کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - تعریف قحط دکن
چو کوره کنده را آماده دیدی
در آنجا گور کن خود وا کشیدی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۴۸
یک روز گل از یاسمن صبح نچیدی
پستان سحر خشک شد از بس نمکیدی
تبخال زد از آه جگرسوز لب صبح
وز دل تو ستمگر دم سردی نکشیدی
صد بار فلک پیرهن خویش قبا کرد
[...]
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵۱ - دیدن رام نقش پای راون و نقش پای سیتا را
گناه از مردم چشمم چه دیدی؟
که خاک راه بر چشمم گزیدی
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۶ - روان شدن هنونت با جمع میمونان و رفتن در غار و یافتن سوم برتهارا
عیان شد زان سیاهی پس سفیدی
چو صبحی بعد شام نا امیدی
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۱ - فرستادن راون سک و سارن دیوان را به جاسوسی لشکر رام و حقیقت شنیدن لشکر رام را از آن جاسوس و قلعه بندی کردن راون
ز کشتن سایه زانسان می رمیدی
که در آیینۀ جوشن خزیدی
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۵ - جنگ کردن اندرجیت از رام و لچمن و بیهوش شدن رام و لچمن
نه دیده پیکر آن نحس دیدی
نه گوش آواز شست او شنیدی
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۵ - جنگ کردن اندرجیت از رام و لچمن و بیهوش شدن رام و لچمن
به هرکس تیر جادویش رسیدی
شدی مار و به زخم اندر خزیدی
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۷ - تسلّی دادن ترجتا سیتا را
مخور غم ز آنچه دیدی و شنیدی
طلسمی بود جادویی که دیدی
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۰ - خبردادن هنونت رام که سیتا را اندرجیت کشت و بیتاب شدن رام و دلاسا دادن ببیکن
دلش گفتا چرا در خون طپیدی
نخواهد بود حرفی کان شنیدی
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۵ - بیدار کردن کنب کرن برادر خود را از خواب برای جنگ رام و بیدار شدن کنب کرن
کسی کو تا در قصرش رسیدی
چو برگ باد از دم پریدی
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۱ - حیران شدن سیتا در بیابان و سراسیمه شدن او و با گریه و زاری در آمدن
نسیم ناز از هر جا وزیدی
کرشمه رست او عشوه دمیدی
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۸
یا من هو اقرب بی من حبل وریدی
فی حبک فارقت قریبی و بعیدی
کندم دل از اغیار و بدادم به تو ای یار
زان روی که قفل دل ما را تو کلیدی
من سافر لاید له زاد بلاغ
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - در مذمت دزدی که خانه سیدا را غارت کرد
به هر قفلی که انگشتش رسیدی
شدی آن قفل را پیدا کلیدی
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۳
سرتاسر آفاق، حزین گردیدی
وز دیدهٔ دید، دیدنی ها دیدی
اکنون خود را به کوی آزادان کش
تا چند اسیر بیمی و امّیدی
حزین لاهیجی » مثنویات » تذکرة العاشقین » بخش ۷ - دربارهٔ پدر دانشمند خود سروده است
فیض سحری به من دمیدی
صبحم ز شب سیه بریدی
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۲
گفتی: ز رخم چرا نظر پوشیدی؟!
هنگام سخن زبان بخود دزدیدی!
پندار که کردم نگهی، رنجیدی!
انگار که گفتم سخنی، نشنیدی!
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸
دارد شب نومیدی ما صبح امیدی
باد سحری میدهد از غیب نویدی
غازی ز پی دشمن و ما را برخ دوست
هر لحظه نگاهی و در آن اجر شهیدی
از لطف بنالیم و ز بیداد ننالیم
[...]