گنجور

 
جامی

ای ز خاک قدمت چشم مرا بینایی

چشم بد دور ز روی تو که بس زیبایی

ای خوش آن دیده که اول به رخت می‌افتد

بامدادان که به صد جلوه برون می‌آیی

لطف و انعام تو عام است ندانم که چرا

هیچ گه بر من درویش نمی‌بخشایی

سوز من روشنت آن دم شود ای شمع چگل

که شبی سوخته باشی به غم تنهایی

گر نیرزم به جوابی چو سلامت گویم

چشم دارم که به دشنام زبان بگشایی

چند سودای بتان وای ازین خون خوردن

تا به کی طعن کسان آه ازین رسوایی

عقل گفتا نرسد وصل سلاطین به گدا

بیش ازین در طلبش عمر چه می‌فرسایی

عشق فریاد برآورد که ای عقل خموش

بس بود لذت درد طلب و جویایی

جامی از خیل سگان یا ز غلامان باشد

بنده حلقه به گوش است چه می‌فرمایی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عراقی

بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟

گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟

نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی

گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی

گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو

[...]

مولانا

بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی

کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی

چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی

ز پی خشم رهی ساعد و کف می‌خایی

صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

تو پری زاده ندانم ز کجا می‌آیی

کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی

راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند

مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی

سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ

[...]

همام تبریزی

اثر لطف خدایی که چنین زیبایی

تا تو منظور منی شاکرم از بینایی

نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا

که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی

چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از همام تبریزی
حکیم نزاری

محرمی کو که پیامی برد از من جایی

خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی

عجبی ، نادره‌یی ، طُرفه کشی ، چالاکی

شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی

امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه