گنجور

 
سراج قمری

بیا زچهره ی گلگون می، نقاب انداز

به جام چون مه نو، جرم آفتاب انداز

گهی زعنبر خط، عود تر در آتش نه

گهی زپسته، نمک در دل کباب انداز

اگر بخواهی تا صورت پری ببینی

یکی نظر سوی قارور، حباب انداز

مرا به باده کن یک ره و، نکویی کن

که گفته اند:«نکویی کن و به آب انداز»

زبند گیسو، در پای چنگ حلقه فکن

زنور می، به سوی دیوغم، شهاب انداز

گرت بباید تا زلف خود کنی همه پیچ

ز وعده، درشکن زلف خویش، تاب انداز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

بیا و کَشتیِ ما در شَطِ شراب انداز

خروش و وِلوِله در جانِ شیخ و شاب انداز

مرا به کَشتیِ باده درافکن ای ساقی

که گفته‌اند نِکویی کن و در آب انداز

ز کویِ میکده برگشته‌ام ز راهِ خَطا

[...]

فضولی

دلا بمهر رخش دیده پر آب انداز

ترست پرده چشمت بآفتاب انداز

صبا که گفت که حرفی ز بی قراری ما

بگوی آن گل تر را در اضطراب انداز

نقاب کرد تن خاکیم ز چهره جان

[...]

میلی

بیا و تازه خدنگی برین خراب انداز

مرا به خاک و دلم را در اضطراب انداز

دلم که پیشتر از لطف گرم بود، اکنون

به انتقام درو آتش عتاب انداز

مرا ز لذت نظاره تا کنی محروم

[...]

عرفی

نگویمت بنشین در قدح شراب انداز

کرشمه ای کن و یک شهر در خراب انداز

زبان ناز فصیح و لب نیاز به مهر

بیا و طرح سؤالات بی جواب انداز

همه نتیجهٔ سیرابی است خامی ما

[...]

صائب تبریزی

نخست دفتر هوش و خرد درآب انداز

دگر نگاه به آن چشم نیمخواب انداز

چراغ رنگ به یک جلوه می شود خاموش

محبت گل این باغ بر گلاب انداز

مرید شبنم تردست شو درین گلزار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه