گنجور

 
حافظ

می‌سوزم از فِراقت روی از جَفا بگردان

هجران بلایِ ما شد، یا رب بلا بگردان

مَه جلوه می‌نماید بر سبز خِنگِ گَردون

تا او به سر درآید، بر رَخش پا بگردان

مَرغول را بَرافشان یعنی به رَغمِ سنبل

گِردِ چمن بُخوری همچون صبا بگردان

یغمایِ عقل و دین را بیرون خرام سرمست

در سر کلاه بِشکن در بَر قَبا بگردان

ای نورِ چشمِ مستان در عینِ انتظارم

چنگِ حزین و جامی بِنواز یا بگردان

دوران همی‌نویسد بر عارضش خطی خوش

یا رب نوشتهٔ بد از یارِ ما بگردان

حافظ ز خوبرویان بختت جز این قَدَر نیست

گر نیستت رضایی حُکمِ قضا بگردان

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۳۸۴ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۸۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۸۴ به خوانش محمدرضا کاکائی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۸۴ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم