گنجور

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

کجا کسی که چو او را صبوح دست دهد

یکی قدح به من پیر نیم مست دهد؟

سماع جان من از نعره ی بلی سازد

می روان من از ساغر الست دهد

به پاش درفتم ارچون پیاله برخیزد

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

ای نعل من از غمت در آتش

دل سوخته بر دلم هر آتش

نبود عجب ار چو آب گردد

از خجلت روی تو تر آتش

اندر خور چوب شد، که خود را

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

سرو، نازان شود ز رفتارش

پسته، شیرین شود ز گفتارش

شادی سنبل، بنفشه دمش

برخی پسته ی شکربارش

همه نقش است خط چون مورش

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

ای به دو چشم نرگسین آفت روزگار من

طرهٔ بی‌قرار تو برده ز من قرار من

گرچه خمار وصل تو گشت ملازم سرم

هم به شراب لعل تو، دفع شود خمار من

ای یمنی ستاره بر آرزوی مه رخت

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

دم او، زنده کند مرده از انک

هست با روح برابر باده

تو نمازی به ریا برده و، ما

سجده برده به سوی هرباده

وقف خورده تو و، ما، کرده شکم

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

در این دوران تنی محرم نیابی

لبی خندان، دلی خرم نیابی

همی خور عشوه این چرخ بدمهر

کزاین آیینه الا دم نیابی

در آن موضع که جای آدمی بود

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

در حق من ز حادثه نامهربان‌تری

وز دشمنان من به یقین بدگمان‌تری

به عهدتر بسی ز جهانی و، زین سبب

از پیش من بسی ز جهان هم جهان‌تری

چون سایه بر پی تو به سر می‌دوم، ولیک

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

به جان آمدم بی‌تو، جانا کجایی؟

خبر ده چرا رفته‌ای یا کجایی؟

ز هرکس، روم پرسمت تا تو چونی

به هرجا روم بنگرم تا کجایی؟

بهار آمد و شادمان گشت از او دل

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

ای طره‌های خوبان، از نافهٔ تو بویی

هجده‌هزار عالم، در عرصهٔ تو گویی

چون شمع، جمله رویی در بزمگاه دل‌ها

وانگه ز تو ندیده، پروانه هیچ رویی

ای دست غیرت تو، در چارسوی عشقت

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

آیا دلم از رنج برآساید گویی؟

بند از گره زلف تو، بگشاید گویی؟

هرگز بود آن روز که چون طوطی، قمری

از پستهٔ لب‌هات، شکر خاید گویی؟

خورشید نشاطم که ز گردونش کسوف است

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » از ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

غنچه گر پیش آن دهن خندد

بر بتر جای خویشتن خندد

به شکر خنده گر گشاید لب

مغز در استخوان من خندد

دهن غنچه گرید از خجلت

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » از ترکیبات » شمارهٔ ۲

 

کسی کاو عقل دور اندیش دارد

همیشه می به نزد خویش دارد

بجز خون رزان مرهم نجوید

کسی کاو دل زگردون ریش دارد

سرمن، خاک آن، کاین راه ورزد

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » از ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

بیا زچهره ی گلگون می، نقاب انداز

به جام چون مه نو، جرم آفتاب انداز

گهی زعنبر خط، عود تر در آتش نه

گهی زپسته، نمک در دل کباب انداز

اگر بخواهی تا صورت پری ببینی

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » از ترکیبات » شمارهٔ ۴

 

بیا چو غنچهٔ تر، خیمه زن برابر گل

شراب لاله‌صفت خور، به بوی ساغر گل

ورق ورق، گل ازان شد، که تا فرو خوانی

نشاط نامه ی می خوارگان زدفتر گل

به هر کجا که کنون عاشقی است نالنده

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » از ترکیبات » شمارهٔ ۵

 

صبحدم با دو چشم خواب زده

با رخی از عرق گلاب زده

راست چون وعده ی خود و دل من

درسر زلف، پیچ و تاب زده

از خط مشکبوی غالیه فام

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱

 

تا توانی زکس امید مدار

زانکه کس لهو را به غم نفروخت

زانکه از پیش شمع، پروانه

روشنایی امید داشت و بسوخت

با عدو هیچ صلح مکن

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲

 

دوستی کن که هریک دوست بود

هیچکس در جهانش دشمن نیست

تا به هم نیست جمع آتش و موم

شب تاریک جمع، روشن نیست

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳

 

مرگ به زین زندگی، کاین زندگی

هر دمی در محنتی می‌افکند

این یکی از فاقه تیری می‌خورد

وان دگر در ملک تیغی می‌زند

آن، ز بهر نان زمین را می‌دَرَد

[...]

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

کوزهٔ دولاب را ماند همی

هرکه زیر چرخ دولابی بود

کز پس اوج و بلندی، حاصلش

سر نگونساری و بی‌آبی بود

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵

 

جام زرین فلک سیم پرا کند به صبح

جام زرکش به صبوحی زکف سیمبران

می خور از کاسه به حدی که اگر خاک شوی

مست گردند ز بوی گل تو کوزه‌گران

شعلهٔ آتش می را چو مغان سجده گزار

[...]

سراج قمری
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode