مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۰ - در نمد دوختن زن عرب سبوی آب باران را و مهر نهادن بر وی از غایت اعتقاد عرب
ابجد و هوز چه فاش است و پدید
بر همه طفلان و معنی بس بعید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۱ - در بیان آنک چنانک گدا عاشق کرمست و عاشق کریم، کرمِ کریم هم عاشق گداست اگر گدا را صبر بیش بود کریم بر در او آید و اگر کریم را صبر بیش بود گدا بر در او آید اما صبر گدا کمال گداست و صبر کریم نقصان اوست
آن یکی جودش گدا آرد پدید
و آن دگر بخشد گدایان را مزید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۳ - پیش آمدن نقیبان و دربانان خلیفه از بهر اکرام اعرابی و پذیرفتن هدیهٔ او را
آن عرابی از بیابان بعید
بر در دار الخلافه چون رسید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۳ - پیش آمدن نقیبان و دربانان خلیفه از بهر اکرام اعرابی و پذیرفتن هدیهٔ او را
بهر نان شخصی سوی نانبا دوید
داد جان چون حسن نانبا را بدید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۶ - سپردن عرب هدیه را یعنی سبو را به غلامان خلیفه
ور در آن حوض آب شورست و پلید
هر یکی لوله همان آرد پدید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۸ - قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو
چون خلیفه دید و احوالش شنید
آن سبو را پر ز زر کرد و مزید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۸ - قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو
کین سبو پر زر به دست او دهید
چونک واگردد سوی دجلهش برید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۸ - قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو
چون به کشتی در نشست و دجله دید
سجده میکرد از حیا و میخمید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۸ - قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو
آن عرب را بینوایی میکشید
تا بدان درگاه و آن دولت رسید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۸ - قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو
چون شکوفه ریخت میوه شد پدید
چونک آن کم شد، شد این اندر مزید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۰ - وصیت کردن رسول صلی الله علیه و سلم مر علی را کرم الله وجهه کی چون هر کسی به نوع طاعتی تقرب جوید به حق، تو تقرب جوی به صحبت عاقل و بندهٔ خاص تا ازیشان همه پیشقدمتر باشی
هرکه تنها نادرا این ره برید
هم به عون همت پیران رسید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۱ - کبودی زدن قزوینی بر شانهگاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن
شیر بیدُم و سَر و اِشکم کی دید
اینچنین شیری خدا خود نافرید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۲ - رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار
امر شاورهم پیمبر را رسید
گرچه رایی نیست رایش را ندید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۶ - تهدید کردن نوح علیهالسلام مر قوم را کی با من مپیچید کی من روپوشم با خدای میپیچید در میان این بحقیقت ای مخذولان
قوَتم بگسست چون اینجا رسید
چون توانم کرد این سِر را پدید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۰ - مرتد شدن کاتب وحی به سبب آنک پرتو وحی برو زد آن آیت را پیش از پیغامبر صلی الله علیه و سلم بخواند گفت پس من هم محل وحیم
پس بگوید آفتاب ای نارشید
چونک من غارب شوم آید پدید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۶ - در بیان آنک حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلان
از حق ان الظن لا یغنی رسید
مرکب ظن بر فلکها کی دوید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۰ - بقیهٔ قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم
این سخن پایان ندارد خیز زید
بر براق ناطقه بر بند قید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۷ - گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیرالمؤمنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم
که ز ضدها ضدها آمد پدید
در سویدا روشنایی آفرید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷۰ - افتادن رکابدار هر باری پیش امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه کی ای امیر المؤمنین مرا بکش و ازین قضا برهان
یک سر مو از تو نتواند برید
چون قلم بر تو چنان خطی کشید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷۱ - بیان آنک فتح طلبیدن مصطفی صلی الله علیه و سلم مکه را و غیر مکه را جهت دوستی ملک دنیا نبود چون فرموده است الدنیا جیفة بلک بامر بود
گر نه فرزندی بلیسی ای عنید
پس به تو میراث آن سگ چون رسید