قامت سروی چو بینم برکنار جویبار
از غم آن سرو قامت جویبار آرمکنار
جویبار آرم کنار خوی ازین غیرت که غیر
گیرد او را درکنار و او ز منگیردکنار
تا نگرید ابر از بستان نروید ضیمران
او کنون گرید که باغش ضیمران آورده بار
چون به برگ لاله ژاله اشک سرخش بر رخان
چون به گرد ماه هاله خط سبزش بر عذار
یاد آن لاله مرا چون هاله دارد گوژپشت
فکر آن هاله مرا چون لاله دارد داغدار
من به تیغ و سبزه زین پس ماه نو را بنگرم
سبزهٔ من خط دلبر تیغ من ابروی یار
ترک من ای داده یزدان روی و مویت را بهم
الفت ظلمات و نور آمیزش لیل و نهار
مار را خلاق مور و مارگر راند از بهشت
از چه بر روی بهشت آیینت موی مار سار
خط تر مررست هر زلنت مار من زیاا مار و فرل
برنگردم تا نگردد تن غذای مور و مار
شعر من قلاب روح و شعر تو قلاب دل
شعر من پروینگرای و شعر تو شعری سپار
شعر من آب روان و شَعر تو تاب روان
این یک از بس آبدار و آن یک از بس تابدار
شعر من تابنده کوکب شعر تو تاریک شب
نورکوکب در شب تاریکگردد آشکار
هم ز شعر من عیان آثار شرع مصطفی
هم ز شعر تو پدید آثار صنعکردگار
با چنان شعری مرا خالیست انبان از شعیر
با چنین شَعری ترا عاریست اندام از شعار
من چنان نالان که بحر از بخشش فخر امم
تو چنان مویان که کان از همت صدر کبار
بدر دولت صدر دین پشت هدی روی ظفر
شمس ملت چرخ فرکانکرمکوه وقار
کلک او لاغر ولی بازوی عدل از وی سمین
بخت او فربه ولی پهلوی خصم از وی نزار
روی او خورشید دین و رای او خورشید ملک
ملک ازین خرم بهشت و دین ازو خرم بهار
جد او جودی مجدت عم او عمان جود
وین به جود و جودت از عمان و جودی یادگار
جود او بحریست کاو را بحر عمانست موج
رای او نخلستکاو را مهر رخشانست بار
هست رایش پرنبانی کافتاب او راست پود
هست رایش طیلسانی کاسمان او راست تار
مهر او از صخرهٔ صمّا برویاند سمن
قهر او از ساحت دریا برانگیزد غبار
ملک ترکی را ظهیری دین تازی را نصیر
قطب مکنت راسکونی چرخملکت رامدار
چشم ملت را فروغی جسم دولت را روان
باغ بینش را بهاری شاخ دانش را ثمار
بزم شوکت را سریری جان مجدت را سرور
دشت همت را سواری دست عزت را سِوار
چرخ با این قدرت از جاه تو میخواهد یمین
بحر با ای ثروت از جود تو میجوید یسار
عمت آن دستور آصف رای کز فکر دقیق
جانب خشکی کشاند ماهیان را از بحار
خصم کز سهمش به روییندز گریزد غافلست
کز منایا سود ندهد مرد را رویینحصار
خشتی از ایوان جاه اوست جرم آسمان
آنی از دوران ملک اوست ملک روزگار
ملک ازو بالد بهخویش و کلک ازو نازد چنانک
از نبی امالقری از شیر یزدان ذوالفقار
نیست ننگ او اگر حاسد ازو دارد گریز
نیست عار او اگر دشمن ازو جوید فرار
مهر رخشا لیک ازو مرمود دارد اجتناب
مشک بویا لیک ازو مزکوم دارد انزجار
گر بود بو جهل منکر مصطفی را نیست ننگ
ور شود ابلیس دشمن مرتضی را نیست عار
شهد نوشین لیکنش محرور داند ناپسند
قند شیرین لیکنش مدقوق خواند ناگوار
یا رب این انصاف باشد من بدین فضل و هنر
زو جدا مانم چو عطشان از کنار چشمهسار
من نیم گردون که در کاخش مرا نبود گذر
من نیم گیهان که بر صدرش مرا نبود گذار
نیستم معدن چرا دارد مرا اینگونه پست
نیستم دریا چرا خواهد مرا اینگونه خوار
کاخ او گیهان و بر من شش جهت از غصه تنگ
جود او عمّان و بر من روزگار از فاقه تار
گر ازو نالم به گیهان عقل گوید کای سفیه
چرخ را بر زجر و منع او نباشد اقتدار
ور ازو مویم بهکیوان وهم راندکی بلید
دهر را در امر و نهی او نباشد اختیار
نی خطا گفتم خطااو در عطا ابرست و من
شورهزارمکی شود از ابر خرم شورهزار
اوکند اکرام لیکن چرخ نبود مهربان
اویند انعام لیکن بخت نبود سازگار
خار اگر عنبر نگردد ابر را نبود گناه
خاک اگرگوهر نگردد مهر را نبود عوار
سبزه لاین نیست کاندر گلستان گردد سمن
خار قابل نیست کاندر بوستان گردد چنار
ابر نیسانی فشاند قطره لیکن چون صدف
صفوتی بایدکهگردد قطره در شاهوار
این حکایت بود حالی نی شکایت کز خلوص
شکوه نارد بر زبان پرورده از پروردگار
کس شنیدستی که گویند شکوه از مادر کند
گر بنالد از برای شیر طفل شیرخوار
یامعاذالله کس این گوید که از حق شاکیست
گر به یزدان نیمشب نالد فقیری ز افتقار
تا به غیر از اسم نیک و رسم نیکی در جهان
هیچ اسم و هیچ رسمی مینماند پایدار
هیبت او خصم مال و همت او خصمِ مال
دولت او پایدار و دشمن او پایِدار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر در مورد غم و اندوهی عمیق است که شاعر به تجلیل از زیبایی و عظمت یک سرو (نماد عشق و محبوبیت) پرداخته و مراتب درد و حسرت خود را در نبود محبوبش ابراز میکند. او به جایگاه والای محبوب اشاره میکند و چالشهایی که در زندگیاش بهوجود آمده را بررسی میکند. در حالی که او خود را در حال رنج و فراق میبیند، دیگران در کنار محبوبش آسایش میکنند. شاعر از مقامات و معاني عالی صحبت میکند و به احساسات خود نسبت به از دست دادن محبوب پرداخته و اشاره به ناپایداری دنیاست. در این شعر، موضوعات عشق، غم، و رابطه بین انسان و خداوند به تصویر کشیده میشود و شاعر در تلاش است تا به معنی و مفهوم زندگی و جود الهی دست یابد.
هوش مصنوعی: وقتی که قامت زیبای سرو را کنار جویبار میبینم، از غم آن سرو، جویبار را نیز به کناری میگذارم.
هوش مصنوعی: جویبار کنار خود نشسته است و به خاطر غیرتش، دیگران را از کنار خود دور میکند، در حالی که او هم از من کناره میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر ابرها از باغ نگریند، نمیتوان به بارور شدن آن امید داشت. اکنون که ابرها گریه میکنند، باغش پر از میوه شده است.
هوش مصنوعی: وقتی اشک سرخ لاله بر روی گلبرگهایش میریزد، همانطور که هالهای سبز رنگ دور چهرهی ماه را احاطه کرده است، بر روی صورت زیبا و دلربا نیز سایهای از زیبایی خاصی دیده میشود.
هوش مصنوعی: فکر یاد آن گل در خاطر من مانند سایهای است که به شکل خاصی در آمده و احساس غم و ناراحتی را در دل من مثل داغی از آن گل ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: من اکنون با تیغ و سبزه به تماشای ماه نو میپردازم؛ سبزهام نشانه عشق و تیغ من نماد ابروی معشوق است.
هوش مصنوعی: ای ترک، تو که نعمت یزدان هستی، روی و موی تو در آمیختهای از تاریکی و روشنایی است؛ همانطور که شب و روز در هم میآمیزند.
هوش مصنوعی: در این بیت به نوعی به سرنوشت و مشکلات موجود در بهشت اشاره میشود. میگوید که اگر موریانهای خلاق باشد، میتواند ماری را براند. به عبارت دیگر، زندگی با وجود چالشها و خطرات، نیازمند هوش و خلاقیت است. بهشت هم میتواند معانی متفاوتی داشته باشد و در پایان به تغییرات و تحولات در زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: هرگونه ذلت و خواری مرا نخواهد کرد که من به دنبال آن مار خوفناک برنگردم، تا زمانی که بدن من غذای مور و مار نگردد.
هوش مصنوعی: شعر من به روح انسانی نزدیک است و از آن الهام میگیرد، در حالی که شعر تو به احساسات و دلسوزی مربوط میشود. شعر من به سمت برتری و زیبایی میرود و شعر تو به نوعی ساده و سپید است.
هوش مصنوعی: شعر من همچون آبی زلال و جاری است، در حالی که شعر تو به تابی خوش و دلنشین میماند. این یکی به خاطر سادگی و شفافیتش و آن یکی به خاطر زیبایی و جذابیتش خاص و منحصر به فرد است.
هوش مصنوعی: شعر من مانند ستارهای درخشان است که برعکس، شعر تو در شب به مانند تاریکی میباشد. نور این ستاره در شب تاریک مشخص و نمایان میشود.
هوش مصنوعی: در اشعار من نشانههای دین و آموزههای پیامبر مشخص است و در اشعار تو نیز نشانههای آفرینش و آثار خالق پیداست.
هوش مصنوعی: شعر تو به قدری زیباست که من از شعر و سخن خالی ماندهام، و تو با این شعر به قدری خالی از معنا و مفهوم هستی که وجودت از نماد و نشانه خالی شده است.
هوش مصنوعی: من در حالتی از اندوه هستم که دریا نیز نمیتواند به اندازهی تو از من دلجویی کند؛ تو آنقدر نالان و غمگینی که مانند کانی از امید و تلاش بزرگان، از هم پاشیدهای.
هوش مصنوعی: بدر درخشان دین، پشتبان هدایت و راهنمای پیروزی ملت است. همچون خورشید که در آسمان میدرخشد و کوه وقار استوار و با عظمت است.
هوش مصنوعی: قلم او لاغر و نحیف است، ولی قدرت و عدالتش بسیار قوی و محکم است. شانس و خوشبختی او ممکن است زیاد باشد، اما در برابر دشمنانش ضعیف و ناتوان به نظر میآید.
هوش مصنوعی: چهره او مانند خورشید، نور بخش دین و عقیده است و رأی او هم مانند خورشید در سلطنت و حکومت درخشان است. این سرزمین به خاطر او بهشتی شاداب و دین به سبب او مانند بهار پررنگ و زندگیبخش است.
هوش مصنوعی: سخن دربارهی نیکی و سخاوت اوست که از نسلهای گذشته به او رسیده و نشان از بزرگواری و دست generosity او دارد. او به خوبی میداند چگونه باید در بخشش و احسان به دیگران پیش قدم باشد و این ویژگیها در وجودش به ارث رسیده است.
هوش مصنوعی: سخاوت او مانند دریا است و مانند دریا عمان، افکار او مانند نخلهاست و چهرهاش همچون خورشید روشن و درخشان است.
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و درخشندگی خورشید اشاره شده است، که مانند پارچهای بسیار نرم و لطیف در آسمان گسترده شده است. این تصویر به وجود یک درخشش خاص و پرنوری اشاره دارد که فضای آسمان را زیباتر میکند.
هوش مصنوعی: عشق و محبت او مانند گیاهی است که از یک صخره خشک میروید، و خشم و غضب او همچون گرد و غباری است که از عمق دریا به هوا بلند میشود.
هوش مصنوعی: ملک ترکی تحت حمایت ظهیری است و دین تازی به یاری نصیر است. تو ای قطب، مخزن قدرت، چرخ حکومت را به دست بگیر و کنترل کن.
هوش مصنوعی: چشم مردم را روشنی و امیدی روشن میبخشد، وجود دولت را سرزنده و فعال میسازد، باغ اندیشه را پر از شکوفایی و زیبایی میکند و شاخههای دانش را پر از میوه و ثمر میسازد.
هوش مصنوعی: در فضای باشکوه و باعظمت، تو را به عنوان بزرگترین مقام میستایند، در دشت تلاش و کوشش، مقام شایستهای داری و با دستان قوی و باعزت، بر مرکب موفقیت سوار هستی.
هوش مصنوعی: چرخ (یعنی روزگار) با این قدرت به خاطر مقام و جایگاه توست، و دریا (یعنی ثروت) از سخاوت و generosity تو بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: دوست باشی که با تدبیر و فکر خود، توانستهاست ماهیها را از دریاها به سمت خشکی بیاورد.
هوش مصنوعی: کسی که از دشمنش میگریزد، بیخبر است که از وارد شدن به چنگال مشکلات و دشواریها، بهرهای نخواهد برد و هیچچیز او را از مشکلات محافظت نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: بخشی از عظمت و مقام او به اندازهای است که میتوان یک آجر از ایوانش را با جرم آسمان مقایسه کرد و در واقع این مقام و ریاست او به گونهای است که در طول زمان و روزگار، مشخص و بارز است.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی به قدرت و عظمت شخصیت فردی اشاره دارد که مورد احترام و محبت دیگران است. او به گونهای است که همگان به او توجه و عشق میورزند، همانطور که مردم به یک نبی و شخصیتهای بزرگ دیگر ارادت دارند. این فرد مثل شمشیری است که از قدرت نیکو و الهی برخوردار است و دیگران نسبت به او به تحسین و ناز اقبال میکنند.
هوش مصنوعی: اگر کسی حسادت کند، این لکهای بر دامن او نخواهد بود و اگر دشمنی در پی فرار از او باشد، چیزی ننگین تلقی نخواهد شد.
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهاش توجهها را جلب میکند، اما او از نشان دادن خود اجتناب میکند. بوی عطرش خوشبوست، اما آنقدر قوی است که دیگران را فراری میدهد.
هوش مصنوعی: اگر بوی جهل منکر پیامبر باشد، عیبی ندارد و اگر ابلیس دشمن علی باشد، ننگی نیست.
هوش مصنوعی: عسل خوشمزهای است، اما او آن را نمیپسندد. شکر شیرین است، ولی او آن را ناخوشایند میداند.
هوش مصنوعی: ای خدا، آیا این انصاف است که من با این همه فضل و هنر از او جدا بمانم، مانند عطشکشیدهای که از کنار چشمهی آب دور باشد؟
هوش مصنوعی: من مانند گردون نیستم که در خانهاش راهی برای من وجود نداشته باشد و نه مانند جهان هستم که نتوانم به صدر آن برسم.
هوش مصنوعی: من خودم یک معدن نیستم، پس چرا به این شکل تحقیرم میکند؟ من دریا نیستم، پس چرا باید به این صورت سبک و بیارزش به نظر بیایم؟
هوش مصنوعی: کاخ او جهانی است و در عین حال من از غصهای که به من فشار میآورد، در شش جهت محاصره شدهام. در حالیکه من از فقر و تنگدستی در تاریکی روزگار قرار دارم.
هوش مصنوعی: اگر از او شکایت کنم، عقل به من میگوید که ای نادان، گردونه زندگی تحت تاثیر زجر و محدودیت او قرار نمیگیرد و نمیتواند کنترلش کند.
هوش مصنوعی: اگر مویم به کیوان برود و به خیال بپردازد، این نشان میدهد که در این دنیا در امور و نهیها، اختیار و انتخابی نداریم.
هوش مصنوعی: من خطا نمیکنم، مشکل از من نیست. او مانند ابر است که در بخشش فراوان است، اما من مانند زمین شور و خشک هستم. آیا ممکن است که از این ابر، زمین خشک و شور تَر شود؟
هوش مصنوعی: او به دیگران احترام میگذارد و لطفهایی میکند، اما چرخ روزگار با او مهربان نیست. او نعمات و برکاتی دارد، اما بختش با او سازگار نیست.
هوش مصنوعی: اگر خار به عطر عنبر تبدیل نشود، گناهی به ابر نمیخورد و اگر خاک به جواهر تبدیل نشود، سبب ناراحتی خورشید نیست.
هوش مصنوعی: گیاه سبز نمیتواند به گلستان تبدیل شود، و خار سمن نمیتواند در باغ رشد کند؛ و درخت چنار نیز نمیتواند به بوستان بپیوندد.
هوش مصنوعی: ابرهای نیسانی بارانی میبارند، اما برای اینکه قطرهها به شکلی ناب و خالص درآیند، باید در دل صدفی قرار گیرند و به گوهر شاهوار تبدیل شوند.
هوش مصنوعی: این گفته نشاندهنده وضعیتی است که اگر کسی از دل خالص خود شکایت کند، به زیبایی و خوشی از جانب خداوند سرافراز میشود.
هوش مصنوعی: هیچکس هیچگاه نشنیده که کسی از مادرش شکایت کند، اگر او تنها به خاطر شیر دادن به کودک گریانش، ناله کند.
هوش مصنوعی: هرگز نباید این را بگوییم که کسی از خدا شکایت دارد، حتی اگر در نیمه شب، یک فقیر از روی نیاز و بیچارگی شکایت کند.
هوش مصنوعی: در جهان تنها نام و جایگاه نیکو است که باقی میماند و چیز دیگری دوام نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: آنچه را که اوج جبروت و قدرت او میطلبد، هیچ دشواری نمیتواند با آن مقابله کند. صفات او به قدری محکم و استوارند که هیچ دشمنی نمیتواند وجودش را تضعیف کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار
لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار
خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت
روزگار از تار و پود او شکفته چون بهار
چشم زی رویش نگه کرد اندرو لاله شکفت
[...]
هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین ویسر باشد بریسار
تیغشان باشد چو آتش روز و شب بد خواه سوز
اسبشان باشد چوکشتی سال و مه دریا گذار
از عجایب خیمه شان با شد چو دریا وقت موج
[...]
ای خداوندان مال العتبار الاعتبار
ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش ازاین کاین جان عذرآورفروماند ز نطق
پیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند زکار
توبه پیش آرید و نادم از گُنه کاری خویش
[...]
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار
افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار
گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان
گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار
غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر
[...]
ابر آذاری برآمد از کران کوهسار
باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار
وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار
خاک پنداری به ماه و مشتری آبستنست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.