گنجور

 
سنایی

تابوت مرا باز کن ای خواجه زمانی

وز صورت ما بین ز رخ دوست نشانی

تا دیدهٔ چون نرگس ما بینی در خاک

از خون دل ما شده چون لاله ستانی

تا دو لب پر گوهر ما بینی در خاک

در گور چو پر خاک یکی غالیه دانی

تا قامت چون تیر مرا بینی در گل

چفته شده و خشک چو بی‌توز کمانی

ما کشتهٔ چشم بد چرخیم وگرنه

اینجا چه کند خفته تر و تازه جوانی

نادیده چو شاهان جوان بخت به ناگاه

برساخته از تختهٔ تابوت نشانی

یک نو خط نوشاد میفتاد به صد قرن

زین چنبر گردنده به صد قرن قرانی

آن جامه که میل تن ما بود بد و بیش

از مردن او گور بپوشید چنانی

ای دوست چو سودی نکند گوهر ما را

آن به که نکوشی بخروشی به فغانی

نان پیش فرست از پی آن کامدگان را

آبیست درین در ز پی دادن نانی

خر پشتهٔ ما بیش میارای که ما را

هر روز می‌آراسته بخشند جنانی

اینجا همه لطفست کسی را که نبودست

هرگز به خدا و به رسولانش گمانی

زانگونه که گر هیچ بپرسی ز تو هر خاک

زین شکر عجب نیست که بی‌کام و زبانی

از بس کرم و لطف خداوند برآید

آوازهٔ المنةالله به جهانی

بی‌خدمت او کس به همه جای مماناد

چون خامه و چون نیزه یکی بسته میانی

دیدیم که اندر ره او شرک نگنجد

خود را ز همه باز خریدیم به جانی

ای پیر همان کن تو که ما روز جوانی

حقا که در این بیع نکردیم زیانی

با خدمت حق باش که گر باشی ور نه

از مرگ بیابی به همه عمر امانی

کز بهر تو یک روز همین بانگ برآید

در گوش عزیزانت که بیچاره فلانی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست

گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی

گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه

گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی

فرخی سیستانی

ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی

گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی

چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی

چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی

مانند میان تو و همچون دهن تو

[...]

قطران تبریزی

روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی

ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی

زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی

جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی

گاه این زبر سیم کند غالیه سائی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی

گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی

آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری

و آواز برآورده چو آواز جوانی

ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی

ور هر دو بخواهی به‌ تو بخشم به زمانی

با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را

تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی

از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه