گنجور

 
۱
۲
۳
۷
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱

 

چون نیست، هیچ مردی، در عشق، یار ما را،

سجاده، زاهدان را؛ درد و قُمار، ما را.

جایی که جانِ مردان باشد —چُو گویْ— گَردان،

آن نیست جایِ رندان؛ با آن، چه کار ما را؟

گر ساقیانِ معنی با زاهدان نِشینند،

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳

 

ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا

من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا

جان و دل پر درد دارم هم تو در من می‌نگر

چون تو پیدا کرده‌ای این راز پنهان مرا

ز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳

 

آه‌های آتشینم پرده‌های شب بسوخت

بر دل آمد وز تف دل هم زبان هم لب بسوخت

دوش در وقت سحر آهی برآوردم ز دل

در زمین آتش فتاد و بر فلک کوکب بسوخت

جان پر خونم که مشتی خاک دامن گیر اوست

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵

 

زان پیش که بودها نبودست

بود تو ز ما جدا نبودست

چون بود تو بود بود ما بود

کی بود که بود ما نبودست

گر بود تو بود بود ما نی

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰

 

عشق جز بخشش خدایی نیست

این به سلطانی و گدایی نیست

هر که او برنخیزد از سَرِ سَر

عشق را با وی آشنایی نیست

عشق وقف است بر دلِ پُردرد

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶

 

دوش جان دزدیده از دل راه جانان برگرفت

دل خبر یافت و به تک خاست و دل از جان برگرفت

جان چو شد نزدیک جانان دید دل را نزد او

غصه‌ها کردش ز پشت دست دندان برگرفت

ناگهی بادی برآمد مشکبار از پیش و پس

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵

 

ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت

هستی کاملت را نه ابتدا نه غایت

هستی هر دو عالم در هستی تو گمشد

ای هستی تو کامل باری زهی ولایت

ای صد هزار تشنه، لب‌خشک و جان پرآتش

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷

 

صبح دم زد ساقیا هین الصبوح

خفتگان را در قدح کن قوت روح

در قدح ریز آب خضر از جام جم

باز نتوان گشت ازین در بی فتوح

توبه بشکن تا درست آیی ز کار

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸

 

جانا شعاع رویت در جسم و جان نگنجد

وآوازهٔ جمالت اندر جهان نگنجد

وصلت چگونه جویم کاندر طلب نیاید

وصفت چگونه گویم کاندر زبان نگنجد

هرگز نشان ندادند از کوی تو کسی را

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶

 

بر در حق هر که کار و بار ندارد

نزد حق او هیچ اعتبار ندارد

جان به تماشای گلشن در حق بر

خوش بود آن گلشنی که خار ندارد

مست خراب شراب شوق خدا شو

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰

 

بار دگر پیر ما رخت به خمار برد

خرقه بر آتش بسوخت دست به زنار برد

دین به تزویر خویش کرد سیه‌رو چنانک

بر سر میدان کفر گوی ز کفار برد

نعرهٔ رندان شنید راه قلندر گرفت

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵

 

هرچه نشان کنی تویی، راه نشان نمی‌برد

وآنچه نشان‌پذیر نی، این سخن آن نمی‌برد

گفت زبان ز سر بنه خاک بباش و سر بنه

زانک ز لطف این سخن، گفت زبان نمی‌برد

در دل مرد جوهری است از دوجهان برون شده

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷

 

هر که را عشق تو سرگردان کرد

هرگزش چارهٔ آن نتوان کرد

چارهٔ عشق تو بیچارگی است

هر که بیچاره نشد تاوان کرد

سر به فرمان بنهد خورشیدش

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷

 

دل دست به کافری بر آورد

وآیین قلندری بر آورد

قرائی و تایبی نمی‌خواست

رندی و مقامری بر آورد

دین و ره ایزدی رها کرد

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶

 

عشق آمد و آتشی به دل در زد

تا دل به گزاف لاف دلبر زد

آسوده بدم نشسته در کنجی

کامد غم عشق و حلقه بر در زد

شاخ طربم ز بیخ و بن برکند

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶

 

اگر ز زلف توام حلقه‌ای به گوش رسد

ز حلق من به سپهر نهم خروش رسد

ز فرط شادی وصلش به قطع جان بدهم

اگر ز وصل توام مژده‌ای به گوش رسد

در آن زمان همه خون دلم به جوش آید

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰

 

در صفت عشق تو شرح و بیان نمی‌رسد

عشق تو خود عالی است عقل در آن نمی‌رسد

آنچه که از عشق تو معتکف جان ماست

گرچه بگویم بسی سوی زبان نمی‌رسد

جان چو ز میدان عشق گوی وصال تو برد

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵

 

حدیث فقر را محرم نباشد

وگر باشد مگر زآدم نباشد

طبایع را نباشد آنچنان خوی

که هرگز رخش چون رستم نباشد

سخن می‌رفت دوش از لوح محفوظ

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹

 

قوت بار عشق تو مرکب جان نمی‌کشد

روشنی جمال تو هر دو جهان نمی‌کشد

بار تو چون کشد دلم گرچه چو تیر راست شد

زانکه کمان چون تویی بازوی جان نمی‌کشد

کون و مکان چه می‌کند عاشق تو که در رهت

[...]

۷ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱

 

نه دل چو غمت آمد از خویشتن اندیشد

نه عقل چو عشق آمد از جان و تن اندیشد

چون آتش عشق تو شعله زند اندر دل

کم کاستتیی آن کس کز خویشتن اندیشد

گر مدعی عشقت در چاه بلا افتد

[...]

۷ بیت
عطار
 
 
۱
۲
۳
۷
 
تعداد کل نتایج: ۱۳۰