گنجور

حاشیه‌ها

رند در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۳:

(شاه بیت غزل 473)

با دعای شبخیزان ای شکردهان مستیز

در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی

با نیاز خواهی کسانیکه واقف به نیازمندیشان هستند نباید خصومت ورزید چراکه تمامی توانمندی های جهان هستی به پشتوانۀ قدرت  ادراکه ای است که چون سلیمانی بدان دست یافت.

علی ... در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲:

لطفا مصرع اول بیت اول را تصحیح بنمایید. بنده در کتاب ادبیات فارسی یکی از پایه‌های مقطع متوسطه دوم نیز این شعر را دیده‌ام و آنجا "هر آنکه جانب اهل 《وفا》نگه دارد" آمده بود.

قطعا کلمه 《وفا》در مصرع نخست صحیح است؛ نه 《خدا》

تصحیح و ویرایش شود.

حافظ قائمی در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶:

با توجه به الگوی اشعار وحشی، در بیت چهارم سد درست است.

محمدرضا دشتی در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:

با سلام...این قطعه را استاد میروحید رادفر با تنبور و دف خوانده که بسیار لطیف و زیباست...حتما پیشنهاد میکنم

حمیدرضا در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۳۳ در پاسخ به قطره بقایی دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۲:

مَتَن فعل امر (نهی) از ریشهٔ تنیدن است و با «می‌بافند» در مصرع دوم تناسب دارد، از لحاظ وزنی هم هم‌وزن پیشنهادتان است.

Pou Yan در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:

زاغِ کِلکِ من به نامِ آی زد چه عالی مشرب است😊

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن 

کس این کند که ز یار و دیار برگردد؟!!

کند هرآینه ، چون روزگار برگردد

معنی بیت :آیا کسی از شهر و دیار کس و کار خویش بر می گردد؟ ! آری ، آنگاه که روزگار بر گردد ، او چنین می کند .[ دیار : جمع دار ، خانه ها ، شهر و سر زمین / هر آینه : قید ، البته ، بی شک / جناس زاید : یار ،دیار/ کنایه : روزگار بر گشتن 

۲_  تُنُک دلی که نیارد کشید زحمت گل

ملامتش نکنند، اَر ز خار برگردد

معنی بیت : آن نازک دلی که زحمت ِ رسیدن به گل را تحمل نمی کند ،اگر در اثر خلیدن خار به دستش از موهبت گل چشم پوشد ، کسی او را ملامت نخواهد  کرد .[ یارستن : توانستن / ملامت : عتاب و سرزنش / کنایه : تُنُک دل ( کم صبر و کم تحمل ، رقیق القلب /استعارهء مصرّحه : گل ( معشوق زیبا روی ) خار ( زحمت و رنج فراق )/تضاد : گل ، خار ]

۳_به جنگ خصم کسی کز حیَل فرومانَد

ضرورتست که بیچاره وار  برگردد

معنی بیت : اگر کسی در جنگ با دشمن از چاره باز ماند ، ناگزیر باید مثل در ماندگان از جنگ روی گرداند .[حیل : جمع حیله ، چاره ها / فرو ماندن : عاجز گردیدن و در ماندن / ضرورت است : لازم است : / بیچاره وار : مانند بیچارگان ]

۴_به آب تیغ اجل تشنه است مرغِ دلم

که نیم کُشته به خون چند بار برگردد؟

معنی بیت :دلم همانند مرغی تشنه ء شمشیر آبدار اجل است آخر مرغ نیم بسمل چند بار به خون خویش در غلتد ؟[ اجل : مرگ / نیم کشته : نیم بسمل ، مجروح محتضری که رمقی و نیم جانی دارد /تشبیه : اجل به تیغ و دل به مرغ / تلمیح : اشاره به رسم آب دادن به مرغ قبل از سر بریدن آن ]

۵_ به زیر سنگ حوادث کسی چه چاره کند؟

جز این قَدَر که به پهلو چو مار بر گردد 

معنی بیت : آدمی در زیر سنگ حادثه چه تدبیری می تواند بیندیشد ؟ جز این اندازه چاره گری که مانند ماری در زیر سنگی که بر سرش فرود آمده ، پهلو به پهلو شود تا هلاک گردد .[ تشبیه : حوادث به سنگ / کنایه : چون مار پهلو به پهلو گشتن ( از درد و رنج همچون مار به خود پیچیدن ) / اشاره : یاد آور کوفتن سر مار به سنگ ]

۶_دلم نماند، پس این خون چیست هر ساعت 

که در دو دیده ء یاقوت بار بر گردد ؟

معنی بیت : دلی برایم نمانده است ، پس این چه خونی است که هر لحظه از دو چشم خونبارم به گردش در می آید ؟[ کنایه : دل نماندن ( بیدل و عاشق شدن ) /استعاره ء مصرّحه : یاقوت ( اشک خونین )

۷_گر از دیار به وحشت ملول شد سعدی 

گمان مبر که   به   معنی ز یار   بر گردد 

معنی بیت : اگر سعدی از شهر و دیار خویش دلتنگ گردد، تصور مکن که حقیقتا از محبوب خویش نیز روی گردان میشود .[ملول : آزرده و دلتنگ / به معنی : به حقیقت .]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

 

Ms paz در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا.. پیامبر درون غار دست ب دعا برداشت و گفت خدایا تنها یار من تویی مرا از دست این دیوانه نجات بده

احسان رحیمی در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۱۴ دربارهٔ آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - و له طاب ثراه:

بیت ۲۵ به شرح ذیل اصلاح شود

عاقلان خنده نه از بی خبری

گر کنم گریه نه از نادانی

اولم خنده ز بی دردی بود

آخرم گریه ز بی درمانی

علی ‌ در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴:

خیلی وقت میشه که دچار یک روزمرگی بی‌معنی شده‌ام. این شعر دقیقا همون چیزی بود که باید می‌شنیدم. پروین بانو، روحت شاد و نامت جاودان باد! 

نسترن محمودی در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۲۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶:

میشه لطفا یکی بیت هفت و هشت رو برام معنی کنه؟ 

مسیحا در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۴۱ در پاسخ به صادق دقتي دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۶:

سپاس از توضیحات کامل

افشار سعدی‌خوانی در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۰۱ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۱:

خیام:

وَز حاصلِ عمر چیست در دستم؟ هیچ

 

شیرینکام در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹:

با درود

در بیت 10 سه فعل وجود دارد که دو فعل برآنی در مصرع اول و برآنم در مصرع دوم صیغه های مختلف یک فعل هستند اما فعل برانی در مصرع دوم از مصدر راندن با دو فعل دیگر متفاوت است در عین حال در مصرع دوم رقص ضمیر یا جهش ضمیر مشاهده میشود یعنی «که از پیشم برانی» در اصل «که از پیش برانیم» میباشد 

بنظر بنده ابیات 10 و 11 موقوف المعانی هستند که از جمله «من برآنم» در انتهای بیت 10 حاصل میشود من برآن هستم که «که تا باشم خیالت ....»

محمد علی مشایخی (نافذ) در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱:

سلام بر همه ادب دوستان عزیز

جند نکته در این غزل سعدی:

۱- غنا به کسر غ درست است. غِناء بر وزن فِعال

۲- معنی احتمال در مصراع «فقر من و غِنای تو جور تو و احتمال من» کشیدن بار جور است. احتمال یعنی حمل کردن.

۳- واو قبل از احتمال باید در واو  تو کشته شود تا وزن از بین نرود.

۴- در بین دکلمه ها از نظر من بهترین آنها مربوط به جناب حمید توانگر بود.

۵- گوینده یا خواننده باید اولاً شکل درست خواندن کلمات را بداند و ثانیا معانی ابیات را بداند تا بتواند حق مطلب ادا کند.

Pou Yan در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲:

مکان باش اشاره دارد به آیه اقراء باسم ربّک الّذی خلق

نازگل شیخی در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

ای پادشه خوبان داد از غم ...

......

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰:

وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن 

۱_حدیث عشق به طومار در نمی‌گنجد

بیان دوست به گفتار در نمی‌گنجد

معنی بیت : داستان عاشقی چیزی نیست که بتوان آن را در نامه و دفتر جای داد و سخن ، توانایی مسایل مربوط به دوست را ندارد.[ حدیث : سخن ،ماجرا ،افسانه و داستان / طومار : نامه  و دفتر / بیان : شرح و تفضیل ، دلیل و اثبات /تناسب :حدیث ،بیان ، گفتار]

۲_ سماع انس که دیوانگان از آن مستند

به سمع مردم هشیار در نمی‌گنجد

معنی بیت :سرود و پایکوبی انس و الفت که شیفتگان در اثر شنیدن آن سرمست می شوند ، چیزی نیست که مردم هوشیار بتوانند آنرا بشنوند [ سماع : نغمه و آواز ---> بیت سوم غزل ۷۱ /انس : دوستی و مودت ، خرمی / مست : بی خویش،و شوریده / سمع : گوش /تضاد : بین دیوانه و مست وبا هوشیار /جناس اشتقاق : سماع ، سمع ]

۳_میسرت نشود عاشقی و مستوری

ورع به خانه خمار در نمی‌گنجد

معنی بیت : عشق ورزیدن و پرهیزگار ماندن با هم میّسر نخواهد شد ، همان طور که ورع و پرهیز در خانهء میفروش یافت نمی شود.[میّسر شدن : ممکن شدن ،انجام یافتن / مستوری : تقوا و پاکدامنی ، نجابت و پارسایی / ورع : پارسایی و پرهیزگاری / خمّار : باده فروش /تضاد : عاشقی و مستوری /تناسب : مستوری و ورع ]

۴_چنان فراخ نشسته ایت یار در دلِ تنگ 

که بیش زحمت ِ اغیار در نمی گنجد 

معنی ببت : دوست آنچنان در همه جای دلِ تنگ ما قرار گرفته است که دیگر جایی برای ازدحام و مزاحمت بیگانگان باقی نمانده است.[ فراخ نشستن : پهن و گسترده نشستن ، جای گیر شدن / اغیار : جمع غیر ، نامحرمان و بیگانگان / تضاد : فراخ : تنگ / ایهام : زحمت ۱_ رنج و دردسر ۲_ انبوهی و ازدحام]

۵_تو را چنانکه تویی ،من صفت ندانم کرد

که عَرض ِ جامه به بازار ، در نمی گنجد 

معنی بیت : من تو را آنچنانکه هستی نمی توانم توصیف نمایم ، درست همان طور که عرضه کردن جامهء مرغوب ، در مقابل جامه های دیگر ، در بازار آسان نیست [صفت کردن : ستودن ، توصیف کردن / عرض جامه : عرضه ء جامه و متاع ]

۶_دگر به صورت هیچ آفریده دل ندهم 

که با تو صورت دیوار در نمی گنجد 

معنی بیت : دیگر عاشق چهره و هیات هیچ آفریده ای نخواهم شد، زیرا با وجود تو نقش های بر دیوار ارزشی ندارند[ صورت آفریده : ظاهر مخلوقات / با تو : در برابر و نقابل تو /کنایه : دل دادن ( عاشق شدن ،توجه کردن )/جناس تام : میان دو صورت ]

۷_خبر که می دهد امشب رقیبِ مسکین را ؟

که سگ به زاویه ء غار در نمی گنجد 

معنی بیت :امشب چه کسی به رقیب خبر می دهد که در زاویه ء خلوتگزینی ما که یار غار هستیم ، جایی برای او که همانند سگ است وجود ندارد ؟[ رقیب --->بیت نهم غزل ۸  /  مسکین : درمانده و بیچاره / زاویه : کُنج و بیغوله / رقیب به سگ تشبیه شده است .]

۸ _ چو گُل به بار بوَد ،همنشین ِ خار بوَد 

چو در کنار بوَد ،خار در نمی گنجد 

معنی بیت : انگاه که گل بر روی درخت باشد ، خار در کنارش دیده می شود ، اما وفتی گل ( معشوق ) در کنار آدمی باشد، جایی برای خار وجود نخواهد داشت .[ بار : شاحه / کنار : پهلو و آغوش / تضاد : گل به خار / جناس لاحق : بار ، خار ]

۹_ چنان ارادت و شوق است در میان دو دوست 

که سعی دشمن خونخوار  در نمی گنجد 

معنی ببت :میان دو دوست انچنان خلوص و اشتیاقی هست که تلاش دشمن خونخوار برای بر هم زدن این انس جایی ندارد .[ارادت دوستی از روی اخلاص و توجّه خاص /،تضاد : دویت ، دشمن ]

۱۰ _ به چشم دل نظرت می کنم ، که دیده ء سَر 

ز برق ِ شعله ء دیدار در نمی گنجد 

معنی بیت : با دیدهء باطن به تو می نگرم ، زیرا چشم سر در اثر نوری که از آتش رخسارت بر می خیزد ،توان نگریستن به تو را ندارد [ چشم دل : چشم باطن و بصیرت /دیدار : چهره /نظر : نگاه ]

۱۱_ز دوستان که تو را هست ،جای سعدی نیست 

گدا میان خریدار در نمی گنجد

معنی بیت:تو با دوستان بسیاری که گِردت را گرفته اند ، به سعدی توجّهی نداری ،آری ،گدا در میان خریداران جایی ندارد

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

 

 

 

 

فراهانی در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۵۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

کتابی هست که باید خوندش درس زندگی داره من با پادکست فردوسی خوانی کتاب خوندم خیلی لذت بخشی بود

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:

وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن

۱ _نه آن شبست که کس در میان ما گنجد

به خاک پایت اگر ذره در هوا گنجد

معنی بیت :امشب از آن شب هایی نیست که کسی بتواند میان ما قرار گیرد و موجب جدایی ما گردد .به خاک پایت سوگند یاد می کنم که حتی ذره هم با تمام کوچکی نمی تواند در هوای میان من و تو جای گیرد.[به خاک پایت :قسم به خاک پای تو / گنجیدن : جای داشتن .]

۲_کلاه ناز و تکبر بنه کمر بگشای

که چون تو سرو ندیدم که در قبا گنجد

معنی بیت : عشوه گری و غرور را همانند کلاهی از سر بردار و به گوشه ای بیفکن و کمربند خویش را باز کن ، زیرا من بلندقامتی چون تو ندیده ام که قبا گنجایش او را داشته باشد.[ ناز : عشوه ، عدم التفات معشوق به عاشق / قبا ---> بیت نهم غزل ۲۱ /کمر : کمربند / تشبیه : ناز و تکبر به کلاه /"معشوق به سرو مانند شده است/ کنابهد: کمرگشادن ( قطع نظر و ترک کردن از کاری ) / تناسب : کلاه ، کمر، قبا ]

۳_ز من حکایت هجران مپرس در شب وصل

عتاب کیست که در خلوت رضا گنجد

معنی بیت : در شب وصال از من داستان جدایی را مپرس ، زیرا سرزنش های روزگار جدایی جرات حضور در خلوت خشنودی ندارد.[ عتاب : ملامت و سرزنش /رضا : در لغت به معنی خشنود شدن و خشنودی است.و در اصطلاح ،سرور دل است به گذشتن قضا به آنچه پیش آید و نزد اهل سلوک ،رضا  عبارت است از لذت بردن در بلا و رفع کراهت و تحمل مرارت احکام قضا و قدر است ."رضا مقامی است سخت شریف و خدای تعالی در کتاب خود متذکر شده است که رضای او از بندگانش اکبر و اقدم بر رضای بندگان از اوست  پس رضا باب الله اعظم است و بهشت دنیاست و به وسیله ء آن ،دل بنده در حکم خدای قرار گیرد و سکونت یابد " ( اللّمع فی التصوف ،۵۳ به نقل از شرح اصطلاحات تصوف ) رضا آخرین مرحله از سیر و سلوک است که بعد از توکّل قرار داردو عده ای از عرفا آن را حال و برخی مقام می دانند  .باید دانست که مقام رضا از تسلیم شدن بالاتر است، زیرا ممکن است انسان در برابر امری تسلیم گردد ، ولی راضی و خشنود نباشد./ تشبیه : رضا به خلوت ]

۴_مرا شکر منه و گل مریز در مجلس

میان خسرو و شیرین شکر کجا گنجد

معنی بیت : در محفل ما گل میفشان و شکر نثار مکن ، در میان خسرو و شیرین چه جایی برای شکر اصفهانی وجود دارد ؟ ( یعنی جایی وجود ندارد )[ خسرو وشیرین : ---> بیت ۴ غزل ۳۸ /شکر : بیت هشتم غزل ۷۸ / کنایه : شکر نهادن و گل ریختن برای کسی ( ستایش و تملق کسی را کردن ) / جناس تام : بین دو "شکر " /ایهام تناسب : بین "شکر " ( اول ) در معنای غیر منظورش با "شیرین "]

۵ _چو شور عشق درآمد قرار عقل نماند

درون مملکتی چون دو پادشا گنجد

معنی بیت : آنگاه که سور عشق از در در آید  ،عقل قرار از کف می دهد، به راستی چگونه در پادشاه می توانند بر سرزمینی فرمان برانند؟[ تضاد عقل و عشق ---> بیت شسم غزل ۱۳۶/،مصراع دوم در گلستان ، باب اول در سیرت پادشاهان حکایت سوم چنین آمده است : " ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند " ]

۶_نماند در سر سعدی ز بانگ رود و سرود

مجال آن که دگر پند پارسا گنجد

معنی بیت : سر سعدی از نوای رود و سرود چنان پر گشته است که دیگر جایی برای نصایح پارسا در آن باقی نمانده است.[ رود : نام بک نوع ساز /سرود : خوانندگی و گویندگی ،رقص و سماع و شعر / مجال آنکه : چه جای انکه ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

 

 

 

 

۱
۷۳۲
۷۳۳
۷۳۴
۷۳۵
۷۳۶
۵۲۷۰