گنجور

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۸ - در ستایش ابولملوک فحتعلی‌شاه طاب لله ثراه و جعل الجنهٔ مثواه‌ گوید

 

افتتاح هر سخن در نزد مرد هوشیار

نیست نامی به ز نام نامی پروردگار

آنکه از ابداع صنع او به یک فرمان‌ کن

نور هستی از سواد نیستی‌گشت آشکار

آنکه بی‌سعی ستون افراخت خرگاه سپهر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۴ - در ستایش نظام الدوله حسین خان و به تهنیت تمثال همایون

 

ای همایون صورت میمون شاه‌ کامگار

یک جهان جانی‌ که جان یک جهان بادت نثار

صورت روح‌الامینی یا که تمثال وجود

روضهٔ خلد برینی یا که نقش نوبهار

ماهتابی زان فروغت افتد اندر هر زمین

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۵ - ‌در تهنیت تشریف پادشاهی و مدح علیخان والی گوید

 

باد میمون این بهین تشریف شاه‌کامگار

بر علیخان آن مهین فرزند صاحب‌اختیار

شه‌ بود خورشید و او ماهست‌ و ابن ‌تشریف ‌نور

دایم از خورشدگیرد ماه نور مستعار

پادشه‌ بحرست ‌و او درجست‌ و این ‌تشریف در

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۸ - د‌ر تهنیت تشریف قبای بیضا ضیای شهریاری د‌ر ستایش حسین‌خان نظام‌الدوله

 

بوده جای یک جهان جان این قبای شهریار

کآمد اینک زیور اندام صاحب‌اختیار

جسم یک‌برباز اندر یک‌جهان‌جان چون‌کند

جز که خواهد یک جهان جان از خدا بهر نثار

بخردان‌ گویند جای جان پاک اندر تنست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۹ - در ستایش وزیر بی نظیر صدر اعظم میرزا آقاخان گوید

 

بوی مشک آید چو بویم آن دو زلف مشکبار

من به قربان سر زلفی‌ که آرد مشک‌بار

عید قربانست و ناچارم‌ که جان قربان ‌کنم

گر ز بهر عید قربانی ز من خواهد نگار

هرکه را سیمست قربانی نماید بهر عید

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۱ - در مدح صاحب ا‌ختیار

 

تا چه معجز کرده امشب باز عدل شهریار

کاتش سوزنده با آب روان گشتست یار

آب و آتش بسکه از عدلش بهم آمیختند

کس ترشح را نیارد فرق‌کردن از شرار

از چراغان خاک پنداری سپهری دیگرست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۶ - در ستایش پادشاه رضوان آرامگاه محمدشاه طاب الله ثراه گوید

 

دوش اندر خواب می‌دیدم بهشت ‌کردگار

تازه بی‌فیض ربیع و سبز بی‌سعی بهار

دوحهٔ طوبی ز سرسبزی چو بخت پادشه

چشمهٔ‌کوثر ز شیرینی چو نطق شهریار

یک‌طرف موسی و توراتش به حرمت در بغل

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۷ - در ستایش ‌کهف‌الادانی والاقاصی جناب حاجی آقاسی‌ گوید

 

دوش بگشودم ‌زبان تا درد دل گویم به یار

گفت عشاق زبون را با زبان دانی چکار

گر به قرب ما قنوعی در محبت شو حریص

ور به وصل ما عجولی در بلا شو بردبار

خوی با آوارگی‌ کن چون نبینی جایگه

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۸ - در مدح حسین‌خان صاحب اختیار

 

راستی را کس نمی‌داند که در فصل بهار

از کجا گردد پدیدار این همه نقش و نگار

عقلها حیران شود کز خاک تاریک نژند

چون برآید این همه‌ گلهای نغز کامگار

گر ز نقش‌ آب ‌و خاکست این‌ همه ریحان و گل

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۹ - مطلع ثانی

 

باده جان بخشت و دلکش خاصه از ‌دست نگار

خاصه هنگام صبوحی خاصه در صل بهار

خاصه بر صحن‌گلستان خاصه بر اطراف باغ

خاصه زیر سایه گل خاصه در پای چنار

خاصه با یار مساعد خاصه اندر روز عید

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۵ - و له ایضاً فی مدحه

 

شه قبای خ‌ریشتن بخشد به صاحب اختیار

و او قبای خود به من بخشد ز لطف بیشمار

شه گر او را جامه بخشد او مرا نبود عجب

من غلام خاص اویم او غلام شهریار

اوکند خدمت به خسرو من کنم مدحت براو

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۶ - در ستایش امیرالامراءالعظام نظام‌الدوله حسین خان حکمران فارس فرماید

 

صبح چون خورشید رخشان رخ نمود از کوهسار

ماه من از در درآمد با رخی خورشیدوار

بربجای شانه در زلفش همه پیچ و شکن

بربجای سرمه در چشمش همه خواب و خمار

مژّهای چشم او‌ گیرنده چون چنگال شیر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۷ - در ستایش حاج میرزا آقاسی

 

عطسهٔ مشکین زند هر دم نسیم مشکبار

بادگویی آهوی چنست‌ کارد مشک بار

نافهٔ چین دارد اندر ناف باد مشکبوی

عقد پروین دارد اندر جیب ابر نوبهار

گنج باد آورد خواهی ابر بنگر در هوا

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۸ - ممدوح این قصیدهٔ معلوم نیست‌،‌گویند قائم مقام است

 

قامت سروی چو بینم برکنار جویبار

از غم آن سرو قامت جویبار آرم‌کنار

جویبار آرم کنار خوی ازین غیرت که غیر

گیرد او را درکنار و او ز من‌گیردکنار

تا نگرید ابر از بستان نروید ضیمران

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۱ - در ستایش شاهزا‌دهٔ‌ رضوان و ساده فریدون میرزا طاب ثراه‌ گوید

 

گنج پنهان بود یزدان خواست کاید آشکار

آفرینش را فزود از هستی خود اعتبار

وادمی را زافرینش برگزید آنگه ز عدل

خواست قانونی نهادن تا نخیزد گیر و دار

بهر آن قانون بهر عهدی رسولی آفرید

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۴ - در ستایش‌امیرالامر‌اء‌العظام‌نظام‌لدوله حسین‌خان حکمران فارس فرماید

 

همتی مردانه می‌خواهم‌که اسمعیل‌وار

بر خلیل خویشتن امروز جان سازم نثار

عید قربانست و من قربان آن عیدی‌ که هست

کوی او دایم بهشت و روی او دایم بهار

زان سبب قربان اسمعیل باید شدکه او

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸ - در ستایش پادشاه جمجاه ناصرالدین شاه غازی خلدالله ملکه گوید

 

ناصرالدین شاه ‌گیتی را منظم‌ کرد باز

معنی اقبال و نصرت را مجسم‌ کرد باز

از رموز خسروی یک نکته باقی مانده بود

ملهم غیبش به آن یک نکته ملهم ‌کرد باز

فال شه نصر من الله بود اینک‌کردگار

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۹ - در ستایش جناب حاجی آقاسی رحمه ا‌لله

 

هر وجودی ‌را به ‌وهم اندر توان ‌جستن همال

جز وجود مهتری ‌کاو را همالستی محال

روی دین پشت هدی غیث‌ کرم غوث امم

چرخ فر قطب ظفر اصل هنر فصل‌ کمال

قهرمان ملک و ملت حاجی آقاسی‌ که هست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۶ - در ستایش جناب جلالت مآب صدراعظم گوید

 

ای بت سیمین بناگوش ای به تن چون سیم خام

ای دو زنگی طره‌ات را عنبر و ریحان غلام

مه نمایی ازگریبان سرو پوشی در حریر

گل‌گذاری زیر سنبل نور بندی در ظلام

پستهٔ خندان تو چون تُنگ شکر دلفریب

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۸ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده فریدون میرزا گوید

 

بامدادان ‌کآ‌فتاب خاوری سر زد ز بام

ماهرویم بام را از عکس ‌گیسو کرد شام

گه رخش دیدم به زیر زلف و گفتم این دمست

کآفتاب عالم‌آرا برکشد تیغ از نیام

گه پریشان دیدمش زلفین و گفتم این زمان

[...]

قاآنی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵