ساقیا می بیار حالی می
که ندارم سرِ کجا که و کی
خلوتی کن که عشق بپسندد
نه چو نفرت گرفته عشق از وی
دردِ مخموری مرا دانی
که نباشد علاج الا می
هیچ درمان دگر نخواهد بود
گفتهاند آخِرُ الدَوا الکی
باز گردد به اصلِ خود هر چیز
چند گویی بس از شی ولاشی
خنب شخص من است و می جانم
زنده بی جان کجا بود رگ و پی
بر سرم کن چنان شرابی پُر
که ز پیشانیم بریزد خوی
شرحِ ماء العنب نخواندهای
وِ مِن الماءِ کُلّ شِی ءِ حی
جامِ می بر کف نزاری نه
تا برآرد دمار از دمِ دی
ورقِ نام و ننگ را طی کن
تا کی از طمطراقِ حاتمِ طی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد تا شرابی بیاورد که حالش را خوب کند، زیرا در زندگیاش نقطهای از شادی و عشق نمیبیند. او از درد عشق و خماری صحبت میکند و میگوید که تنها علاج او همین میاست. شاعر تصریح میکند که هیچ درمان دیگری وجود نخواهد داشت و با اشاره به مفهوم بازگشت هر چیز به اصل خود، از او میخواهد تا مشغول می خوری شود و شراب قویتری به او بدهد. او همچنین از فشارهای اجتماعی و ننگ و نام یاد میکند و میخواهد از این قیدها آزاد شود.
هوش مصنوعی: ای ساقی، برایم شراب بیاور، زیرا من در حالتی هستم که نمیدانم کجا و کی هستم.
هوش مصنوعی: تنهایی بگزین که عشق تو را بپسندد، نه مانند حالتی که عشق به دلیل نفرت از کسی دچار درد و رنج شده است.
هوش مصنوعی: درد ناشی از مستی و سرخوشی را میدانی که درمانش جز نوشیدن شراب نیست.
هوش مصنوعی: هیچ دارویی دیگر وجود نخواهد داشت و گفتهاند که در آخرین مرحله باید به خودمان رجوع کنیم.
هوش مصنوعی: هر چیزی در نهایت به منبع و ذات خود برمیگردد، هرچقدر هم که درباره آن صحبت کنیم یا در ظاهر تغییر کند.
هوش مصنوعی: شخص من بهگونهای است که میتوانم زنده بمانم حتی بدون داشتن جان، و این نشاندهنده عمق وجود و ارتباط من با زندگی است. وجود من در جایی است که رگ و پی وجود دارد، اما همچنان از حالت بیجانی خارج نمیشوم.
هوش مصنوعی: سرم را پر از شرابی کن که از پیشانیام بریزد، بهطوری که هویتم را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: شرح خاصیت شراب را نخواندهای و در حقیقت، از آب هر چیز زندهای به وجود میآید.
هوش مصنوعی: گلابی را در دست نگیر تا زمانی که اثری از نیرویی به نام دی برآید که تو را به زحمت بیندازد.
هوش مصنوعی: به دنبال مقام و اعتبار نرو و از شرایط و ظاهرسازیهای اجتماعی دست بردار، زیرا ادامه این کار تو را به جایی نخواهد رساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر این چیستان تو بگشایی
گوی دانش ز موبدان ببری
ای به تو زنده نام حاتم طی
صاحب صد هزار صاحب ری
تاج اهل عرب قصی آمد
تا تو نسبت همی کنی به قصی
خاک را بر فلک مفاخر توست
[...]
آمد آن اصل شرع و شاخ هدی
آمد آن برگ عقل و بار ندی
سید عالم و عمید اجل
عمده ملک و دین ابوالاعلی
رتبت او نهاده منبر و تخت
[...]
بلبل گلستان «ما اوحی»
شمسهٔ چرخ «الذی اسری»
نکنم خواجه را به شعر هجا
لیک برخوانم آیتی ز نبی
ان قارون کان من موسی
خواجه آنست کاید از پی فی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.