کاروانی شکر از مصر به شیراز آید
اگر آن یار سفرکرده ما بازآید
گو تو بازآی که گر خون منت در خورد است
پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید
نام و ننگ و دل و دین گو برود این مقدار
چیست تا در نظر عاشق جانباز آید
من خود این سنگ به جان میطلبیدم همه عمر
کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید
اگر این داغ جگرسوز که بر جان من است
بر دل کوه نهی سنگ به آواز آید
من همان روز که روی تو بدیدم گفتم
هیچ شک نیست که از روی چنین ناز آید
هر چه در صورت عقل آید و در وهم و قیاس
آن که محبوب من است از همه ممتاز آید
گر تو بازآیی و بر ناظر سعدی بروی
هیچ غم نیست که منظور به اعزاز آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و آرزوی وصال معشوق است. شاعر از کاروانی که شکر از مصر به شیراز میآورد صحبت میکند و به معشوق سفرکردهاش میگوید که اگر برگردد، او نیز با شوق و اشتیاق به سمت او خواهد آمد. شاعر بیان میکند که برای او، تمام زحمتها و دشواریها در راه عشق قابل تحمل است و حتی اگر درد و غم بر جانش سنگینی کند، باز هم پرواز به سمت معشوق را انتخاب میکند. در نهایت، شاعر میگوید که اگر معشوق بازگردد، هیچ غمی برایش باقی نمیماند و همه چیز در حضور او به خوشی و شادی بدل میشود.
هوش مصنوعی: اگر یار سفرکرده ما برگردد، کاروانی پر از شکر از مصر به شیراز خواهد آمد.
هوش مصنوعی: بیا دوباره نزد من، چون اگر خونم به خاطر تو باشد، حاضرم شبیه کبوتر به پرواز بیفتم و به تو برسم.
هوش مصنوعی: اگر نام و اعتبار و احساس و ایمان برود، این چه ارزشی دارد که برای یک عاشق فداکار در نظر گرفته شود؟
هوش مصنوعی: من تمام عمرم را صرف این کردهام که این قفس را بشکنم و دوباره پرنده به آزادی پرواز کند.
هوش مصنوعی: اگر این درد عمیق و سوزان که در وجودم هست را به دل کوه بگذاری، آن وقت صدای سنگ به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: من همان روزی که چهرهٔ زیبای تو را دیدم، به یقین گفتم که هیچ تردیدی نیست که از راهی به این ناز و زیبایی نمیآید.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به ذهن و عقل خطور کند، و در تصور و قیاس به محبوب من مربوط باشد، از همه چیز دیگر متمایز و برجستهتر میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو دوباره برگردی و بر ناظر سعدی نگاه کنی، هیچ نگرانی وجود ندارد، زیرا هدف به عظمت و افتخار خواهد رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۱
کاروانی شکر از مصر به شیراز آید
اگر آن یار سفرکرده ما بازآید
شعر من گر به سر تربت سعدی گذرد
کاروان شکر از مصر به شیراز آید
هر که مشغول تو گشت از دگران باز آید
وانکه در پای تو افتاد سرافراز آید
هر کبوتر که ز دام سر زلفت بجهد
به سر دانهٔ خال تو سبک باز آید
وقت جان دادن اگر بر رخت افتد نظرم
[...]
بلبل دلشده از گل به چه رو باز آید
که دلش هر نفس از شوق به پرواز آید
آنک بگذشت و مرا در غم هجران بگذاشت
باز ناید و گر آید ز سر ناز آید
همدمی کو که برو عرضه کنم قصّه شوق
[...]
جان به شکرانه دهم گر بت ما باز آید
یا شبی با من دلسوخته دمساز آید
که رساند ز من خسته پیامی بر دوست
هم مگر باد صبا محرم این راز آید
گر گذاری کند آن سرو به خاکم روزی
[...]
بر سر حرف، گر آن چشم فسون ساز آید
با نفس سوختگی سرمه به آواز آید
از غریبی به وطن می روم و می گویم
وقت آن خوش که به غربت ز وطن باز آید
ذوق کاوش اگر این است که من یافته ام
[...]
اگر آن ترک سیهچشم به شیراز آید
بختِ برگشتهٔ عُشّاق ز در باز آید
هر که منصورصفت جا به سر دار گزید
در میان صف عشاق سرافراز آید
هر کجا ماهرخی چهره فروزد چون شمع
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.