گنجور

 
حکیم نزاری

ساقیا می بیار حالی می

که ندارم سرِ کجا که و کی

خلوتی ‌کن که عشق بپسندد

نه چو نفرت گرفته عشق از وی

دردِ مخموری مرا دانی

که نباشد علاج الا می

هیچ درمان دگر نخواهد بود

گفته‌اند آخِرُ الدَوا الکی

باز گردد به اصلِ خود هر چیز

چند گویی بس از شی ولاشی

خنب شخص من است و می جانم

زنده بی جان کجا بود رگ و پی

بر سرم کن چنان شرابی پُر

که ز پیشانیم بریزد خوی

شرحِ ماء العنب نخوانده‌ای

وِ مِن الماءِ کُلّ شِی ءِ حی

جامِ می بر کف نزاری نه

تا برآرد دمار از دمِ دی

ورقِ نام و ننگ را طی کن

تا کی از طمطراقِ حاتمِ طی

 
 
 
مسعود سعد سلمان

ای به تو زنده نام حاتم طی

صاحب صد هزار صاحب ری

تاج اهل عرب قصی آمد

تا تو نسبت همی کنی به قصی

خاک را بر فلک مفاخر توست

[...]

ابوالفرج رونی

آمد آن اصل شرع و شاخ هدی

آمد آن برگ عقل و بار ندی

سید عالم و عمید اجل

عمده ملک و دین ابوالاعلی

رتبت او نهاده منبر و تخت

[...]

انوری

نکنم خواجه را به شعر هجا

لیک برخوانم آیتی ز نبی

ان قارون کان من موسی

خواجه آنست کاید از پی فی

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه