گنجور

 
حکیم نزاری

از برت می‌روم به ناچاره

طمع از جان بریده یک باره

تا کجا سر برون کند مجنون

که شد از کویِ لیلی آواره

از بلایی چنین که پیش آمد

بوده‌ام ترس‌ناک همواره

تا کند احتمالِ دردِ فراق

کو دلی بردبارِ خون‌خواره

ماه‌رویا بسوزم ار برسی

بر سر راه من به سیاره

از تو دارم طمع که یادآری

از نزاریِ زار بی‌چاره

 
 
 
مسعود سعد سلمان

اندرو گفته بود بیچاره

چون شد از درد عشق دل پاره

قوامی رازی

ای مبارک پئی که بر گردون

نایب رای توست سیاره

کرده ای پای بخت را خلخال

داده ای دست ملک را یاره

دشمنان تو را به گرد جهان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قوامی رازی
کمال‌الدین اسماعیل

تادر دشت هست و جو باره

نیست از کوشش و کشش چاره

ای خداوند هفت سیّاره

پادشاهی فرست خونخواره

تا در دشت را چو دشت کند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه