گنجور

حاشیه‌ها

کژدم در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۱۷ دربارهٔ عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱ - جواب عارف به دوستش آقای م. ر. هزار:

عارف پیرامون این غزل نوشته است: «این غزل را دو ساعت از نصف شب گذشته ۲۸ بهمن ۱۳۱۰ در قلعهٔ کاظم‌خان سلطان همدان به یاد نادیده دوست عزیزم «م. ر. هزار» که واسطهٔ دوستی و رابطهٔ مهر قلبی بنده و ایشان تنها حس وطن‌دوستی‌ست، ساخته در جواب یک غزلی که با روح تاثر از دیدن گراور عکسی که از من در مجلهٔ نوزاد پاک «دختران ایران» که در شیراز طبع می‌شود، ساخته بودند، تقدیم می‌دارم.»

 

نامهٔ آقای محمدرضا هزار نیز بدین شرح است:

«تصدقت گردم در هفتهٔ گذشته عکس سرکار را که در مجلهٔ «دختران ایران» چاپ شیراز گراور کرده بودند، دیده زیاد متاثر و متاسف گشتم که پیش از وقت شکسته و پیر شده‌اید و پس از اندکی تفکر و تأمل غزلی را که در زیر این سطور می نگرید گفته خواهشمندم نواقص آن را رفع نموده پس بفرستید؛ در ضمن یکی از عکس‌های اخیر خویش را هم برای این ناچیز ارسال دارید که به رسم یادگار نگاه دارم.

عارف ای بلبل بستان چمن پیر شدی

قوت جان جوانان وطن پیر شدی

باغ و بستان ادب بود و تو یک بلبل زار

از چه ای مرغ خوش‌الحان وطن پیر شدی

شاید ای واتگر باهنر میهن‌دوست

خود ز اوضاع پریشان وطن پیر شدی

تا شدی غوطه‌ور اندر دل دریای خیال

بهر این ملت بی‌جان وطن پیر شدی

قیمت و قدر تو نشناخته‌ایم از این رو

زود اندر سر عمران وطن پیر شدی

ملت مرده‌پرست اجر تو را خوب نداد

جان به قربان تو ای جان وطن پیر شدی

مادر پیر وطن گشته جوان زاشعارت

تو خود از جور رقیبان وطن پیر شدی»

Ali Mola در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۸ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸:

منظور شراب روحانیست .لطفا برای استفاده از شعر های حافظ از تفسیر های نوشته شده از عرفا استفاده کنید چون ایشون عارف بودند و حال عارف رو عارف متوجه میشه.مثل تفاسیر علامه طباطبایی 

ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی

تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

مسافر در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷:

سلام

این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 997 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است

می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:

parvizshahbazi

aparat

ali barani در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱ - آغاز سخن:

سلام

در خصوص مفتعلن به مفعولن که قاعده تسکین نام دارد و به درستی یکی از دوستان اشاره کردند .

نکته بعد این که در هیچ نسخه ای از است به جای هست استفاده نشده یعنی نگفته که است کلید در گنج حکیم . در حالی که امروزه تمایزی بین هست و است در بین دستور نویسان وجود دارد با این که هر دو فعل ربطی است ولی هست را معمولا برای تاکید و وجود داشتن به کار می برند. شاید بتوان گفت : است کلید در گنج حکیم

خسرو در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲:

از چار چیز مگذر ، گر عاقلی و زیرک 

خسرو در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲:

چطور چهار چیز رو دو چیز فرض کردن ؟! جز با عناد به قافیه و عروض نمیتوان چنین مغلطه ای کرد

دکتر صحافیان در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴:

یاد شروع عشقمان بخیر که پنهانی نگاهم می‌کردی(یا مورد مهربانی‌ات بودم) و شادابی این عشق بر چهره‌ام هویدا بود(ایهام نظر و رقم: دو اصطلاح نجومی: مشاهده دو ستاره با یکدیگر-علم اعداد که همان نجوم است)
۲-و یادش بخیر آنگاه که مرا چشمانت با عتاب عاشقانه می‌کشت، لب شکرینت، چون دم عیسوی به من زندگی می‌بخشید.
۳-و آنگاه که شراب صبح‌گاهی حال خوشی به ما داده بود و در مجلس نورانی انس جز من و تو نبودیم و البته خداوند در میانمان بود.(کیمیاگری عارفان در تبدیل عشق مجازی به حقیقی)
۴- و آنگاه که چهره زیبایت همانند شمع شادی فروزان بود و دل سوخته عاشقم در این شوق پروانه بی‌باکی بود.(پروانه ناپروا: از انواع صنعت قلب)
۵-و آنگاه که در آن بزم اخلاقی و ادیبانه، آنکه بی‌اختیار و مستانه می‌خندید شراب بود.(استعاره:صدای ریختن شراب در جام)
۶- و آنگاه که شراب سرخ‌فام در جام می‌خندید، میان من و لبان شیرینت چه حکایت‌هایی بود!
۷- و آنگاه که معشوق کلاه زیبایش را می‌گذاشت، حلقه ماه چون رکاب اسبش بود(خانلری: مه من چو کله بربستی)
۸- و آنگاه که از پرتو عشقت ساکن خرابات بودم و از خود بی‌خود، و آن شوق که امروز در مسجد فراهم نمی‌شود آنجا بود‌.
۹- و یادش بخیر آنگاه که با شوق و الهامت هر شعرم که چون مروارید آماده نشده بود، چون گردنبندی زیبا می‌شد.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

اردشیر در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۵۴ در پاسخ به شیدایی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸:

عالی 

ممنون

سفید در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱:

 

درد دوری می‌کشم گرچه خراب افتاده‌ام

بار جورت می‌برم گر چه تواناییم نیست...

 

nabavar در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۴ در پاسخ به Mojtaba Razaq zadeh دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۵:

مجتبا جان خود سعدی معنی را نوشته:

گفت: هذا المِقدارُ یَحمِلُکَ و ما زادَ عَلی ذلک فَانتَ حامِلُه

یعنی این قدر تو را بر پای همی‌دارد و هر چه بر این زیادت کنی تو حمال آنی.

مانا باشی

nabavar در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۶۵ - قلب مادر:

از عباس نیای نوری در همین قافیه

ببارد زآسمان سنگ ، از زمین ننگ

چه میبینم ازین کج دارِ صد رنگ

غم دل گر شمارم بَهرَت ای دوست 

ببینی از چه دارم این دلِ تنگ

یکی ساغر به دست از باده ی نوش 

یکی را چهره  از حرمان ،  پُر آژنگ

یکی بر سر زند دست فلاکت 

یکی از مستیِ مِی ، گونه  گلرنگ

ازین دور فلک  بس در شگفتم

که جامی بر گرفته پُر  ز  نیرنگ

دمی با عشوه  دلها می فریبد 

گهی  سوز جگر در دیده خونرنگ

تو ای ماه ،  ای به شب چون شحنه بیدار

تو ای از چرخ این گردونه دلتنگ

گواهم باش ،  کز این سینه هر دم    

نیاید در نفس جز آهِ بی رنگ

غم بیچارگانِ پای در بند 

گرفته این دلِ آشفته در چنگ

بنالد این ” نیا “ از دور افلاک 

که صدرنگ است و نیرنگ است و صد ننگ

سپهر جمالی در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۵ - در حال بیماری به اشتیاق خراسان:

درود بر شما

 

اخیرا از جناب دکتر کزازی شنیدم که در این سروده‌ی خاقانی از واژه‌ی گَرزمان به عنوانِ قافیه استفاده شده اما در شعری که اینجا آمده چنین قافیه ای نداریم

از صاحب نظران و محققان خواهشمندم که پیگیری بفرمایید

nima moradi در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۴ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴:

وقتی احمدی‌نژاد گفت خس و خاشاک من یاد این شعر افتادم

نسخه کتابی که من داشتم این بیت اینطوری بود

این خیل چرا چویند و زخیل چراجوی این خلق بداندیش کزین گونه جرااند

-->

یک خیل چرا گو و دگر خیل چراجوی این خلق بداندیش کزین گونه چرااند

 

Mojtaba Razaq zadeh در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۵:

کسی معنی عبارت عربی رو میدونه؟

جاوید مدرس اول رافض در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۹ در پاسخ به آرمین شکری اصیل دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:

احسنت

چون در این غزل بیت تخلص درج نشده

جاوید مدرس اول رافض در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:

تضمین غزل حافظ  شماره ۱۹ حضرت حافظ
..........‌.‌
دل شد از دست ندانم که گرفتار کجاست؟
شور بلبل بهوا خاست که ازهار کجاست؟
ساقیِ  حور صلا داد که ابرار کجاست؟
...........
ای نسیمِ سحر، آرامگَهِ یار کجاست؟
منزلِ آن مَهِ عاشق‌کُشِ عَیّار کجاست؟
.........
پیشم  از هجر مزن دم که دلم گردد ریش
حرف دوری ز محبان به حیات است چو نیش
زین نمط حرف مزن تا که مرنجانم بیش
............
شبِ تار است و رَهِ وادیِ اَیمَن در پیش
آتشِ طور کجا، موعدِ دیدار کجاست؟
.........‌‌
در حق ما تو چنان کن که صوابی دارد
دلم از نسخهء چشمت تب و تابی دارد
کد خدای نگهت از چه عتابی دارد؟
.............
هر که آمد به جهان نقشِ خرابی دارد
در خرابات بگویید که هُشیار کجاست؟
...............
لاله را کف بچمن گر به ایاغی ماند
بزم جم راست تو گوئی که قدح میراند
بلبل مست بهاران چو غزل میخواند
.....‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آن‌کس است اهلِ بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی، مَحرمِ اسرار کجاست؟
...............

گر چه گل را به برش سلسله ای از خار است
در گلستان همه از عطر گلش ایثار است
وه که هر پیچش زلف سیه ات چون مار است
................‌‌‌‌‌‌‌‌
هر سرِ مویِ مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت‌گرِ بی‌کار کجاست؟
.................
شعر طنز است و غزل بر لب لعل و سخنش
چاه صد یوسف مصریست به صورت ذقنش
سر ما و قدمش یا لب ما و دهنش
...............
باز پرسید ز گیسویِ شِکَن در شِکَنَش
کاین دلِ غم‌زده سرگشته گرفتار، کجاست؟
...............
در محبت صنما سابقه پیشین کو؟
وان نوازش که شود خاطره تسکین کو؟
کنج آغوش و فراغی بر و بالین کو؟
.........................
عقل دیوانه شد آن سلسلهٔ مشکین کو؟
دل ز ما گوشه گرفت، ابرویِ دلدار کجاست؟
...............
ای صبا نکهتی آور زبر تازه گلی
تا که مرهم کند آن عطر به افسرده دلی
اینچنین است نیاز ار که بود ناز بلی
..............
ساقی و مُطرب و مِی جمله مُهَیاست ولی
عیش، بی‌یار مُهیّا نشود، یار کجاست؟
...............
دل که شد مخزن عشق اوست همانا چون گنج
چو گل کرشمه کند بلبلان خوشند سه و پنج
اگر که جفت شود"  رافض" از دلال و زغنج
..............
حافظ از بادِ خزان در چمنِ دَهر مَرَنج
فکرِ معقول بفرما گُلِ بی‌خار کجاست؟
...............
جاوید مدرس رافض

جاوید مدرس اول رافض در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۰۶ در پاسخ به خسرو ياوري دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:

تضمین غزل حافظ  شماره ۱۹ حضرت حافظ
..........‌.‌
دل شد از دست ندانم که گرفتار کجاست؟
شور بلبل بهوا خاست که ازهار کجاست؟
ساقیِ  حور صلا داد که ابرار کجاست؟
...........
ای نسیمِ سحر، آرامگَهِ یار کجاست؟
منزلِ آن مَهِ عاشق‌کُشِ عَیّار کجاست؟
.........
پیشم  از هجر مزن دم که دلم گردد ریش
حرف دوری ز محبان به حیات است چو نیش
زین نمط حرف مزن تا که مرنجانم بیش
............
شبِ تار است و رَهِ وادیِ اَیمَن در پیش
آتشِ طور کجا، موعدِ دیدار کجاست؟
.........‌‌
در حق ما تو چنان کن که صوابی دارد
دلم از نسخهء چشمت تب و تابی دارد
کد خدای نگهت از چه عتابی دارد؟
.............
هر که آمد به جهان نقشِ خرابی دارد
در خرابات بگویید که هُشیار کجاست؟
...............
لاله را کف بچمن گر به ایاغی ماند
بزم جم راست تو گوئی که قدح میراند
بلبل مست بهاران چو غزل میخواند
.....‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آن‌کس است اهلِ بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی، مَحرمِ اسرار کجاست؟
...............

گر چه گل را به برش سلسله ای از خار است
در گلستان همه از عطر گلش ایثار است
وه که هر پیچش زلف سیه ات چون مار است
................‌‌‌‌‌‌‌‌
هر سرِ مویِ مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت‌گرِ بی‌کار کجاست؟
.................
شعر طنز است و غزل بر لب لعل و سخنش
چاه صد یوسف مصریست به صورت ذقنش
سر ما و قدمش یا لب ما و دهنش
...............
باز پرسید ز گیسویِ شِکَن در شِکَنَش
کاین دلِ غم‌زده سرگشته گرفتار، کجاست؟
...............
در محبت صنما سابقه پیشین کو؟
وان نوازش که شود خاطره تسکین کو؟
کنج آغوش و فراغی بر و بالین کو؟
.........................
عقل دیوانه شد آن سلسلهٔ مشکین کو؟
دل ز ما گوشه گرفت، ابرویِ دلدار کجاست؟
...............
ای صبا نکهتی آور زبر تازه گلی
تا که مرهم کند آن عطر به افسرده دلی
اینچنین است نیاز ار که بود ناز بلی
..............
ساقی و مُطرب و مِی جمله مُهَیاست ولی
عیش، بی‌یار مُهیّا نشود، یار کجاست؟
...............
دل که شد مخزن عشق اوست همانا چون گنج
چو گل کرشمه کند بلبلان خوشند سه و پنج
اگر که جفت شود"  رافض" از دلال و زغنج
..............
حافظ از بادِ خزان در چمنِ دَهر مَرَنج
فکرِ معقول بفرما گُلِ بی‌خار کجاست؟
...............
جاوید مدرس رافض

احمد حائریان در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:

با سلام و عرض ادب 

با توجه به فحوای اغلب ابیات این غزل، به نظر می‌رسد بیت چهارم به این صورت باشد: 

یک ذره گر از مهر تو "تابد" به دل و جان

بر هر دو جهان قاسم انوار توان بود

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۱۶ در پاسخ به Mojtaba Razaq zadeh دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایتِ شمارهٔ ۴۲:

سلام 

  بنظرم کنایه از رفتار شتران نر در هنگام نزاع در فصل جفتگیری است چون شتر نر (در گویش محلی لوک)در این هنگام بسیار خشمگین و خطرناک است واز دماغ ودهانش دایما کف میریزد . وساربانان وشترداران در فصل فحلی شتران ماده معمولا زانوان شتر نر را برای امنیت  بسته ونرها را از هم  دور نگه میدارند.

شاد باشی

سفید در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۸ - تتمهٔ قصهٔ مفلس:

 

کون پر چاره‌ست هیچت چاره نی

تا که نگشاید خدایت روزنی

 

گرچه تو هستی کنون غافل از آن

وقت حاجت حق کند آن را عیان... 

 

گفت پیغمبر که یزدان مجید

از پی هر درد درمان آفرید

 

لیک زان درمان نبینی رنگ و بو

بهر درد خویش بی فرمان او...

 

 

۱
۵۴۳
۵۴۴
۵۴۵
۵۴۶
۵۴۷
۵۴۸۰