گنجور

 
حکیم نزاری

ما که شنگولیانِ خوش باشیم

بنده‌ی شاهدانِ قلّاشیم

بت‌پرستی نمی‌کنیم اَرنه

لعبتی بی‌نظیر بتراشیم

اصل معناست ور نه نقش کنیم

صورتی بی‌بدل که نقّاشیم

گاه دیوانه‌ایم و گه عاقل

گاه پندان شویم و گه فاشیم

دام در خاک و مرغ در افلاک

دانه‌ای بر امید می‌پاشیم

خلق اگر دوست‌اند وگر دشمن

ما نه مردانِ صلح و پرخاشیم

ایمنیم از خبر که خرسندیم

فارغیم از خرد که اوباشیم

کارِ‌ما با نزاری افتاده‌ست

چون نزاری برفت ما باشیم

 
 
 
نجم‌الدین رازی

ما قلندروشان قلاشیم

ما چه مردان جنگ و پرخاشیم

شرط ما در وفای عشق آن است

نخروشیم و نیز نخراشیم

همچو پروانه شمع دوست شویم

[...]

ابن یمین

همه سر مست و رند و قلاشیم

بر سر کوی عشق اوباشیم

شاه نعمت‌الله ولی

فاش شد نام ما که قلاشیم

عاشق و رند و مست و اوباشیم

والهٔ زلف یار دلبندیم

مبتلای بلای بالاشیم

یار سرمست چشم مخموریم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه