گنجور

 
نسیمی

از تو خوبی طمع مهر و وفا نتوان کرد

گله با وصل گل از خار جفا نتوان کرد

کرده ام قیمت یک موی تو را هر دو جهان

گرچه او را به چنان تحفه بها نتوان کرد

عمر چون باد هوا می گذرد حاضر باش

کاعتماد این همه بر باد هوا نتوان کرد

عاشقان را به جفا خواه بکش خواه ببخش

حاکمی، هرچه کنی چون و چرا نتوان کرد

مکن آهنگ جدایی که به شمشیر اجل

شهرگ جان مرا از تو جدا نتوان کرد

غره وعده فردا شده، امروز ببین

که بدان نسیه چنین نقد رها نتوان کرد

بر تن عارف اگر خرقه نباشد سهل است

هست آن زهد که در زیر قبا نتوان کرد

بر سر دیده کنم جای خیالت زانرو

که نظرگاه خیالت همه جا نتوان کرد

هر طبیبی که شد از درد نسیمی آگاه

گفت با درد به سر بر، که دوا نتوان کرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجوی کرمانی

پشت بر یار کمان ابروی ما نتوان کرد

خویشتن را هدف تیر بلا نتوان کرد

کشته ی تیغ ملامت برضا نتوان شد

حذر از ضربت شمشیر قضا نتوان کرد

گرچه از ما بخطا روی بپیچید و برفت

[...]

حافظ

دست در حلقهٔ آن زلفِ دوتا نتوان کرد

تکیه بر عهدِ تو و بادِ صبا نتوان کرد

آن‌چه سعی است، من اندر طلبت بنمایم

این قَدَر هست که تغییرِ قضا نتوان کرد

دامنِ دوست به صد خونِ دل افتاد به دست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

با چنین درد دلی میل دوا نتوان کرد

حاصل عمر عزیز است رها نتوان کرد

چشم ما روشنی از نور جمالش دارد

یک دمی نور وی از دیده جدا نتوان کرد

سود و سرمایه همه در سر کارش کردیم

[...]

امیرعلیشیر نوایی

بند گیسوی تو از دست رها نتوان کرد

گر جدا سازیش از بند جدا نتوان کرد

دم نگه دار مسیحا که به جز نوش وصال

درد مهلک چو شد از هجر دوا نتوان کرد

چو خرامی سوی ما گر نه فقیرم بینی

[...]

شیخ بهایی

دست در حلقه ی آن زلف دو تا نتوان کرد

تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد

غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن

روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد

من چه گویم که ترا نازکی طبع لطیف

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه