یک دم نگار ما نظری سوی ما نکرد
رحمی به حال زار من مبتلا نکرد
گفتم وفا کند به غلط با من آن صنم
برگشت از وفا و به غیر از جفا نکرد
شرمش نیامد از من دل خسته ی حزین
گویم که آن چه بود که آن بی وفا نکرد
سلطان حسن بود از آن رو وفا نداشت
از روی مرحمت نظری بر گدا نکرد
بگذشت در چمن بر ما سرو راستی
از روی مردمی گذری سوی ما نکرد
کردیم جان و دل به تو ایثار در جهان
همچون جهان مباش که با کس وفا نکرد
چون حلقه بر درش همه دم سرزنش کشیم
یک شب به ما نگار در وصل وا نکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساس ناامیدی و بیوفایی معشوقش اشاره میکند. او از عدم توجه و رحم معشوق به حال زار خود گلایه دارد و به یاد میآورد که با وجود امید به وفا از سوی او، فقط با جفا روبهرو شده است. همچنین، شاعر روی درد و رنج دل شکستهاش تأکید میکند و میگوید که حتی در مواقعی که گدای محبت او بوده، معشوق به او نگاهی نینداخته است. در نهایت، شاعر از ناامیدی به وجود میآورد و به مرور میبیند که بیوفایی و بیاعتنایی معشوق در زندگیاش تکرار شده است.
هوش مصنوعی: لحظهای هم عشق ما نگاهی به ما نینداخت و هیچ رحمی به حال دردناک من نکرد.
هوش مصنوعی: به او گفتم که به اشتباه با من وفادار باشد، اما او از وفاداری برگشت و جز خیانت چیزی از خود نشان نداد.
هوش مصنوعی: شرم نمیکند که من، دل شکسته و غمگین، بگویم که آن بی وفا چه کاری انجام داد.
هوش مصنوعی: سلطان حسن به همین دلیل وفادار نبود که از روی لطف و مهربانی به فقرا نگاهی هم نکرد.
هوش مصنوعی: در چمن از کنار ما سرو زیبایی گذشت، اما به خاطر مردمی بودنش به ما نگاه نکرد.
هوش مصنوعی: در زندگی، جان و دل خود را به تو بخشیدیم، اما در این دنیا مانند این دنیا نباش که با هیچ کس وفادار نیستی.
هوش مصنوعی: هر بار که به درِ او میرویم و او را سرزنش میکنیم، او هیچگاه در پیوند با ما را باز نکرد و حتی یک شب هم به ما توجه نکرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اصل بزرگ از بنه هرگز خطا نکرد
کس را گزافه چرخ فلک پادشا نکرد
او بد سزای صدر، جهان ناسزا نکرد
این کار کو بکرد جز از بهر ما نکرد
هرگز به باغ دهر گیائی وفا نکرد
هرگز ز شست چرخ خدنگی خطا نکرد
خیاط روزگار به بالای هیچ کس
پیراهنی ندوخت که آخر قبا نکرد
نقدی نداد دهر که حالی دغل نشد
[...]
لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد
ما را چه جرم اگر کرمش با شما نکرد
تشنیع میزنی که جفا کرد آن نگار
خوبی که دید در دو جهان کو جفا نکرد
عشقش شکر بس است اگر او شکر نداد
[...]
دانی که بر نگین سلیمان چه نقش بود
دل در جهان مبند که با کس وفا نکرد
خرم تنی که حاصل عمر عزیز را
با دوستان بخورد و به دشمن رها نکرد
دردا که رفت دلبر و دردم دوا نکرد
صد وعده بیش داد و یکی را وفا نکرد
بردم هزار قصه حاجت به نزد یار
القصه شد روان و حاجت روا نکرد
از آن تیر غمزه بر تن من موی کرد راست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.