم
من که دردی کش خراباتم
فارغ از طمطراق و طاماتم
گاه از مشرکانِ توحیدم
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۸
من از این عهده کی برون آیم
بی دلیلی به راه چون آیم
تو بخوان تا توانم آمد من
تو ببر تا ز خود برون آیم
گر به معراج ارتقا دهی ام
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۹
ما که شنگولیانِ خوش باشیم
بندهی شاهدانِ قلّاشیم
بتپرستی نمیکنیم اَرنه
لعبتی بینظیر بتراشیم
اصل معناست ور نه نقش کنیم
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۵
یا رب آزاد کن مرا از من
برهانم ز دستِ آهرمن
فرحی از شمامۀ رضوان
فرجی از زمانۀ ریمن
تا شوم ایمن از خطا و زَلَل
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۴
گوشه چشم پر خمارش بین
سر دستان پر نگارش بین
خط سبز زمردین نگرش
سر دندان آبدارش بین
نرگس مست دل رباش نگر
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۵
ای مرا هم چو دیده نادیده
دیده بسیار خوشتر از دیده
گر چه نادیده هم چو دیده تویی
کی بود هم چو دیده نادیده
غایتِ حدِّ حسن میدانی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۳
از برت میروم به ناچاره
طمع از جان بریده یک باره
تا کجا سر برون کند مجنون
که شد از کویِ لیلی آواره
از بلایی چنین که پیش آمد
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۹
چیست آن پایبندِ دست گشای
عقل فرتوت و عشق سحرنمای
عقل از امر فایض است آری
عشق هم فایض است از بالای
عاشقی عالمِ خوش است و مرا
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۲
هیچ یاری بود که برگردی
بعدِ چندین که دوستی کردی
از تو گو روزگار برخور ، ما
برنخوردیم و خونِ ما خوردی
دلِ خلقی بسوختی آخِر
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۲
مرحبا مرحبا کجا بودی
دیر شد تا جمال ننمودی
یک دمم در حضور ننشتی
یک شبم در کنار نغنودی
برشکستی و دیر پیوستی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۸
گر ز شیرینلبی کنم شوری
گو سلیمان عَفُو کن از موری
فرشِ سلطان عجب نباشد اگر
عار دارد ز دامنِ عوری
این که گویند دوست دوست مدار
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸۴
می حرام است خاصه بر عامی
مرد جامی چو جم شود نامی
احمد از جام یافت ملک ابد
چه عجب گر نبود هم جامی
جهد کن تا مگرتو هم بچشی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۲
ساقیا می بیار حالی می
که ندارم سرِ کجا که و کی
خلوتی کن که عشق بپسندد
نه چو نفرت گرفته عشق از وی
دردِ مخموری مرا دانی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۳
می بیار ای غلام حالی می
دفع سرما نمیکنی هی هی
در چنین شب که زمهریرِ هوا
میکند خشک در بدن رگ و پی
بر تنِ هوشیار در حمام
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۴
الله الله بده بده می می
هیچ غفلت مکن مکن هی هی
مونسِ روزگارِ ما ده ده
جانِ جان روحِ روحِ ما وی وی
هم به تریاک میشود ممکن
[...]