گنجور

 
۱۶۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۷۷ - هدیه فرستادن طیهور و کوش به نزد یکدیگر

 

... که چون کاروانی رسیدی فراز

از آن باژبانان فغان آمدی

تنی ده سوی کاروان آمدی ...

ایرانشان
 
۱۶۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۹۹ - رفتن نستوه با لشکر به جانب ماوراء النهر

 

... سه روز و سه شب لشکر آمد به دشت

ز گردون فغان یلان برگذشت

چهارم تبیره سپیده دمان ...

ایرانشان
 
۱۶۳

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

... حلقه زلفش بدی چون عروةالوثقی مرا

ای مسلمانان فغان کان عروةالوثقا گذشت

دین و دنیا گفتمی در بازم اندر کار عشق ...

سنایی
 
۱۶۴

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

... ور همی دعوی کنی گویی که لی صبر جمیل

پس فغان و زاری اندر بیت احزان شرط نیست

چون جمال یوسفی غایب شدست از پیش تو ...

سنایی
 
۱۶۵

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

... گه رخم از اشک چشمم زعفران پر زر کند

ای مسلمانان فغان زان دلربای مستحیل

کو جهان بر جان من چون سد اسکندر کند

سنایی
 
۱۶۶

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵

 

از پی تو ز عدم ما به جهان آمده ایم

نز برای طرب و لهو و فغان آمده ایم

عشق نپذیرد هستی و پرستیدن نفس ...

سنایی
 
۱۶۷

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۴

 

... خلاف وعده بسیار جانان

فغان ای مردمان فریاد فریاد

ز شوق دیدن و گفتار جانان ...

... ز چشم مست ناهشیار جانان

فغان زان سنبل سیراب مشکین

دمیده بر رخ گلنار جانان ...

سنایی
 
۱۶۸

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲

 

... بلعجب اندر نظاره سوی تو

با خروش و با فغان دیوانه وار

خاک پاشم بر سر اندر کوی تو ...

سنایی
 
۱۶۹

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹ - در توحید

 

... بلبل چه مذکر شده و قمری قاری

برداشته هر دو شغب و بانگ و فغان را

آید به تو هر پاس خروشی ز خروسی ...

سنایی
 
۱۷۰

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در ستایش شعر خویش گوید

 

... چو شست اندر کشم لابد همه عالم شود ویران

همی بانگ و فغان خیزد ز هر کو خانمان دارد

بجنبد عالم علوی چو زین یک بیت برخوانم

چرا چندین عجب داری که نادانی فغان دارد

ز دریای محیط عقل جیحون معانی را ...

سنایی
 
۱۷۱

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۰

 

... اندرین ماتم دو کف بر فرق کژدم وارنه

کی کند چون حرز سودت زاری و بانگ و فغان

حرز ابراهیم پیغمبر همی خوان زیر لب ...

سنایی
 
۱۷۲

سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در مدح عمادالدین سیف‌الحق ابوالمفاخر محمدبن منصور

 

... ای بی وفا ای پاسبان آشوب کم کن یکزمان

چندین چرا داری فغان ای بی وفا ای پاسبان

گر خود نخسبی یکزمان ای کافر نامهربان ...

... بر جان او این بسته شد ای بی وفا ای پاسبان

ای سنگدل ای پاسبان کمتر این بانگ و فغان

تا خواب مانم یک زمان ای سنگدل ای پاسبان ...

... نزدیک حورا صورتی ای سنگدل ای پاسبان

من روز و شب گریان ترم وز عشق با افغانترم

در درد تو حیرانترم ای سنگدل ای پاسبان

سنایی
 
۱۷۳

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۴ - در مدح ابوبکربن محمد

 

... آنرا که تو خون ریختی از شوق نیاید

از لذت تیغ تو از آن کشته فغانی

کار همه عیاران از سوز وصالت ...

سنایی
 
۱۷۴

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۲

 

... ور همی دعوی کنی گویی که لی صبر جمیل

پس فغان و گریه اندر بیت احزان شرط نیست

چون همی دانی که منزلگاه حق جز عرش نیست ...

سنایی
 
۱۷۵

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۷ - در رثاء

 

... ای دوست چو سودی نکند گوهر ما را

آن به که نکوشی بخروشی به فغانی

نان پیش فرست از پی آن کامدگان را ...

سنایی
 
۱۷۷

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۲۷ - در حرص و شهوت و خشم گوید

 

... چه تو مردم چه دیو و دد چه ستور

با همه حسرت و فغان و غریو

پای عقلت ببسته اند سه دیو ...

سنایی
 
۱۷۸

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر » بخش ۳۳ - التمثّل فی‌الانسان و عمله

 

... سال و مه پاس او همی دارند

آن وشاقان پر فغان و فضول

شده بر لهو یکدگر مشغول ...

... همه را بر فلک رسیده خروش

بارگاه از فغانشان پر جوش

وآن ملک زاده ساعتی بی کار ...

سنایی
 
۱۸۰

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۲ - اندر بدایت پادشاهی بهرامشاه

 

... هست خصمش ز بیم او مدهوش

آسیاوار با فغان و خروش

هست خالی ز عیب و نقص و فضول ...

سنایی
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۸۱