بامدادان کآفتاب خاوری سر زد ز بام
ماهرویم بام را از عکس گیسو کرد شام
گه رخش دیدم به زیر زلف و گفتم این دمست
کآفتاب عالمآرا برکشد تیغ از نیام
گه پریشان دیدمش زلفین و گفتم این زمان
چون شب تاریک عالم را فروگیرد ظلام
نور صبح و نور رویش بسکه با هم بُد قرین
من ندانستم به تحقیقیاین کدامست آن کدام
روی او بر قد او چون لالهیی بر شاخ گل
خال او در زلف او چون دانهیی در زیر دام
طرهٔ طرار او بر طرف خط مشکسای
طرفه طوماریست کز مُشک ختن دارد ختام
نام دلها کرده گویی ثبت در طومار زلف
کز سواد زلف مشکینش جهان شد مشکفام
نی خطا گفتم دلی را کاو به زلف اندر کشد
زو چو بدخواه شهنشه نی نشان ماند نه نام
الغرض شادان رسید آنماه و جان از خرمی
چونقدحخواریکه نو شدباده درعید صیام
گفت ای راویکه شخص آفرینش سربسر
گوش گردد چون صدف هرگه گهر ریزی ز کام
هیچ دانی کز برای شهریار ملک جم
پیکی از شاه عجم هم خلعت آرد هم پیام
قیمت هر تار از آن خلعت منالِ هندوچین
ارزش هر پود از آن کسوت خراج مصر و شام
گفتمآری چونندانم من که در هرروز و شب
فکر شه بر جای فکرت بر ضمیرم مستدام
گفت برگو خدمتی شایسته از طبع سلیم
تا برای تهنیتخوانی به هنگام سلام
گفتماینک گوش بگشا بشنو این شیوا سخن
کز شمیم نغز او مغز خردگیرد زکام
زان سپس خواندم برش این شعر را کز شرم او
خونبهجایخونچکد اهلخرد را از مسام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذبه معشوق است که شاعر به توصیف او میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویری از طبیعت و عناصر زیباییشناختی، چهره و موهای معشوق را مقایسه میکند و به تأثیر نور صبح و زیبایی او اشاره میکند. در ادامه، شاعر به دنبال آن است که خدمتی مناسب برای تهنیت به معشوق ارائه دهد و میگوید که عشق او همچون گوهری ارزشمند است که در دلها ثبت میشود. در انتها، شاعر شعری میخواند که به شدت تحت تأثیر معشوق است و نشاندهنده عمق احساسات او میباشد.
هوش مصنوعی: صبح که خورشید از سمت خاوری (شرق) طلوع کرد، بام ماهرویم را با تصویر موهایش پوشاند و به این ترتیب، شب را شبیه به روز کرد.
هوش مصنوعی: گاهی که اسب زیبا و شایستهام را زیر سایه موی او دیدم، به خود گفتم که این لحظهای است که آفتاب درخشان عالم، شمشیرش را از غلاف میکشد.
هوش مصنوعی: گاهی او را با زلفهای پریشان میبینم و در این لحظه به یاد میآورم که چگونه شب تاریک، جهان را در خود میگیرد و تمام آن را در ظلمت فرو میبرد.
هوش مصنوعی: نور صبح و نور چهرهات آنقدر با هم آمیختهاند که من نتوانستم با دقت بگویم کدام نور مربوط به صبح است و کدام مربوط به چهرهی تو.
هوش مصنوعی: چهرهاش زیبا و دلانگیز است مانند لالهای که بر روی شاخهی گل قرار دارد و نشانههای زیبایش در موهایش مانند دانهای در زیر دام است.
هوش مصنوعی: موهای به هم ریختهاش در حاشیهٔ خط سیاه، مانند ردیفی از طوماری است که انتهایش با مشک ختن معطر شده است.
هوش مصنوعی: دلها را به نامی یاد کردهاند که در طومار زلف او ثبت شده است، زیرا رنگ سیاه زلفهایش جهانی را به رنگ مشک آغشته کرده است.
هوش مصنوعی: من به درستی گفتم که دلی را زلف کسی به خود جذب میکند. اما اگر این عشق خطرناک باشد، دیگر نه نشانی از آن میماند و نه نامی از آن عشق.
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه، آن معشوق خوشرو و شاداب رسید و جانم از خوشحالی مانند کسانی که در روز عید، شراب تازهای مینوشند، سرشار از شادی شد.
هوش مصنوعی: راوی، به من بگو که وقتی خلقت به سخن میآید، مانند صدفی است که همیشه گوهرها را از دهانش میریزد.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که پیامآوری از طرف شاه عجم برای پادشاه جم آمده است که هم هدیهای به همراه آورده و هم پیغامی دارد؟
هوش مصنوعی: بهای هر رشته از آن لباس ارزشمند هندوچین، به اندازه بهای هر نخ از آن پوشش مالیاتی مصر و شام است.
هوش مصنوعی: من به او گفتم: به راستی که نمیدانم چرا در هر روز و شب، فکر و یاد او در ذهن و قلب من ایستاده و دائم در حال گردش است.
هوش مصنوعی: بگو چه کاری خوب و شایسته است که با نیت خوب انجام شود تا بتوان در هنگام سلام، به عنوان تبریک و خوشامدگویی از آن یاد کرد.
هوش مصنوعی: گفتم حالا باید خوب گوش کنی و به این گفتار زیبا توجه کنی، زیرا از طراوت و زیبایی آن، عقل و فکر تو نیز روشن میشود و از حالت کسالت خارج میشود.
هوش مصنوعی: پس از آن، شعری را برای او خواندم که نشان میدهد از شرم او، اهل عقل و دانش بهجای خون، اشک میریزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ز سیمینه فکنده در بلورینه مدام
هم بساعد چون بلوری هم بتن چون سیم خام
سرو داری ماه بار و ماه داری لاله پوش
لاله داری باده رنگ و باده داری لعل فام
زلف تو مشک سیاه و جعد تو شمشاد تر
[...]
آن زبرجد رنگ مشکین بوی و طعمش طعم شهد
رنگ دیبا دارد و بوی قماری عود خام
چون تو ببریدی شود هر یک از آن ده ماه نو
ور نبری باشد او در ذات خود ماه تمام
تا شد از گل بوستان سیمگون بیجاده فام
بوی و رنگ از گل ستاند و باده و بیجاده وام
از شکوفه باد در بستان شده لؤلؤ فشان
وز شقایق سنگ در صحرا شده بیجاده فام
حور عین از خلد اگر عمدا ببستان بگذرد
[...]
حلم باید مرد را تا کار او گیرد نظام
صبر باید تا ببیند دوست دشمن را به کام
عادت ایوب و ابراهیم صبر و حلم بود
شد به صبر و حلم پیدا نام ایشان از انام
صنع یزدان همچنانکایوب و اپراهیم را
[...]
ای همیشه بوده راه دین احمد را قوام
همچنان چون پیش ازین ملک ملکشه را نظام
عفو تو خط درکشد هر جا که بیند یک خطا
اسم تو گردن نهد آنجا که بیند یک تمام
آسیای فتنه فرق دشمنت را کرد آس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.