گنجور

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

احوال درد ما بر درمان که می‌برد؟

وین تشنه را به چشمه حیوان که می‌برد؟

غرقم در آب دیده گریان و خون دل

وین ماجرا بدان گل خندان که می‌برد؟

ما ذره‌ایم در خم چوگان زلف دوست

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

کیست آن سرو که بر راه گذر می‌گذرد

نور چشم است که بر اهل نظر می‌گذرد

درد دل بین که طبیب از سر حسرت ما را

خسته، افتاده همی‌بیند و در می‌گذرد

غرق دریای سرشکم عجب این کز غم تو

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

دلدار ما به عهد محبت وفا نکرد

دل برد و رفت و هیچ دگر یاد ما نکرد

می خواست تا که وعده بجای آورد ولی

طالع مخالف آمد و بختم رها نکرد

چشمش به تیر غمزه مرا زد بلی بلی

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

در کوی خرابات مناجات توان کرد

در طور لقا عیش خرابات توان کرد

گر بازی شطرنج خط و خال تو این است

لیلاج جهان را به رخت مات توان کرد

ای زاهد مغرور به طاعت مکن افغان

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

از تو خوبی طمع مهر و وفا نتوان کرد

گله با وصل گل از خار جفا نتوان کرد

کرده ام قیمت یک موی تو را هر دو جهان

گرچه او را به چنان تحفه بها نتوان کرد

عمر چون باد هوا می گذرد حاضر باش

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶ - ستایش فضل‌الله نعیمی

 

قاصدی کو تا به جان پیغام دلدار آورد

یا هوایی کز نسیم طره یار آورد

آن کس از دنیا و عقبی باشد آزادی چو ما

دردمندی را که عشق یار در کار آورد

گر اناالحق‌های ما را بشنود منصور مست

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷ - استقبال از حافظ

 

دل از عشق پری‌رویان دل من برنمی‌گیرد

مده پند من ای ناصح که با من درنمی‌گیرد

حدیث توبه و تقوی مکن پیش من ای واعظ

که با من هرچه می‌گویی به جز ساغر نمی‌گیرد

خیال دست رنگینش حمایل کرده‌ام زان رو

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

گر سعادت نظری بر من زار اندازد

بر سرم سایه سرو قد یار اندازد

دور از آن یار و دیارم نظر سعد کجاست

تا مرا باز بدان یار و دیار اندازد

آن که شد مست غرور از می پندار امروز

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

دلم ز مهر تو آن دم چو صبح دم می زد

که آفتاب رخت در قدم علم می زد

ز جام عشق تو بودم خراب و مست آنروز

که نقش بند قضا، رسم جام جم می زد

به بوی زلف تو آشفته آن زمان بودم

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

مشتاق گل از سرزنش خار نترسد

جویان رخ یار ز اغیار نترسد

عیار دلاور که کند ترک سر خویش

از خنجر خونریز و سر دار نترسد

آن کس که چو منصور زند لاف اناالحق

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

بر دلم هردم جفای بی‌وفایی می‌رسد

وه که بر جان من از هر سو بلایی می‌رسد

روزگاری شد که در وادی حیرت مانده‌ام

نه رهی پیدا شد و نه رهنمایی می‌رسد

قصد جان دارد فراق و وعده دیدار او

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

ز تو چشم وفا داریم و هیهات این کجا باشد

تمنای محال است این که خوبان را وفا باشد

به شوخی دل ز ما بردی و روی از ما نهان کردی

نباشد عیب، پرسیدن: ترا خانه کجا باشد

جهانی با خیالت عشق می‌بازند اگر روزی

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

اگر گویم که مهر و مه، ز رخسارت حیا باشد

وگر گویم که انسانی، مرا شرم از خدا باشد

ملک را نیست آن صورت که نسبت کرده ام با او

کمال حسن و زیبایی بدینسان هم تو را باشد

ز چین و جعد گیسویت مرنج ار دم زند نافه

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

مست شراب عشقش بی باده مست باشد

بی باده مست یعنی مست الست باشد

دست نگار دارم در دست، کی بریزد

دستی که بر کف او را زین گونه دست باشد

آن را که روی ساقی باشد شراب و ساغر

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

شب قدر بی قراران سر زلف یار باشد

مه عید نیکبختان رخ آن نگار باشد

ز غم نگار از آنرو شب و روز بی قرارم

که غمش نمی گذارد که مرا قرار باشد

من مست رند از آنم ز غم خمار فارغ

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

مأوای غمت جز دل پردرد نباشد

تشریف بلا جامه هر مرد نباشد

ای سرو گل اندام! که در باغ دو عالم

چون روی دلارای تو یک ورد نباشد

بر بوی سر زلف تو یک گوشه نشین نیست

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

خوبی و بتا از تو جفا دور نباشد

ور جور کنی هست روا دور نباشد

عیبت نتوان کرد که هستی ز وفا دور

خوبی که نباشد ز وفا دور، نباشد

چشمت به جفا خون دلم می خورد اما

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

در سر غم تو دارم دستار و سر چه باشد

جان و جهان چه ارزد یا سیم و زر چه باشد

گفتی نثار ما کن جان و سر و دل و دین

اینها چه قدر دارد وین مختصر چه باشد؟

گفتی به غمزه هردم بنوازمت به تیری

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

چه نکته بود که ناگه ز غیب پیدا شد

هر آنکه واقف این نکته گشت شیدا شد

چه مجلس است و چه بزمی که از می وحدت

محیط قطره شد اینجا و قطره دریا شد

محیط بر همه اشیا از آن جهت شده ایم

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

ندانم تا دگربار این دل ریشم چه شیدا شد

مگر عکس رخ دلبر به جان باز آشکارا شد

دگر چون با دلم لعلش نهان در گفت‌وگو آمد

صدای ناله زار دل ریشم به هرجا شد

به صحرا چون که بیرون رفت باز آن دلبر از خلوت

[...]

نسیمی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۲۲
sunny dark_mode