شنیده ام که ز من یاد کرده ای جایی
نداشتم من بیدل جز این تمنایی
کجا کند چو تویی یاد چون منی هیهات
همی پزم پی تسکین خویش سودایی
هزار بوسه زنم ز آرزوی پابوست
چو در ره تو نشان یابم از کف پایی
دلم ز هر دو جهان در غمت ازان یکتاست
که در زمانه نداری به حسن همتایی
هزار سرو و گل از باغ خاطرم رسته ست
ز فکر قامت و رخسار سرو بالایی
نه رنج خار و نه تشویش باغبان شب و روز
به دیده دل و جان می کنم تماشایی
مده به عشوه صورت عنان دل جامی
که هست در پس این پرده صورت آرایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از یاد شدن خود توسط محبوبش سخن میگوید و ابراز میکند که تنها آرزویش این است که محبوبش او را به خاطر بسپرد. او به زیبایی محبوب و احساس تنهایی خود اشاره میکند و بیان میکند که عشق او فراتر از هر زیبایی در جهان است. شاعر در وصف عشقش هزار بوسه از آرزوی محبوبی میدهد و حسرت دیدار او را میکشد. همچنین بر این نکته تأکید میکند که زیبایی محبوبش در نظرش هیچ همتایی ندارد و تمامی زیباییها از خاطرات او ناشی میشود. در نهایت، شاعر از محبوبش میخواهد که با زیبایی و عشوهگری خود دل او را نآشفت کند، چرا که در پس این زیباییها حقیقتی نهفته است.
هوش مصنوعی: شنیدهام که در جایی از من صحبت کردهای، اما من تنها آرزوی قلبیام نبودن درد و دلهایی است که به یاد تو داشتهام.
هوش مصنوعی: کجا میتوان کسی را مانند تو یافت؟ یاد تو برای من همیشه زنده است. هیهات، من تنها به دنبال آرامش خودم هستم و به همین دلیل بیتابم.
هوش مصنوعی: من هزار بار بوسه میزنم به آرزوی پاهای تو، وقتی که در راه تو نشانهای از قدمهای تو ببینم.
هوش مصنوعی: دل من فقط به خاطر غم تو درد میکشد، چون در این دنیا هیچکس را به زیبایی و بزرگی نفس تو نمیبینم.
هوش مصنوعی: در ذهنم تصاویری از هزاران سرو و گل شکل گرفته که این زیباییها به خاطر اندیشهام در مورد قامت و چهرهی آن سرو بلند قامت است.
هوش مصنوعی: نه زحمتی از خارها و نه نگرانی از باغبان؛ من هر لحظه با دل و جان به تماشای زیباییها میپردازم.
هوش مصنوعی: به زیبایی و جذابیتهای ظاهری دل نبند، زیرا آنچه در پس این زیبایی وجود دارد، ممکن است چیزی غیر از آنچه به نظر میرسد، باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان
نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
[...]
بر من آمد دوش آن در چشم بینائی
ز بهر جستن تدبیر رای فردائی
هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد
بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی
چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند
[...]
کریم بار خدایا به ما توبه شائی
غریب نیست اگر بر همه ببخشائی
اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم
نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی
به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما
[...]
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا طاقت شکیبائی
سه چیز رسم بود شاعران طامع را
نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی
اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.