برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفت
بازار شوق پردگیان باز درگرفت
شمع طرب شکفت در آغوش اشک و آه
ابری به هم برآمد و ماهی به برگرفت
زین خوشترت کجا خبری در زند که دوست
سر بیخبر به ما زد و از ما خبر گرفت
بار غمی که شانه تهی کرد از او فلک
این زلف و شانه خواهدم از دوش برگرفت
این ماجرای عشق حدیثی مفصّل است
قاصر بیان که قصّه چنین مختصر گرفت
یک تار موی او به دو عالم نمیدهند
با عشقش این معامله گفتیم و سرگرفت
تا چون کند به ابرو و مژگان که چشم مست
دستی به نیزه برد و به دستی سپر گرفت
چشمک زند ستاره صفت با نسیم صبح
شمع دلی که دامن آه سحر گرفت
چون اسم چشم نرگس مخمور، ژاله بار
در این چمن که لاله به کف جام زر گرفت
چون شعر خواجه تازه و تر بود شهریار
شعر تو هم که درس خود از چشم تر گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شاها ، زمانه از گهر تو خطر گرفت
آری خطر بکان گهر از گهر گرفت
در علم خاطر تو نهاد علی نهاد
در عدل سیرت تو طریق عمر گرفت
کف الخضیب قبهٔ خضرا ز آفتاب
[...]
فریاد کان نگار دل از مهر برگرفت
جور و جفا به حال دل ما ز سر گرفت
ترک وفا و مهر و محبت بکرد و باز
یارم برفت بر من و یاری دگر گرفت
چون صبر و طاقتم ز ستمکاریش نماند
[...]
ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کارِ چراغ خلوتیان باز درگرفت
آن شمعِ سرگرفته دگر چهره برفروخت
وین پیرِ سالخورده جوانی ز سر گرفت
آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت
[...]
از تاب می دگر به سرم شعله در گرفت
می باز سوز آتش ما را ز سر گرفت
اندر سفال میکده بود این مگر که دوش
در کنج دیر مغبچه ام جام زر گرفت
یک جام تا به حشر بسم بود طرفه بین
[...]
تا یار پرده از رخ چون ماه برگرفت
آتش بجان جمله ذرات درگرفت
بگشا نظر که نور تجلی حسن یار
تابنده گشت و کون ومکان سربسر گرفت
رخسار او بناز و کرشمه هزار بار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.