گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

گر بخواهی کشتنم یکبارگی

رحمتی آخر برین بیچارگی

عشق می بایست ما را، بس نبود

محنت تنهایی و آوارگی ؟

در فراقت جز غمم غموخواره نیست

وای آنکش غم کند غمخوارگی

می کنم نظّارۀ رویت ز دور

جز درودی نیست بر نظّارگی

کشتیم در انتظار بوسه یی

ای بکنیم گرم کرده بارگی

یابده بوسی و جانم زنده من

یا بکش تا وارهم یکبارگی

 
 
 
سعدی

سخت زیبا می‌روی یک بارگی

در تو حیران می‌شود نظارگی

این چنین رخ با پری باید نمود

تا بیاموزد پری رخسارگی

هر که را پیش تو پای از جای رفت

[...]

امیرخسرو دهلوی

تا فراقت تاخت بر من بارگی

ساختم با محنت و آوارگی

دل ز ما بردی، زهی جان پروری

خون ما خوردی، خهی غمخوارگی

چار و ناچارت چو ما فرمان بریم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه