گنجور

 
حافظ

ای روی ماه‌منظر تو نوبهار حُسن

خال و خط تو مرکز حُسن و مدار حُسن

در چشم پرخمار تو پنهان فسون سِحر

در زلف بی‌قرار تو پیدا قرار حُسن

ماهی نتافت همچو تو از برج نیکویی

سروی نخاست چون قَدَت از جویبار حُسن

خرّم شد از ملاحت تو عهد دلبری

فرّخ شد از لطافت تو روزگار حُسن

از دام زلف و دانهٔ خال تو در جهان

یک مرغِ دل نماند نگشته شکار حُسن

دائم به لطفِ دایهٔ طبع از میانِ جان

می‌پرورَد به ناز، تو را در کنار حُسن

گِرد لبَت بنفشه از آن تازه و تر است

کآب حیات می‌خورَد از جویبار حُسن

حافظ طمع برید که بیند نظیر تو

دیّار نیست جز رُخَت اندر دیار حُسن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۹۴ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۹۴ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۹۴ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حکیم نزاری

ای عشق پروریده تو را درکنارِ حسن

وی رسته سر و قدِّ تو بر جویبارِ حسن

ملکِ جمال بر تو مقرّر شود به حکم

گرپایْ مردِ لطف کنی دستْیارِ حسن

هم عاقبت وصال میّسر شود که شد

[...]

ابن یمین

ای روی دلربای تو باغ و بهار حسن

وی خط مشکبار تو نقش و نگار حسن

در باغ حسن تا گل خود روی تو شکفت

از دل برون نمیرودم خار خار حسن

در کارگاه صنع که تعیین کارها

[...]

صائب تبریزی

دلهای صیقلی بود آیینه دار حسن

آیینه چشم شور بود در دیار حسن

دام بود به طبع هوسناک سازگار

بیگانه پرورست هوای دیار حسن

از عرض ملک نخوت شاهان فزون شود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه