Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:
دم شما گرم بزرگوار. پس اولی یعنی سر تسلیم فرود آوردن و دومی یعنی مردن.
دوست گرامی: در باره حرف شما " که گنجور جایگاه سخن سرایان پارسی گوی است" باید بگویم که خود همین سخن سرایان پارسی گوی خیلی زیاد عربی گفتن و نوشتند.
اشعار حافظ، سعدی و مولانا پر از ابیات عربی است. این ابیات و واژه ها آنقدر هستند که اگر کسی عربی بلد نباشد آن ابیات را نمیفهمد.
باعث افتخار من میبود اگر بعد از زبان آلمانی، اینگلیسی، فرانسه و فارسی زبان عربی را به اندازه حرف زدن بلد بودم.
اگر کسی بخواهد همه واژه ها و کلمات عربی را از گنجور بردارد که گنجوری باقی نمیماند دوست گرامی!
سیاوش بابکان در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:
جناب بیدار ،
همین گونه است که میفرمایید، خشت مصرع نخست در گاه میخانه است و آن دیگری خشتی که سر مردگان بر آن می نهند.
بی توجه به خام و پختگی
و بزرگ حکیم ، فردوسی می فرماید:
سپهر بلند ار کشد زین تو
سرانجام، خشت است بالین تو
زندگیتان دراز و روزگارتان به کام باد
( در باره عربی نویسی برخی از نا گنجوریان به همین بسنده کنیم که گنجور جایگاه سخن سرایان پارسی گوی است. و عاقل یکف....)
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:
یعنی معنی خشت اول شد خشت خامی که میشناسیم. تکلیف دومی چه شد؟ گو سر و خشت یعنی چه؟ یعنی بگو برو بمیر؟ یعنی بگو برو سرت به خشت بخورد؟ اگر این باشد معنی همان خشت را میدهد که شنیدم حافظ از به کار بردن یک کلمه بیش از یک بار در یک بیت اجتناب میکند.
جعفر در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳:
مصرع اوّل درستش به این صورت است: همه عمر در نیارم سر ....= سر در نمی اورم و نمی فهمم علت خمار مستی ناشی از نشستن { عشق یا مهر یا...}تو در دلم و قبل از تولدم . اخر قبل از تولد من تو چگونه توانستی در دلم بنشینی. بر ندارم سر که یعنی سرم را بلند نمیکنم درست نیست وگرنه سعدی همیشه باید خواب می بود
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:
دوستان کمی کوتاه آمدن و احترام هیچ کس را نمیکشد.
اگر عربی بلد نیسید، بپرسید، چرا توهین عزیزان؟
شعر لیام گرامی قشنگ بود، ولی هر کسی آن را با شعر مولانا مقایسه کند از میزان آگاهی خود از شعر و ادب خبر میدهد، وگر نه جناب مولانا که مقامش بر عالم معلوم است.
عفت کلام ، احترام و بعضی مواقع از حق خود گذشتن انسان را بزرگ میکنند، دوستان عزیز.
از خدا جوییم توفیق ادب
بیادب محروم گشت از لطف رب
بیادب تنها نه خود را داشت بد
بلک آتش در همه آفاق زد
خالد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:
درود به دوستان
در آلبوم در خیال این مقاطع را با صدای خسرو آواز ایران بشنوید که مزید اذت است و متم کمال شعر است
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:
بیسواد گرامی:
این که نوشتم از کتاب می و مینا بود.
ولی منابع دقیقتری هم هستند:
... آن گاه بیهقی حکایتی از امام عمر مربوط به روزی که در خدمت ملکشاه نشسته بود و همچنین داستان نخستین ملاقات خود را با خیام و دو سوالی که خیام درباره یکی از ابیات حماسه و یک موضوع ریاضی از او کرده بود، می آورد و می گوید:...
ادامه همان است
پیوند به وبگاه بیرونی
کوکب در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:
میترای گرامی
بسیار سخن ات به دل نشست
راست می گویی ، اینجا محفل ادیبان است
هرکس نظری دارد ، میگوید، می نویسد
چند جوان در حد بضاعت خود با هم ، هم کلام می شوند و اندیشه ها و برداشتهای خود را به یکدیگر هدیه می کنند
حالا پیر مردی اگر خواست دهان همه را ببندد و اینجارا ملک تلق خویش بداند ، که چرا تو چنین گفتی و آن دیگری چنان ، بنده حق میدهم که جوان از کوره به در رود . اگر ادعای مسلمانی داریم و از قرآن و حدیث نقل می کنیم ، پس این پرخاش را چگونه توجیه کنیم ، به امیدی که جوانان ما نیز ادب را رعایت کنند و احترام سن نگه دارند، ضمن اینکه بزرگترها از جوانان خرده نگیرند و از کبر و خود بزرگ بینی بدور باشند
ممنون از شما
میترا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:
ناامید کننده است. واقعا کی و کجا می خواهیم ازادب و ادبیات و عرفان انچه راکه اموخته ایم درعمل نشان دهیم و به زبان و شعار اکتفا نکنیم. اگر این جا محضر جلال الدین است و همه ارادتمندان حافظ و مولانا هستند چرا این هم دشنام و زشت گویی و زشتخویی یکی دیگر را نهیب می زند و قصد تربیت دارد ودیگری به قصد ادب کردن دشنام می دهد و از ذوق شعری و ادبی اش برای توبیخ و انتقام شخصی و به قول خودش پوزه بند زدن استفاده می کند. ما کجا و بزرگان عرفان ایران کجا ما ایرانی هستیم یا مسلمان یا ادیب یا عارف هرچه که هستیم با این رفتارها تناسب ندارد. فقط محض یادآوری به برخی دوستان عرض کردم- با سپاس
مجید نیک در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶ - متابعت نصاری وزیر را:
سلام
بیت ذیل در هیچ کدام از کتب نیست
لطفا راهنمایی نمایید .
چونک نور صبحدم سر بر زند
کرکس زرین گردون پر زند
هنگامه حیدری در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۵:
در بیت هشتم به جای خود،
خور
صحیح است:
گر ز تو پُر گشت جهان همچو برف
نیست شوی چون تف خور درگرفت
بی سواد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۳۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:
جناب بیدار،
مایه سپاسگزاریست اگر در باره این امام محمد بغدادی و منبع این نقل قول اطلاعاتی بیشتر به من و شاید ما بدهید
نجمه برناس در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۴۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:
بیت 5 : تیر و کمان عشق : اضافه تشبیهی شاعر پشت خمیده خود را به کمان و قامت یار را به تیر تشبیه کرده است .
بیت 6 : چنگ در مصرع اول ، آلت موسیقی است و در مصرع دوم چنگ یعنی دست هرگاه لفظ یکی باشد و معنی متفاوت ، جناس تام است .
بیت 7 طره : موی جلوی پیشانی کلمه صبح دو بار تکرار شده آرایه تکرار و بین صبح و شام و سحر تضاد وجود دارد .
نجمه برناس در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵۱:
معنی بی 2 : سختی را تحمل کن ؛زیرا روزگار آسایشی برای ما ندارد . ساغر سپهر : اضافه تشبیهی / ساغر : پیاله شراب
بیت 6 : حرفی است این که خضر ...
این که خضر نبی به آب حیات رسیده ، تنها حرف است و داستان است و گرنه کسی از این روزگار ظالم اندکی آب هم ندیده است . چرخ استعاره از روزگار / دل سیه : ظالم
دم آب :جرعه ای از آب ، اندکی آب
در بیت بعدی شب کوتاه زندگی اضافه تشبیهی است
بیت آخر : مست و بیخود : عاشق / ساقی : معشوق /
شراب : عشق.
صائب می گوید به هر جا نگاه می کنم عاشق هست هرچند که معشوقه ای و عشقی وجود ندارد .
عابدی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۵۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
دیبا نتوان بافت از این پشم که ریشتیم
کیهان در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۰۳ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۴:
مصرع سوم ( که ) حذف شود انگار وزنش جورتر است
باغبان دید مو گل دوست دیرم
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:
مطابق آخرین تحقیقات، عمر خیام در پنجشنبه 12 محرم سال 526 در سن 83 سالگی در نیشابور درگذشت. امام محمد بغدادی ـ داماد خیام ـ مرگ وی را چنین حکایت میکند، مطالعة الهی از کتاب الشفا میکرد، چون به فصل واحد و کثیر رسید، خلال دندان طلایی را که با آن دندان پاک میکرد، در میان اوراق موضع مطالعه نهاد و گفت مرا که جماعت را بخوان تا وصیت کنم. چون اصحاب جمع شدند و به شرایط وصیت قیام نمودند، به نماز مشغول شد و از غیر اعراض کرد تا نماز [خفتن بگذارد و روی بر] خاک نهاد و گفت: خدایا به درستی که من به اندازة توانم تو را شناختم، پس مرا بیامرز، که معرفت من به تو تنها وسیلة آمرزش من است به سوی تو. و جان تسلیم کرد.
کیهان در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۱:
می شی به معنای میروی است
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:
مطابق آخرین تحقیقات، عمر خیام در پنجشنبه 12 محرم سال 526 در سن 83 سالگی در نیشابور درگذشت. امام محمد بغدادی ـ داماد خیام ـ مرگ وی را چنین حکایت میکند، مطالعة الهی از کتاب الشفا میکرد، چون به فصل واحد و کثیر رسید، خلال دندان طلایی را که با آن دندان پاک میکرد، در میان اوراق موضع مطالعه نهاد و گفت مرا که جماعت را بخوان تا وصیت کنم. چون اصحاب جمع شدند و به شرایط وصیت قیام نمودند، به نماز مشغول شد و از غیر اعراض کرد تا نماز [خفتن بگذارد و روی بر] خاک نهاد و گفت: اللهمانی عرفتک علی مبلغ امکانی، فاغفرلی، فان معرفتی ایاک وسیلتی الیک. یعنی خدایا به درستی که من به اندازة توانم تو را شناختم، پس مرا بیامرز، که معرفت من به تو تنها وسیلة آمرزش من است به سوی تو. و جان تسلیم کرد.
خیام را در نیشابور به خاک سپردند، در محلی که خود پیشبینی کرده بود که «هر بهاری شمال بر من گلافشانی میکند.» گزارش نظامی عروضی از زیارت گور خیام «در سنة ست و خمسمائه ـ 506 ـ به شهر بلخ در کوی بردهفروشان در سرای امیرابوسعد جره، خواجه امام عمر خیامی، و خواجه امام مظفر اسفزاری نزول کرده بودند، و من بدان خدمت پیوسته بودم. در میان مجلس عشرت از حجةالحق عمر شنیدم که او گفت: «گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گلافشان میکند!» مرا این سخن مستحیل نمود، و دانستم که چنویی گزاف نگوید. چون در سنة ثلاثین ـ 530 ـ به نیشابور رسیدم، چهار سال بود که تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود، و عالم سفلی از او یتیم مانده و او را بر من حق استادی بود.
آدینهای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من نماید. مرا به گورستان حیره بیرون آورد، و بر دست چپ گشتم. در پایین دیوار باغی خاک او دیدم نهاده، و درختان امرود و زردآلو سر از آن باغ بیرون کرده، و چندان برگ شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گل پنهان شده بود؛ و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ از او شنیده بودم. گریه بر من افتاد، که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون او را هیچ جای نظیری نمیدیدم. ایزد تبارک و تعالی جای او در جنان کناد، به منه و کرمه.»
ناشناس در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا: