گنجور

 
۳۶۱

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲

 

... ای ابر لطف بر من خاکی ببار هم

حافظ اسیر زلف تو شد از خدا بترس

و از انتصاف آصف جم اقتدار هم ...

حافظ
 
۳۶۲

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۳

 

... بلکه از یرغوی دیوان نیز هم

محتسب داند که حافظ عاشق است

و آصف ملک سلیمان نیز هم

حافظ
 
۳۶۳

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۴

 

... این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم

گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست

نقش غلط مبین که همان لوح ساده ایم

حافظ
 
۳۶۴

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵

 

... چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده ایم

گفتی که حافظا دل سرگشته ات کجاست

در حلقه های آن خم گیسو نهاده ایم

حافظ
 
۳۶۵

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶

 

... که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم

حافظ این خرقه پشمینه بینداز که ما

از پی قافله با آتش آه آمده ایم

حافظ
 
۳۶۶

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷

 

... ور نه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم

حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد شاکر باش

چه به از دولت لطف سخن و طبع سلیم

حافظ
 
۳۶۷

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۸

 

... ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم

بر در مدرسه تا چند نشینی حافظ

خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم

حافظ
 
۳۶۸

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹

 

... جانب حرمت فرو نگذاشتیم

گفت خود دادی به ما دل حافظا

ما محصل بر کسی نگماشتیم

حافظ
 
۳۶۹

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۰

 

... جزای آن که با زلفت سخن از چین خطا گفتیم

تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار درنگرفت

ز بدعهدی گل گویی حکایت با صبا گفتیم

حافظ
 
۳۷۰

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱

 

... آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم

قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ

یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم

حافظ
 
۳۷۱

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲

 

... بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم

حافظ چو ره به کنگره کاخ وصل نیست

با خاک آستانه این در به سر بریم

حافظ
 
۳۷۲

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳

 

... ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم

حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز

حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم

حافظ
 
۳۷۳

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴

 

... سخندانی و خوشخوانی نمی ورزند در شیراز

بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم

حافظ
 
۳۷۴

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵

 

... گوی سپهر در خم چوگان زر کشیم

حافظ نه حد ماست چنین لاف ها زدن

پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم

حافظ
 
۳۷۵

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶

 

... چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم

حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما

بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم

حافظ
 
۳۷۶

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷

 

... طلب از سایه میمون همایی بکنیم

دلم از پرده بشد حافظ خوشگوی کجاست

تا به قول و غزلش ساز نوایی بکنیم

حافظ
 
۳۷۷

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸

 

... گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم

حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او

ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم

حافظ
 
۳۷۸

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹

 

... چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم

بیار می که به فتوی حافظ از دل پاک

غبار زرق به فیض قدح فروشویم

حافظ
 
۳۷۹

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰

 

... می سرایم به شب و وقت سحر می مویم

حافظم گفت که خاک در میخانه مبوی

گو مکن عیب که من مشک ختن می بویم

حافظ
 
۳۸۰

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱

 

... شیر سرخیم و افعی سیهیم

وام حافظ بگو که بازدهند

کرده ای اعتراف و ما گوهیم

حافظ
 
 
۱
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۸