حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۲
... شیشه ام از چه می برد پیش طبیب هر زمان
حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم
ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳
... تا چند باشیم از بی نصیبان
حافظ نگشتی شیدای گیتی
گر می شنیدی پند ادیبان
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴
... یا رب نوشته بد از یار ما بگردان
حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست
گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵
... بشنو ای پیک خبرگیر و سخن بازرسان
آن که بودی وطنش دیده حافظ یا رب
به مرادش ز غریبی به وطن بازرسان
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶
... صراحی خون دل و بربط خروشان
ز دلگرمی حافظ بر حذر باش
که دارد سینه ای چون دیگ جوشان
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷
... که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نه ایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹
... که دارد در سر زلف تو مسکن
چو دل در زلف تو بسته ست حافظ
بدین سان کار او در پا میفکن
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰
... برشکن طرف کلاه و برقع از رخ برفکن
مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش
ساقیا می ده به قول مستشار مؤتمن ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱
... از خط جام که فرجام چه خواهد بودن
بردم از ره دل حافظ به دف و چنگ و غزل
تا جزای من بدنام چه خواهد بودن
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲
... چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی
یا رب به یادش آور درویش پروریدن
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳
... که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ
که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴
... کآب حیات می خورد از جویبار حسن
حافظ طمع برید که بیند نظیر تو
دیار نیست جز رخت اندر دیار حسن
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵
... وین خانه را قیاس اساس از حباب کن
حافظ وصال می طلبد از ره دعا
یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶
... با ما به جام باده صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷
... پس از ملازمت عیش و عشق مه رویان
ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۹
... تو قیمتش به سر زلف عنبری بشکن
چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ
تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰
... هم مستی شبانه و راز و نیاز من
حافظ ز گریه سوخت بگو حالش ای صبا
با شاه دوست پرور دشمن گداز من
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱
... کو به چیزی مختصر چون باز می ماند ز من
صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم
عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند ز من