گنجور

 
سراج قمری

مرگ به زین زندگی، کاین زندگی

هر دمی در محنتی می‌افکند

این یکی از فاقه تیری می‌خورد

وان دگر در ملک تیغی می‌زند

آن، ز بهر نان زمین را می‌دَرَد

وین پی زر سنگ را می‌بشکند

عنکبوت اندر زوایا سال و ماه

از پی یک لقمه دامی می‌تند

وز پی پندار راحت، مورچه

ریزه‌های دانه را برمی‌چِنَد

نیست کس را در جهان، آسایشی

هرکه را جانی است، جانی می‌کَنَد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
ابوسعید ابوالخیر

عاشقی خواهی که تا پایان بری

بس که بپسندید باید ناپسند

زشت باید دید و انگارید خوب

زهر باید خورد و انگارید قند

توسنی کردم ندانستم همی

[...]

ناصرخسرو

چند گردی گردم ای خیمهٔ بلند؟

چند تازی روز و شب همچون نوند؟

از پس خویشم کشیدی بر امید

سالیان پنجاه و یا پنجاه و اند

مکر و ترفندت کنون از حد گذشت

[...]

محمد بن منور

زشت باید دید و انگارید خوب

زهر باید خورد و انگارید قند

توسنی کردم ندانستم همی

کز کشیدن سخت‌تر گردد کمند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از محمد بن منور
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه