گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

نغمه قانون هستی ساز مضراب فناست

قامت پیری به عمر رفته آهنگ صداست

چشم عبرت واکن و بنگر تو در خاک عدم

افسر شاهی طراز نقش دامان گداست

فرصت شادی عهد غم دو روزی بیش نیست

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

شور دریای محبت موجی از آب من است

برق شمشیر حوادث لمعه تاب من است

پرده‌دار ساز قانون بم و زیر غمم

نغمه «عشاق » از آهنگ مضراب من است!

نیست جز تعبیر حیرانی مرا فال دگر

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

بس که بی‌رنگی درین گلشن دلیل رنگ اوست

عرض جوهر صیقل آیینه را از زنگ اوست

می‌زند هر لحظه دم از موج طوفان بقا

شوخی خون شهیدان از حنای چنگ اوست

تا نگردد سوده از رفتار پای توسنش

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

هیچ در ملک جهان چون او پری‌رخسار نیست

اهرمن را بهتر از گیسوی او زنار نیست!

هر زمان چون شمع اندر خانه دل بینمش

سد راه آن پری هرگز در و دیوار نیست!

عرض حاجاتت حجاب عکس مطلب می‌شود

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

در طریق عشق کس را رهبری در کار نیست

خانه آیینه را بام و دری در کار نیست

می‌کشد قلاب جذب عشق سویت دم به دم

بسمل شوق توام بال و پری در کار نیست

کی بود شیرازه در جزو کتاب عاشقان؟!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

بس که در قصر جهان آبادی از معمار نیست

جز فنا در خانه هستی دگر دیوار نیست!

عالمی سرگرم سودای خیال عالمند

هیچ کس از خواب غفلت یک دمی بیدار نیست!

بیش ازین در باغ و در گلشن منال ای عندلیب

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

حاجت من در دو عالم جز گل روی تو نیست

روضه رضوان من غیر از سر کوی تو نیست!

از طواف کعبه و دیر و حرم ما را چه حظ؟!

مسجد و محراب من غیر از سر کوی تو نیست!

یک دمی آسوده نبود این دل مجروح من

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

سرو نازش هر طرف با قامت دلجو گذشت

شور و غوغای جهان از گنبد مینو گذشت

در چمن سنبل ز خجلت سر به پیش افکنده بود

جانب گلشن مگر بویی ازآن گیسو گذشت؟!

در کمینگاه تغافل چشم او ره می‌زند

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

شب که در دل عکس خورشید رخ او جا گرفت

ظلمت هر ذره‌ام باج از ید بیضا گرفت

سرفرازان را به عالم جو تواضع چاره نیست

درس تعلیم ادب می‌باید از مینا گرفت!

در طریق عشق از سعی طلب غافل مباش

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

آمد و در پیش من از ناز جولان کرد و رفت

خاطرم را همچو زلف خود پریشان کرد و رفت

بس که سیلاب سرشکم آمد از جوش غمش

قصر بنیاد دلم را سخت ویران کرد و رفت

دوش دیدم در چمن از ناز او را جلوه‌گر

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

سرو من باز آ که تا سرو خرامان بینمت

هر طرف جولان نما تا مست جولان بینمت!

شد دلم پروانه اندر آتش شمع رخت

کز فروغ چهره بر آن رو چراغان بینمت

خاک شد در راه عشقت همچو من بسیار کس

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

می‌کنم جان در غم او کندن جانم عبث

در وفایش عهد کردم عهد و پیمانم عبث!

ناله‌ام بشنید و تأثیری به گوش او نکرد

از فراقش گریه و فریاد و افغانم عبث!

دانه اشکم نشد سرسبز در باغ امید

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

گرچه در میخانه بر لب خنده‌ها دارد قدح

چشم عبرت سوی این بزم فنا دارد قدح

در جهان صد شور از یک جام تقسیم ازل

هیچ می‌دانی که اندر دل چه‌ها دارد قدح؟!

در سلوک عشق اندر عشرت‌آباد جهان

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

باز از رنگ حنا شد پنجه دلدار سرخ

رنگ دامان شفق آمد کنون پیکار سرخ

عالمی دارد خیال زخم تیغ ابرویش

کاش از خونم بود آن تیغ جوهردار سرخ!

هرکجا گر نغمه زیر و بم لعلش بود

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

تا خیال ابرویش کردم سرم آمد به یاد

یاد مژگانش نمودم خنجرم آمد به یاد

کوه را دیدم ز تمکین پای در دامن کشید

عبرتی می‌خواستم گوش کرم آمد به یاد

تا صبا مشاطه زد گیسوی سنبل را به باغ

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

آتش عشق که خاکم تحفه بر باد آورد

ننگ هستی آبروی نیستی یاد آورد؟!

خامه می‌لغزد ز دستش از کمال لاغری

صورت ما بر قلم هرگه که بهزاد آورد

حلقه کن دام امید از حلقه گیسوی او

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

رنگ رخسار تو از رخسار گل ننگ آورد

گل اگر روی تو بیند رنگ از رنگ آورد

حلقه پر پیچ و تاب طره شبرنگ تو

در خم چوگان خود صد دل به نیرنگ آورد

یابد اندر دهر همچون خضر عمر جاودان

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲ - میرزا همدم

 

مانی چین نقش مطبوع تو در چین آورد

چین زلفت چین غم بر جبهه چین آورد

یوسف مصر ملاحت چین ابروی تو دید

چین بر ابرو زد که این ابرو به ماچین آورد

رام سازد خال هندوی تو هندو را به دین

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

زلف مشکین تا به دور ماه رویش هاله زد

شور طوفان از نوایم در نیستان ناله زد

زاهد از بهر خدا سوز درون ما مپرس

کز حدیث آتش عشقش لبم تبخاله زد

تخم امیدی که اندر مزرع مهر و وفا

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

هر کرا دل محو آن آیینه‌رخسار شد

جلوه آیینه او شوخی دیدار شد

چشم مستش کرده هردم تازه کیش کافری

اهرمن را زلف او تا حلقه زنار شد

همچو موج از باد می‌لرزم ز چین ابرویش

[...]

طغرل احراری
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۸
sunny dark_mode