گنجور

 
خیالی بخارایی

گرچه ابر زندگی جان بخش و صافی مشرب است

بی دهانت آب خضر از جانب او با لب است

تا پدید آمد ز رویت زلف اشک افشان شدیم

شب چو پیدا می شود گاهِ طلوع کوکب است

گر مزید حسن خواهی زلف را کوته مساز

روز را چون روزِ بازار درازی از شب است

تا نشان داد از خم محراب طاق ابرویت

عادت رندان عبادت ورد یاران یارب است

ای خیالی ترک این یارانِ کم نعمت بگو

تا نکورویان نگویندت فلان بد مذهب است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

آن که زلف و عارض او غیرت روز و شب است

جان من از مهر و ماه روش هر دم در تب است

رشک عناب است یا خود پسته خندان او

سیب سیمین است خود یا آن ترنج غبغب است

باز ابر چشم من بسیار باران شد، مگر

[...]

سلمان ساوجی

تا بدیدم حلقه زلف تو، روز من، شب است

تا ببوسیدم سر کوی تو، جانم بر لب است

یا رب! آن ابرو، چه محرابی است کز سودای او؟

در زوایای فلک، پیوسته یارب یارب، است

پیش عکس عارضت، میرم که شمع از غیرتش

[...]

ناصر بخارایی

با رخ و زلف تو دل را روز بازار امشب است

تا درین سودا برآید جان شیرین بر لب است

در سر زلف تو دل‌های پریشان جمع شد

حلقه حلقه هر شبی فریاد یارب یارب است

خواست تا از ماه رویت چرخ تابد روی مهر

[...]

حافظ

آن شبِ قدری که گویند اهلِ خلوت امشب است

یا رب این تأثیرِ دولت در کدامین کوکب است؟

تا به گیسویِ تو دستِ ناسزایان کم رسد

هر دلی از حلقه‌ای در ذکرِ یارب یارب است

کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف

[...]

کلیم

سردمهری‌های دوران را تلافی از تب است

سوزن خار ملامت‌ها ز نیش عقرب است

نه همین ما می‌گدازیم از غم بخت سیاه

هرکجا روشندلی دیدیم شمع این شب است

ناله هرجا می‌رسد رنگ دگر بر می‌کند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه