هر دل که به عشق مبتلا نیست
واقف ز شکیب حال ما نیست
از فتنهٔ عشق سر کشیدن
در مذهب عاشقان روا نیست
رسم و ره یار بی وفایی
ز آن است که عمر را وفا نیست
ماییم و نیاز اگرچه آن نیز
در حدّ قبول هست یا نیست
این است خیالیا که باری
در طاعت بی دلان ریا نیست
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
هر دل که به عشق مبتلا نیست
واقف ز شکیب حال ما نیست
از فتنهٔ عشق سر کشیدن
در مذهب عاشقان روا نیست
رسم و ره یار بی وفایی
ز آن است که عمر را وفا نیست
ماییم و نیاز اگرچه آن نیز
در حدّ قبول هست یا نیست
این است خیالیا که باری
در طاعت بی دلان ریا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق تو قضای آسمانی است
وصل تو بقای جاودانی است
در سایهٔ زلف تو دل من
همسایهٔ نور آسمانی است
بربود دلم کمند زلفت
[...]
هرجا که بدست عشق خوانیست
این قصه بر او نمک فشانیست
با عشق دلی که آشنا نیست
جامست ولی جهان نما نیست
دل آیینه ی خدا نمائیست
گر آنگه بغیر مبتلا نیست
رو، ز آینه رنگ غیر بزدای
[...]
می نوش که دور شادمانیست
خوش باش که روز کامرانیست
سر بر مکش از شراب کایام
از تیغ اجل به سر فشانیست
این دل که ز عشق می خورد خون
[...]
در درد تو بر دلم دوا نیست
دریاب که این چنین روا نیست
ای دوست خیال مهر رویت
از دیده ی ما دمی جدا نیست
حال دل ریش با که گویم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.