فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱
جهان چون به زاری برآید همی
بد و نیک روزی سرآید همی
چو بستی کمر بر در راه آز
شود کار گیتیت یکسر دراز
به یک روی جستن بلندی سزاست
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۲
دل شاه ترکان چنان کم شنود
همیشه به رنج از پی آز بود
از آن پس که برگشت زان رزمگاه
که رستم بر او کرد گیتی سیاه
بشد تازیان تا به خلخ رسید
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳
پس آگاهی آمد به پیروز شاه
که آمد ز توران به ایران سپاه
جفاپیشه بدگوهر افراسیاب
ز کینه نیابد شب و روز خواب
برآورد خواهد همی سر ز ننگ
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۴
بی آزار لشکر به فرمان شاه
همی رفت منزل به منزل سپاه
چو گودرز نزدیک زیبد رسید
سران را ز لشکر همی برگزید
هزاران دلیران خنجر گزار
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۵
چو گیو اندر آمد به پیش پدر
همی گفت پاسخ همه دربه در
به گودرز گفت اندر آور سپاه
به جایی که سازی همی رزمگاه
که او را همی آشتی رای نیست
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۶
به روز چهارم ز پیش سپاه
بشد بیژن گیو تا قلبگاه
به پیش پدر شد همه جامه چاک
همی بآسمان بر پراگند خاک
بدو گفت کای باب کارآزمای
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۷
وز آن لشکر ترک هومان دلیر
به پیش برادر بیامد چو شیر
که ای پهلوان رد افراسیاب
گرفت اندر این دشت ما را شتاب
به هفتم فراز آمد این روزگار
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۸
نشست از بر زین سپیدهدمان
چو شیر ژیان با یکی ترجمان
بیامد به نزدیک ایران سپاه
پر از جنگ دل سر پر از کین شاه
چو پیران بدانست کو شد بجنگ
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۹
خبر شد به بیژن که هومان چو شیر
به پیش نیای تو آمد دلیر
چو بشنید بیژن برآشفت سخت
به خشم آمد آن شیرپنجه ز بخت
بفرمود تا برنهادند زین
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۰
وزآن جایگه روی برگاشتند
به شب دشت پیکار بگذاشتند
به لشکرگه خویش بازآمدند
بر پهلوانان فراز آمدند
همه شب به خواب اندر آسیب شیب
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۱
دو بهره چو از تیره شب درگذشت
ز جوش سواران بجوشید دشت
گرفتند ترکان همه تاختن
بدان تاختن گردن افراختن
چو نستیهن آن لشکر کینهخواه
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۲
نویسندهٔ نامه را خواند و گفت
برآورد خواهم نهان از نهفت
اگر برگشایی تو لب را ز بند
زبان آورد بر سرت بر گزند
یکی نامه فرمود نزدیک شاه
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۳
دبیر خردمند را پیش خواند
سخنهای بایسته با او براند
چو آن نامه را زود پاسخ نوشت
پدید آورید اندر او خوب و زشت
نخست آفرین کرد بر کردگار
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۴
یکی نامه فرمود پس تا دبیر
نویسد سوی پهلوان دلپذیر
سر نامه کرد آفرین بزرگ
به یزدان پناهش ز دیو سترگ
دگر گفت کز کردگار جهان
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۵
سر نامه کرد آفرین از نخست
دگر پاسخ آورد یکسر درست
که بر خواندم نامه را سر به سر
شنیدیم گفتار تو در به در
رسانید رویین بر ما پیام
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۶
از اسبان گله هرچ شایسته بود
ز هر سو به لشکرگه آورد زود
پیاده همه کرد یکسر سوار
دو اسبه سوار از پس کارزار
سر گنجهای کهن برگشاد
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۷
به شبگیر چون تاج بر سر نهاد
همانگه فرستاده را در گشاد
بفرمود تا بازگردد به جای
سوی نامور بندهٔ کدخدای
چنین پاسخ آورد کو را بگوی
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۸
دو رویه ز لشکر برآمد خروش
زمین آمد از نعل اسبان به جوش
سپاه اندر آمد ز هر سو گروه
بپوشید جوشن همه دشت و کوه
دو سالار هر دو به سان پلنگ
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۹
پر از کینه سالار توران سپاه
خروشان بیامد به آوردگاه
چو گودرز کشوادگان را بدید
سخن گفت بسیار و پاسخ شنید
بدو گفت کای پر خرد پهلوان
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۲۰
سپهدار ترکان برآراست کار
ز لشکر گزید آن زمان ده سوار
ابا اسب و ساز و سلیح تمام
همه شیرمرد و همه نیکنام
همانگه ز ایران سپه پهلوان
[...]