الله الله چه شوخ دیده کسی
که به فریاد هیچ کس نرسی
من تو را خواهم از دو عالم و بس
کز دو عالم همین مرا تو بسی
از توام جز تو آرزویی نیست
انت سولی و انت ملتمسی
چون نی از خویشتن تهی شده ام
با تو دارم هوای هم نفسی
کرده عشق تو در ولایت دل
روزها شحنگی و شب عسسی
بلبلا ناله کن ز فرقت گل
که گرفتار مانده در قفسی
جامی از عشق نیکوان بازآی
عمر بگذشت چند بوالهوسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بد از نیک فرق کرده بسی
قدر دعوی شناخته ز خسی
بده انصاف حق که هست امروز
دانشت را تمام دست رسی
به تکلف چنین سخن خیزد
[...]
جگرم خونگرفت و نیستکسی
که شود غمگسار من نفسی
راز پوشیده گرچه هست بسی
بر تو پوشیده نیست راز کسی
گفتمش: مثل این نگفته کسی
گفت: ازین نوع گفتهاند بسی
گوئیش هر دمی یگانه کسی
از همه دوستان مرا تو بسی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.