گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۳

 

تا نگارین رخ دلبند ز ما پنهان کرد

خانهٔ صبر من دلشده را ویران کرد

حال بیچاره خود از عشق تو خون بود ولی

تیغ ایام فراق تو گذر بر جان کرد

حال درد دل خود را چو بگفتم به طبیب

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۴

 

تا چند توان درد تو در سینه نهان کرد

در حسرت تو خون دل از دیده روان کرد

با شوق رخت چند کند صبر دل من

پیداست که تا چند ز جان صبر توان کرد

تا سرو روانم نشد از دیده جان دور

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۴

 

یک دم نگار ما نظری سوی ما نکرد

رحمی به حال زار من مبتلا نکرد

گفتم وفا کند به غلط با من آن صنم

برگشت از وفا و به غیر از جفا نکرد

شرمش نیامد از من دل خسته ی حزین

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۵

 

دلبر به هر چه گفت به قولش وفا نکرد

با این دل رمیده به غیر از جفا نکرد

بیچاره دل به درد غمش شد اسیر و او

از لطف خویش درد دلم را دوا نکرد

عهدی ببست با من بیچاره پیش ازین

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۶

 

یا رب فلک برین دل مسکین چه ها نکرد

یک لحظه با مزاج خودم آشنا نکرد

دایم ستم بود هنر و جور پیشه اش

روزی به سهو با من مسکین وفا نکرد

بس خون دل ز دیده فروریختم ز غم

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۷

 

دلدار رفت و کام دل ما روا نکرد

دردم به دل رسید و دلم را دوا نکرد

برکند یکسره دل نامهربان ز ما

فکری به هیچ حال ز روز جزا نکرد

ما را میان خون دل و دیده غرقه دید

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » در مرثیهٔ فرزند دلبند سلطان بخت طاب ثراها » شمارهٔ ۳

 

گل فرو ریخت و رخ از باغ جهان پنهان کرد

بلبل دلشده را خسته دل و نالان کرد

گل نخندید ز بستان امیدم به ستم

خار هجران تو ای جان اثرم در جان کرد

بخت برگشت ز من تا تو شدی از بر من

[...]

جهان ملک خاتون
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷

 

دل از من بُرد و روی از من نهان کرد

خدا را با که این بازی توان کرد

شب تنهاییَم در قصدِ جان بود

خیالش لطف‌هایِ بی‌کران کرد

چرا چون لاله خونین دل نباشم؟

[...]

حافظ
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۰

 

مقصود بی وسیله حاصل نمی توان کرد

هر کس که کرد حاصل می دان که آن چنان کرد

گر عقل ساده لوحی نقش خیال بندد

بسیار اعتمادی بر آن نمی توان کرد

پروانه لاف می زد از آتش محبت

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

دلدار ما به عهد محبت وفا نکرد

دل برد و رفت و هیچ دگر یاد ما نکرد

می خواست تا که وعده بجای آورد ولی

طالع مخالف آمد و بختم رها نکرد

چشمش به تیر غمزه مرا زد بلی بلی

[...]

نسیمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۲

 

دلبر برفت و درد دلم را دوا نکرد

آن شوخ بین که بر من مسکین چه‌ها نکرد

زان نور چشم چشم وفا داشتم دریغ

کز عین مردمی نظری سوی ما نکرد

گفتم هزار حاجت جانم روا کند

[...]

حسین خوارزمی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

آن گوهر حسنی که بدان فخر توان کرد

نقدی ست که صرّاف ازل با تو روان کرد

تا آب خِضِر لطف لبِ لعل تو را دید

در پردهٔ خاکی ز حیا روی نهان کرد

نافه چه خطا گفت که باد سحری دوش

[...]

خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷ - استقبال از حافظ

 

چو زلف بی قرارش قصد جان کرد

قرار دل رهین هندوان کرد

بشد نقد دلم صرف و ندیدم

ز سودای تو سودی جز زیان کرد

گر اشکم هرزه رو شد بد مگویش

[...]

خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹ - استقبال از کمال خجندی

 

سرو هرگز در چمن کاری چنین زیبا نکرد

کز خجالت پیش بالای تو سر بالا نکرد

نقد جان در حلقهٔ زلف تو بازاری نیافت

تا متاعِ خوشدلی را در سر سودا نکرد

اشک را زآن رو فکندم از نظر کاندر رهت

[...]

خیالی بخارایی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۲۵

 

هر که جان در ره تو قربان کرد

بر خود این کار عشق آسان کرد

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۲۵

 

هر که ماهی شور بریان کرد

معده خویش بحر عمان کرد

سر اسرار خویش راگیپا

دوش از چشم کله پنهان کرد

پیش کشمش مویز می نازد

[...]

صوفی محمد هروی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۲
sunny dark_mode