اگر گویم که مهر و مه، ز رخسارت حیا باشد
وگر گویم که انسانی، مرا شرم از خدا باشد
ملک را نیست آن صورت که نسبت کرده ام با او
کمال حسن و زیبایی بدینسان هم تو را باشد
ز چین و جعد گیسویت مرنج ار دم زند نافه
چه آید از سیه رویی که در اصلش خطا باشد
وصالت نیست آن گنجی که بر بیگانه بگشایند
که آن را حاصل است این در که با بحر آشنا باشد
نشان پرسیدم از دلبر، دل گم گشته را گفتا
بجز در بند گیسویم دل عاشق کجا باشد
تن خاکی چو گل گردد نیابی ذره ای در وی
که بی سودای آن جعد و سر زلف دو تا باشد
بیا با ما بشوی ای جان به آب دیده دست از دل
که دل تا زلف او بیند کجا در بند ما باشد
نباشد عهد خوبان را وفا، گویند و می گویم
که خوب آن را توان گفتن که عهدش بی وفا باشد
حریف ما شو ای صوفی که ذکر حلقه رندان
به است از طاعت و زهدی که با روی و ریا باشد
بیا ای ماه سیمین بر به خونم پنجه رنگین کن
کز اقبالت گر این حاجت روا گردد روا باشد
نسیمی با تو شد یکرو قفا زد هر دو عالم را
کسی کو رو به حق دارد دو کونش در قفا باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است و احساسات عمیق عاشق را در بر میگیرد. شاعر در ابتدا به زیبایی معشوق و تاثیر آن بر خود اشاره میکند و میگوید که زیبایی او مانند ماه و مهر است. سپس به ابعاد معنوی عشق میپردازد و به نقصهای ظاهری اشاره میکند و از این که معشوق واقعی نمیتواند به بیگانهها محبت کند، سخن میگوید. شاعر از ناکامیهای عاشقانه و تردیدها در وفای عهد صحبت میکند و به دعوت از صوفیان برای پیوستن به جمع عاشقان اشاره میکند. او همچنین با تصاویری همچون "ماه سیمین" و "نسیم" به زیبایی و معانی عمیق عشق و ارتباط روحانی اشاره میکند. در نهایت، شاعر بر این باور است که عشق حقیقی و معنوی فراتر از ظاهر و دروغهای این دنیاست.
هوش مصنوعی: اگر بگویم که زیبایی چهرهات به خاطر حیا و شرم است، یا اگر بگویم که تو انسانی کامل هستی، این موضوع باعث میشود که من از خداوند شرمنده شوم.
هوش مصنوعی: ملک، آن شکلی را که من با او نسبت دادهام، ندارد و کمال زیبایی و خوشظاهری به این صورت نیست. همچنین تو هم به همین طریق هستی.
هوش مصنوعی: از منحنی و حالت گیسوی تو ناراحت نباش؛ اگر بادی وزد، چه تفاوتی میکند؟ از چهرهی سیاه و زشت کسی که در اصل اشتباهاتی دارد، چیزی به دست نمیآید.
هوش مصنوعی: محبت حقیقی و وصال، یک گنج گرانبهاست که تنها برای کسانی که لایق و آشنا به عشق هستند، به ظهور میرسد و نه برای کسانی که بدون شناخت و آگاهی به آن دسترسی مییابند. پس درک و آشنایی با عمق این ارتباط، شرط اصلی بهرهمندی از آن گنجینه ارزشمند است.
هوش مصنوعی: از معشوق نشانی خواستم، او گفت: دل گم شدهام را غیر از در بند گیسوان من در کجا میتوان یافت؟
هوش مصنوعی: وقتی بدن مادی مانند گل تبدیل شود، دیگر هیچ نشانهای از آن در وجودش نخواهی یافت، چرا که بدون عشق و آرزوی آن، حتی دو حلقه مو نیز بیفایده است.
هوش مصنوعی: بیا با ما دردی را که در دل داریم، با اشک شستوشو کنیم. دل ما وقتی زلف او را میبیند، دیگر به هیچ چیزی نمیاندیشد و در هیچ قیدی نمیماند.
هوش مصنوعی: اگر عهد و پیمان خوبان وفا نداشته باشد، میگویند و من هم میگویم که نمیتوان این عهد را خوب دانست، زیرا وفای آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای صوفی، به جمع ما بپیوند و در میخانه سیر کن، زیرا ذکر و یاد رندانی که به شادی و آزادگی میپردازند، از عبادت و زهدی که تنها به خاطر نمایش انجام میشود، بهتر و باارزشتر است.
هوش مصنوعی: بیا ای ماه زیبا، بر روی من رنگ خون بزن، زیرا اگر با حضورت خواستهام برآورده شود، همه چیز به خوبی خواهد بود.
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی به همراه تو وزید که هر دو جهان را به عقب راند. کسی که رو به حق دارد، هر دو جهان برایش در پشت سر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پسر کو چون پدر باشد ستایش را سزا باشد
پدر کز جان و دل چونان پسر جوید روا باشد
پسر نزد پدر زیرا گرامی تر عطا باشد
به خاصه چون پسر نیکو خو و نیکو لقا باشد
پسر باید که چون تو نیکنام و پارسا باشد
[...]
دگر گردی روا باشد دلم غمگین چرا باشد
جهان پر خوبرویانند آن کن کت روا باشد
ترا گر من بوم شاید وگر نه هم روا باشد
ترا چون من فراوانند مرا چون تو کجا باشد
جفاهای تو نزد من مکافاتش به جا باشد
[...]
پس از توحید جان افزای تا جانم به جا باشد
به زهد و موعظت گفتن خدا بر من گواباشد
همی بر خویشتن گیرم گوا آن پادشاهی را
که در ملکش نوای مرغ تسبیح و دعا باشد
خداوندی جهانداری ز روی آسمان او را
[...]
نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشد
نشانی ده اگر یابیم وان اقبال ما باشد
تو خورشید جهان باشی ز چشم ما نهان باشی
تو خود این را روا داری وانگه این روا باشد
نگفتی من وفادارم وفا را من خریدارم
[...]
مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد
محال است این که جانم با صبوری آشنا باشد
نخواهد مرده کس خود را، ولی من زین خوشم، زیرا
ز جان خویش در رنجم که پهلویت چرا باشد
نپنداری ز بهرش رنجها دیده ست این دیده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.