هر وجودی را به وهم اندر توان جستن همال
جز وجود مهتری کاو را همالستی محال
روی دین پشت هدی غیث کرم غوث امم
چرخ فر قطب ظفر اصل هنر فصل کمال
قهرمان ملک و ملت حاجی آقاسی که هست
جان پاکش غوطهزن در بحر فیض لایزال
عقل افزون از شهودش داد نتواند خبر
وهم بیرون از وجودش دید نتواند مجال
گر ز عدل او به بازو هیکلی بندد مریض
ز انحراف طبع بگراید به سوی اعتدال
ور به پیشانی نگارد نام بختش آفتاب
تا شباهنگام روز حشر نپذیرد زوال
عقل را ماند که با هر نفس دارد اقتران
روح را ماند که با هر جسم دارد اتصال
هستی صرفست پنداریکزاو پوشیده نیست
هیچ عیبی در برون و هیچ علمی در خیال
صورت عقلاست از آن ذاتش نگنجد در بیان
معنی روحست از آن وهمش نسنجد در مقال
کوه خارا از شرار خشمش افروزد چنانک
قبضهٔ گوگرد کز آتش پذیرد اشتعال
وصف مهرش چونکنمطبعمببالد همچو سرو
شرح قهرش چون کنم کلکم بنالد همچو نال
قدر او را بدر گفتم عقل گفتا ای شگفت
بدر دیدستی که روزافزون بود همچون هلال
دست او را ابر خواندم وهم گفتا ای عجب
ابر دیدستی که بیسعی صدف بخشد لآل
مدح هرچیزی که گوییدر حقیقت مدح اوست
زانکه بر هر جزو باشد نفسکل را اشتمال
مدح قدر اوست مدح چرخ گردان از علوّ
وصف جود اوست وصف ابر نیسان در نوال
نعت ذات او صفات او به از مردم کند
بینزاعگفتگوی و بیصدای قیل و قال
گل به بوی خویش معروف است بیرنج دلیل
مه به نور خویش موصوفست بیغنج و دلال
هست با شه ارتباطش ارتباط جان و دل
جان و دل را جز به وهم اندر نیابی انفصال
نی خطا گفتم براست از اتحاد جان و دل
اتحاد اینست کان هرگز نگنجد در مثال
دوش از انعام عامش شکوهیی میکرد عقل
نرم نرمک زیر لب چون گفتگوی اهل حال
از تعصب موی من چون نوک ناچخ شد درشت
جستم از جا تا به پای عقل بربندم عقال
گفت بنشین خشم بنشان گوش ده خاموش باش
تا در این معنی ترا سازم به استدلال لال
گفتمش برهان چه داری گفت کز بدو وجود
تا به عهد جود او با جان برابر بود مال
گوهر از عزت به جایی بود کاندر جشنها
زیور تاج تکین بد زینت فرق ینال
و اینک از خواری گهر را گر به دریا افکنی
زانزجار قرب او پهلو فرو دزدد زبال
گفتش ای عقل از پیری به جایی بینمت.
کز خرافت بازنشناسی یمین را از شمال
خود تو صد ره گفتهیی گوهر جمادی بیش نبست
بر جمادی چون نهد عزت عزیزی ذوالجلال
او گهر را خوار دارد تا شود قدرش عزیز
زین دو عزت مر کدام اولی بیانکن شرح حال
مهترا مسکیننوازا هست سالی تاکه من
تشنهلب جان میدهم بر چشمهٔ آب زلال
تو رسول وقت خویشی من بلال وقت تو
هیچ از رحمت نفرمودی ارحنا یا بلال
نیمهٔ سالی ندانم بیشتر یاکمترست
کز تو دارم انتظار وعدهٔ یک طاقه شال
شال را بگذار حال من بدست آور که هست
در دلم صدگونه غم زینکهنه دیر دیرسال
قرض من چندان بودکاندر درون تست علم
گرچه شاید کاین تشابه را نکو گیرم به فال
عمر منگر در جهان بودی به قدر وام من
هیچکس را بر فنای من نرفتی احتمال
خلعت شاه و تو و اجرا و انعام و تیول
گرچه تعیین رفت بختم قاصر آمد در سوال
صبرکن قاآنیا بر تیر باران بلا
کز بلا راهی بود تا قاب قوسین وصال
گر توانی پنجهٔ تقدیر تابیدن بتاب
ور نتانی صبرکن وز هرچه پیش آید منال
تا ز حی لاینام اندر زبانها گفتگوست
باد بختت لاینام و باد عمرت لایزال
خوی احبابت ز طیبت مشکبو بادا چو زلف
بخت اعدایت به طینت تیرهرو بادا چو خال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف وجودی عظیم و بىنظیر میپردازد که صفاتش برتر و عمیقتر از هر گونه تصور و وهم انسانی است. شاعر با اشاره به مهارتها و فضائل فردی به نام حاجی آقاسی، بر ماهیت روحانی و برکات او تاکید میکند. او به استدلالهای فلسفی و منطقی اشاره میکند و بیان میدارد که وجود او فراتر از فهم و بیان انسانی است.
شاعر میگوید که عقل و وهم نمیتوانند به درستی او را درک کنند و به تشبیهاتی از قبیل مقایسه او با خورشید و ابر اشاره میکند. همچنین بر این نکته تاکید دارد که هر مدح و ستایشی در واقع ستایش اوست، زیرا همه چیز به او وابسته است.
در انتها، شاعر از حس انتظار و تنهایی خود میگوید و از حاجی آقاسی درخواست کمک و حمایت میکند، و به جستجوی رضایت و آرامش در زندگی اشاره میکند. او با نگاهی به تقدیر و سرنوشت، بر اهمیت صبر و تحمل در برابر مشکلات تاکید کرده و به این نتیجه میرسد که باید به مدد او در همه حال امیدوار بود.
هوش مصنوعی: هر موجودی را میتوان با خیال درک کرد، اما وجودی که برتر و عالی است، به هیچ وجه نمیتوان با خیال به درک او رسید.
هوش مصنوعی: بر روی دین، پشتیبان هدی و رحمتِ فراوان الهی هستی، تو باعث نصرت امتها و محور برکت و پیروزی به شمار میروی. تو مظهر واقعی هنر و فصل کمالی.
هوش مصنوعی: حاجی آقاسی، قهرمان کشور و مردم، انسانی است که روح پاکش در دریای بیپایان لطف و برکت غوطهور است.
هوش مصنوعی: عقل نمیتواند از تجربه و مشاهدات خود فراتر رود و نمیتواند چیزی را که در خارج از وجود خود نیست، درک کند.
هوش مصنوعی: اگر او به عدالت خود فردی را به زنجیر کند، شخص بیمار به خاطر انحراف در طبعش به سمت اعتدال میل خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر بخت و شانس او به گونهای باشد که نامش بر پیشانیاش نوشته شود، همانند آفتابی که تا شب برای همیشه درخشان است و هیچگاه زوال نمییابد.
هوش مصنوعی: عقل همیشه در حال ارتباط و نزدیکی با امور است، مانند روح که هر لحظه به جسمی متصل است.
هوش مصنوعی: وجود فقط یک تصور است که هیچ عیبی در ظاهر آن نیست و هیچ دانشی در ذهن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عقل به نوعی فراتر از آن چیزی است که بتوان در کلمات بیان کرد، چون ذات او فراتری از توضیحات قابل درک است. همچنین، روح به قدری عمیق و پیچیده است که حتی تخیلات و تصورات ما نیز قادر به درک و تفسیر کامل آن نیستند.
هوش مصنوعی: کوه سخت از شدت خشمش میسوزد، بهطوریکه به مانند تکهای گوگرد که از آتش شعلهور میشود، آتشسوزی میکند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم زیبایی و محبتش را توصیف کنم، در حالی که دل من از غم فراقش همچون درخت سروی که به آسمان میرسد، بلند و پرشور است؟ و چطور میتوانم از خشم او بگویم، وقتی که همه شما به حال من گریه میکنید و ناله سر میدهید؟
هوش مصنوعی: به این مضمون میتوان گفت: ارزش و مقام او را بسیار بالا دانستم، اما عقل به من هشدار داد که او همچون ماه نو در حال رشد و تکامل است و همچنان به سوی بزرگی و شکوه حرکت میکند.
هوش مصنوعی: دست او را مانند ابر تصور کردم و او به من گفت: عجب! آیا ابر را دیدهای که بدون تلاش، به صدفها مروارید میدهد؟
هوش مصنوعی: هر چیزی را که وصف کنی، در واقع ستایش خودش است؛ چرا که هر جزئی از آن چیز، بخشی از کل را در بر دارد.
هوش مصنوعی: این متن اشاره به عظمت و بزرگی کسی است که به خاطر بخششهایش مورد ستایش قرار میگیرد. در واقع، بیان میکند که ستایش و تمجید از او مانند تحسین گردونه چرخ طبیعت است و صفات نیک او، همچون باران بهاری، همیشه موجود و فراوان است.
هوش مصنوعی: مدح و توصیف ویژگیهای او برتر از هر گفتگوی بیتنش و بیصدا میان مردم است.
هوش مصنوعی: گل به خاطر عطر و بوی خود شناخته شده است و نیازی به دلیل و توجیه ندارد. ماه نیز به خاطر نور و روشنیاش وصف میشود و برای زیباییاش نیازی به تظاهر و جلب توجه ندارد.
هوش مصنوعی: ارتباط او با شاه به مانند ارتباط جان و دل است و جدایی جان و دل را تنها در خیال میتوان تصور کرد.
هوش مصنوعی: من به درستی بیان کردم که اتحاد روح و دل، همان اتحاد واقعی است؛ چرا که هیچ چیزی نمیتواند به درستی این پیوند را توصیف کند.
هوش مصنوعی: دیشب عقل به آرامی و به صورت ملایم از خوبیها و نعمتهای فراوانش صحبت میکرد، مانند گفتگویی که اهل معرفت و دلباختگان حق انجام میدهند.
هوش مصنوعی: از شدت تعصب و کینهجویی، موهایم به اندازهای زبر و ناسازگار شده که مجبور شدم از جای خود برخیزم و خود را تا پای عقل محدود کنم.
هوش مصنوعی: بنشین و خشم خود را کنار بگذار. آرام باش و به صحبتهای من گوش کن تا بتوانم با استدلالی خاموش و بدون کلمات، تو را متوجه این موضوع کنم.
هوش مصنوعی: گفتم دلیل و روشناییات چیست؟ او گفت از زمانی که وجود پیدا کرد تا زمانی که نعمتها و بخششهای او آغاز شد، جان من با مال من برابر است.
هوش مصنوعی: گوهر به خاطر بزرگی و شرافتش به جایی رسیده است که در میهمانیها و جشنها به عنوان زینت و زیور تاج و سر بر سرافرازی میافزاید.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر ذلت، جواهر را به دریا بیفکنی، به دلیل دوری از او، آن را از کناره میرباید و میبرد.
هوش مصنوعی: عقل به من گفت که از پیری به جایی نمیرسی، زیرا که از خرافات و باورهای غلط، تفاوت راست را از چپ نمیدانی.
هوش مصنوعی: تو خود دارای ارزشهای بسیاری هستی، اما در واقع هنوز به طور کامل شکوفا نشدهای. وقتی که عزت و عظمت بر تو حاکم شود، به زیباییهای درونت پی خواهی برد.
هوش مصنوعی: او الماس را بیاهمیت میشمارد تا خودش ارزشمند شود. حال بگو کدامیک از این دو ارزش بیشتر است و حال او را توضیح بده.
هوش مصنوعی: عشق من به تو آنقدر عمیق و بینهایت است که هر سالی که بگذرد، من همچنان به تو نیازمندم و برای نوشیدن آب زلالی که نماد محبت توست، جانم را فدای آن میکنم.
هوش مصنوعی: تو نماینده زمان خودت هستی و من مانند بلال در زمان تو، هیچ از رحمت الهی نخواستم. ای بلال، بر ما رحمت فرست.
هوش مصنوعی: نمیدانم نیمهٔ سال گذشته است یا کمتر یا بیشتر، اما تنها چیزی که میدانم این است که هنوز منتظر وعدهات هستم که یک طاقه شال برایم بیاوری.
هوش مصنوعی: شال را کنار بگذار و به حال من توجه کن، چون در دل من غمهای زیادی انباشته شده که مدتهاست در من باقی ماندهاند.
هوش مصنوعی: قرض من به اقدامات درونی تو بستگی دارد، هرچند ممکن است این شباهت را به فال نیک بگیرم.
هوش مصنوعی: اگر عمر من در این جهان به اندازه وام من بود، هیچ کس به اندازه من در فنا و زوال قرار نمیگرفت.
هوش مصنوعی: لباس و مقام شاه و هدیهها و زمینهای عطا شده، هرچند که برای من تقدیر شده بود، اما در خواستههایم ناکافی به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: صبور باش ای قاآنی، حتی در برابر سختیها و مشکلاتی که به تو برخورد میکند. چرا که این سختیها میتواند به مسیر رسیدن به آنچه که آرزو داری، منجر شود.
هوش مصنوعی: اگر میتوانی با سرنوشت مبارزه کن و با آن کنار بیاور، اما اگر نمیتوانی، صبر کن و از هر چیزی که پیش میآید شکایت نکن.
هوش مصنوعی: تا وقتی که خداوندی که همیشه بیدار و حاضر است در میان مردم صحبت و سخن گفته میشود، خوشبختیات همیشه پایدار و عمرت بیانتها خواهد بود.
هوش مصنوعی: فضای محبت تو خوشبو و دلانگیز است، مانند عطری که از مشک برمیخیزد. اما در مقابل، خوی دشمنان تو مانند موی زشت و بدشگون است که به رنگی تیره و ناخوشایند میباشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال
نیک وقت و نیک جشن و نیک روز و نیک حال
فال فیروزی و زرّست : آسمان و بوستان
کان یکی پیروزه جامه است این دگر زرّین نهال
گرد برگ زرد او بر چفته شاخ زرد خوش
[...]
اهل گردون دوش چون دیدند بر گردون هلال
خرمی کردند و فرخ داشتند او را بفال
با دعا و با تضرع دستها بر داشتند
پنج حاجت خواستند از کردگار ذوالجلال
نصرة دین و دوام دولت و امن جهان
[...]
تا شمر چون درع داودی شد از باد شمال
گشت چون تخت سلیمان گلبن از حسن و جمال
در ببارد از هوا هر ساعتی ابر بهار
مشگ پالد بر زمین هر ساعتی باد شمال
کرد چون عمان زمین را اشگ ابر قطره بار
[...]
عید را با مهرگان هست اتفاق و اتصال
هر دو را دارند اهل دولت و ملت به فال
اتفاق و اتصال هر دو بر ما خرم است
مرحبا زین اتفاق و حبذا زین اتصال
عید آیینی است کز وی هست ملت را شرف
[...]
بس کنید آخر محال ای جملگی اصحاب مال
در مکان آتش زنید ای طایفهٔ ارباب حال
زینهار و زینهار از گرم رفتن دم زنید
زین یجوز و لایجوز و خرقه و حال و محال
خرقهپوشان گشتهاند از بهر زرق و مخرقه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.