ندانم تا دگربار این دل ریشم چه شیدا شد
مگر عکس رخ دلبر به جان باز آشکارا شد
دگر چون با دلم لعلش نهان در گفتوگو آمد
صدای ناله زار دل ریشم به هرجا شد
به صحرا چون که بیرون رفت باز آن دلبر از خلوت
دل پردرد بیمارم ز عشقش بیسر و پا شد
به هر نقشی که خود میخواست رخ بنمود در عالم
گهی رنگ دو عالم گشت و گه بیرنگ اشیا شد
دمی روح نهان آمد، دمی جسم عیان گردید
دمی تنهای جان گردید و دیگر عین جانها شد
زمانی کثرت خود گشت و در وی وحدت خود دید
گهی پیدا و پنهان گشت و گه پنهان و پیدا شد
نسیمی روزگاری چونکه پنهان بود در زلفش
دگرباره چو رویش دید در عالم هویدا شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلباختگی و شیدایی خود به محبوب صحبت میکند. او میگوید که دلش به شدت درد میکند و دیدن چهره دلبرش باعث شکلگیری این احساسات شده است. شاعر توصیف میکند که چگونه محبوبش در هر لحظه با او در حال گفتوگو بوده و دلش در میان نالهها به سر میبرد. همچنین، وی به بازیهای محبوبش با رنگها و اشکال اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه وجود او همواره بین پنهان و آشکار در حال تغییر است. در نهایت، شاعر به نسیم روزگاری که در دستان محبوبش بوده اشاره میکند و میگوید که با دیدن روی او، دلش دوباره زنده شده است.
هوش مصنوعی: نمیدانم بار دیگر این دل شکستخوردهام چگونه اینگونه شیدا و مجذوب شده است، مگر اینکه تصویر چهره محبوبم دوباره به وضوح در جانم نمایان شده باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که محبوب من با دل من به گفتگو میپردازد و راز عشقش را در دل پنهان میکند، صدای ناله و اندوه قلب شکستهام در هر کجا طنینانداز میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که دلبر از تنهایی و بیدردی خارج شد و به دشت رفت، دل بیقرار و بیمار من از عشق او به شدت مضطرب و بیثبات شد.
هوش مصنوعی: در هر شکلی که دوست داشت، خود را به نمایش گذاشت. گاهی رنگ و حال و هوای دو جهان را به خود گرفت و زمانی نیز بدون رنگ و حالت، چیزها را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: لحظهای روح پنهان نمایان شد، لحظهای جسم آشکار گردید. یک لحظه جان تنها بود و در لحظهای دیگر، شفافیت جانها پدیدار شد.
هوش مصنوعی: زمانی که وجودش بسیار شد و در آن یگانگی را مشاهده کرد، گاهی آشکار و گاهی پنهان میشود و گاهی نیز پنهان و سپس آشکار میگردد.
هوش مصنوعی: نسیمی که زمانی در زلف او پنهان بود، حالا وقتی چهرهاش را دیدم، به وضوح و آشکارا در دنیا نمایان شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سوم ترجیع این باشد که بر بت اشک من شاشد
برآشوبد، زند پنجه، رخم از خشم بخراشد
ملمع خرقهام از وصلهها بادپالا شد
بدان هیأت که گویی داغهای باده هرجا شد
وز آنها پاره ای دیگر بسان جامه کعبه
به بین کش دوخته بر روی محراب مصلا شد
چه عالی رتبه شد دیر مغان کز نام او مستی
[...]
هلال عید از گردون زنگاری هویدا شد
پی بیرون شد از دریای غم کشتی مهیا شد
زماه نو چنان شد صیقلی آیینه دلها
که هر کس هر چه در دل داشت بی مانع هویدا شد
به از روشندلی تیر شهابی نیست شیطان را
[...]
به امید فنا تاب وتب هستیگوارا شد
هوای سوختن بال و پر پروانهٔ ما شد
فکندیم از تمیز آخر خلل درکار یکتایی
بدل شد شخص با تمثال تا آیینه ییدا شد
زبان حال دارد سرمهٔ لافکمال اینجا
[...]
هزبر بیشه مردی سلیم بن محمود آنکه
به نوک نیزه اش بس عقده واناشده، واشد
ز کینش رزمگه شد دشت چین از بس تن بی جان
تو می گوئی ز جبهه ش قابض الارواح هویدا شد
تمنا داشت پیش شیر شیران داور اعظم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.