پیمانهٔ مِیْ جویان، رفتم سوی میخانه
بیرون نروم زانجا، پر ناشده پیمانه
شیخان مناجاتی، رندان خراباتی
جویند ترا جانا، در کعبه و بتخانه
در میکده سر مستم، از ننگ خودی رستم
نوشم قدح باده، با نعره مستانه
شد جام مِیَم قاتل، جز این چه کند حاصل؟
چون یار قدح دارد، با عاشق دیوانه
واعظ به سر منبر، گوید همه از کوثر
من مست و بَرَد خوابم، زین بلعجب افسانه
تو هم گل بستانی، هم شمع شبستانی
هم روز منت بلبل، هم شب شده پروانه
فانی سخنم بشنو، جویای خرابی شو
در گنج نشد معمور، کس ناشده ویرانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به میخانه و لذتهای آن اشاره میکند. او از پیمانهای میگوید که هرگز پر نمیشود و در جستجوی عشق است؛ حتی در مکانهایی مقدس مثل کعبه و بتخانه. شاعر به حالت مستی و بیخیالی خود اشاره میکند و خود را از ننگهای دنیوی رها میسازد. او همچنین به بیفایده بودن برخی سخنان واعظان و در عوض، ارزش یافتن در لذتهای زندگی اشاره دارد. در پایان، او دعوت میکند که به جای جستجوی ثروت و دنیا، به خرابی و آزادی بیاندیشیم.
هوش مصنوعی: به دنبال نوشیدن شراب به میخانه رفتم و نمیخواهم از آنجا خارج شوم، چرا که پیمانهام هنوز پر نشده است.
هوش مصنوعی: پاکان اهل دعا و خوشگذرانان پرشور، به دنبال تو هستند ای محبوب، در کعبه و در معابد.
هوش مصنوعی: من در میکده مست و شاداب هستم و از احساس شرم و خجالت خودم دور شدهام. در حالی که با صدای بلند و شاد از باده مینوشم، حس لذت و پایکوبی مرا فراگرفته است.
هوش مصنوعی: جام می من به قدری intoxicating و جذاب است که چیزی جز این نمیتواند عائد من کند. وقتی یار به قدح مشغول است، عاشق دیوانه هم به همین مشغولیت میافتد.
هوش مصنوعی: واعظ در بالای منبر میگوید که همه از کوثر مست شدهاند و این داستانهای عجیب و غریب مرا خوابآلوده کرده است.
هوش مصنوعی: تو هم مانند یک گل در باغ هستی و هم چون شمعی در شب، هم روزی خوش برای بلبل و هم شب پر از زیبایی برای پروانه.
هوش مصنوعی: به سخنان من توجه کن و به دنبال ویرانی باش، زیرا در جایی که گنجی وجود ندارد، کسی نتوانسته است به آبادانی دست یابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من بیخود و تو بیخود ما را که بَرد خانه؟
من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه؟
در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم
هریک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ تا لذّتِ جان بینی
[...]
ای جان، چو سخن گویم مستانه و رندانه
سرمستم و لایعقل زان نرگس مستانه
پرسد ز سرشک خون جانم ز غمت، آری
پر گشته مرا آخر در عشق تو پیمانه
ای دوست، سر زلفت در سینه من بگشا
[...]
صوفی ز سر توبه شد با سر پیمانه
رخت و بنه از مسجد آورد به میخانه
هر صورت آبادان کز باده شود ویران
معموره معنی دان یعنی چه که ویرانه
سودی ندهد تو به زان می که بود ساقی
[...]
از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خانه
مقصود خدا عشقست، باقی همه افسانه
بنما رخ زیبا را، تا فاش بگویم من :
«قد اشرف الدنیا من نور حمیانه »
هرکس صفتی دارد، با خود ز ازل آرد
[...]
ای شعلهٔ حسنت را، جان ها شده پروانه
در حلقهٔ زلفت دل، مجنون و سیه خانه
شب تا به سحر ای شمع از شوق وصال تو
آغوش دلم باز است همچون پر پروانه
هرگاه به ما ساقی از غمزه اشارت کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.