ناشناس در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:
شاید منظور از خصم، نفس باشه و خدعه و نیرنگهایی که توسط فکر در کار میکنه.
مجتبی خراسانی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا:
بسم الله الرحمن الرحیم
مرغان در عین ناامیدی از لطف پادشاه دل نمی برند و در پاسخ چاووش که آنان را از برق عزت بیم می دهد آمادگی خود را برای جان فشانی اعلام می کنند.
عاقبت لطف سیمرغ علی رغم استغنای او روی می نماید. جمله را در مسند قربت بر سریر عزت و هیبت می نشانند و رقعه ای پیش آنان می نهند تا بخوانند.
عطار در منطق الطیر داستان را از دید یک دانای کل روایت می کند که نسبت به حوادث داستان و احوال و روحیات شخصیت ها آگاهی تمام دارد. اما در این جا از مضمون رقعه ای که پیش آن مرغان می نهند اظهار بی اطلاعی می کند و می گوید رقعۀ آن قوم از راه مثال بر من معلوم می شود. این اظهار بی اطلاعی که ظرافت فوق العاده ای در آن نهفته است، بسیار عجیب می نماید؛ چرا که عطار در مقام دانای کل این روایت، از احوال یکایک شخصیت های داستان و اضطراب ها و نگرانی ها و ضعف و قوت های آنان و نیز از همۀ ماجراها و حوادثی که بر آنان می گذرد، آگاه است پس چگونه از متن رقعه ای که در مقابل مرغان نهاده اند، اظهار بی اطلاعی می کند؟ آیا عطار می خواهد بگوید که این مقام ورای فهم و تصور انسان است و تنها کسی آن را در می یابد که به آن مقام رسیده باشد؟ یا کسانی از راز آن رقعه خبر دارند که به بقای بعد از فنا رسیده باشد؟ و آیا واصلان به این مقام را که مجذوب و مغلوب ارادۀ حق اند، آن توانایی هست که با کلمات انسانیِ مولودِ تجربه های حسی، از واقعه ای بسیار فراتر از تجربه های حسی سخن گویند؟ به هر حال، دست این راوی دانای کل از وصول به این مقام کوتاه است. در این نقطۀ درماندگی است که اسطوره به یاری راوی می شتابد:
رقعۀ آن قوم از راه مثال/می شود معلوم این شوریده حال
ادامه دارد...
دیلمی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵:
درود به همه دوستان و بینش علمی مزدک عزیز احتمالن خیام به این نتیجه رسیده بوده که خدا خالق انسان نیست بلکه انسان خالق خداست
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵:
عتیب: سرزنش؛ ملامت؛ عتاب
عتیبت: عتیبِ تو
میفرماید: تا کی باید ملامت چشمِ دلفریبت را تحمل کنم؟
روزی کرشمهای کن ای یار برگزیده
مرتضی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۵۷:
صدای پای اسب یارم دوش اومد
گل سرخ رو شالش گوش اومد
پرسونا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۵۲ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۹ - جواب بهار:
ضمن عرض ادب و احترام
یک دانشمند در هر زمینه ای پیش از ماهیت عالم بودن انسان است و انسان مجموعه ایست از عواطف و احساسات...
خدمات بهار برای ادبیات ایران چنان ارزشمند است که به شخصه پیدایش ادبیات آکادمیک و علمی را مرهون زحمات اینن مرد میدانم.
از دوستان. خواهشمندم در خصوص استادان جنبه علمی و خدمات علمی را در نظر داشته باشند و اشعاری که ناظر به احوال شخصیه یا سلایق افراد است را ملاک قضاوت قرارندهند.
هر بزرگی میتواند ضعفهای شخصی زیادی داشته باشد که بهیچوجه خدشه ای بر خخدمات علمی او وارد نخواهد کرد و مصححان جهت رعایت حق علم ناگزیر از درج این اشعارند و ارتباطی با خدمات علمی شعرا ندارد.
سپاس
پیر خرابات در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:
با سلام دوباره
با توضیحاتی که در بالا دادم بیت بعدی رو اینجور برداشت کردم
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین که از تطاول زلفت چه بیقرارانند
شلعر به خودش میگه گذار کن مث صبا بر بنفشه زار و بیین باد صبا مسیرش معلومه بر در خانه کعبه میره در لابه لای زلف کعبه میپیچه بوی خوش اون رو به یار میرسونه و از این قضایا . بنفشه زار هم جماعتی هستن که بر دور کعبه حلقه زدند و اگر دقت کنید از بالا زایرین مانند بنفشه زاری هستند و در ادمه میگه از تطاول همون دست درازی به زلفت بی قرارانند همه برای دست زدن بر پرده کعبه بی قرار و شتابان هستند الله اعلم با سپاس
شمس شیرازی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
ن- آ گرامی،
به چشم
پس ازین ارج سخن را ندهم بر باد
" نان جو را که زند زیره کرمانی" ؟؟
پیر خرابات در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:
باسلام خدمت اساتید
بنده ی حقیر یه نظری دارم امیدوارم برداشت من رو از روی علاقه به مذهب و آیینم بدانید و نه بختطر کوته فکری
ز زیر زلف دو تا چون گذر کنی بنگر که از یمین و یسارت چه سوگوارانند
مقصود از زلف دوتا زلفی که دوتا خورده باشد و مقصود از زلف دوتا خورده پرده کعبه که مانند زلف یار بلند است و بیشتر مواقع تا خورده است و مقصود از یمین و یسار هم جماعتی که زیر زلف یار یا همان پرده کعبه مشغول گریه زاری هستند پس شاعر به خودش میگه وقتی بر زیر پرده کعبه گذر کنی بنگر که از چپ و راستت چه افرادی هستند که سوگوار ند و گریه زاری میکنند
برای مثال میتونیم به دو بیت دیگه حافظ اشاره کنم
دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
آنچه سعی است من در طلبت بنمایم اینقدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
در اینجا هم کلماتی مانند حلقه ، زلف دوتا ، سعی ، قضا ،قدر آمده است که اشاراتی به کعبه و سعی صفا مروه و قضای نماز دارد که البته شاعر با ایهام بکار میبرد سعی و قضا رو
در بیت اول دست در حلقه آن زلفی که دوتا خورده نتوان کرد یعنی دست بر پرده کعبه که دوتا خورده که حلقه طنابی که باعث تا خوردن پرده شده دستش بر آن حلقه نمیتوان کرد که اگر بر حلقه دست زند و زلف یار گشوده شود و یا گویی میگوید که دستم که نمیرسه آن حلقه زلف رو بگشایم و پرده کعبه باز شود و زلف بریزد و در مصراع بعد میگوید تکیه بر عهد تو باد صبا نتوان کرد و میدانید که باد صبا پیکی است که همیشه در خم و پیچش طره یار یا گشایند زلف یار بوده و ابیات در این مورد زیاد شاعر میگه یار که نکیشه به عهدش امید داشت که زلفش رو باز کنه و بریزه و تا زده و آن هم دوتا و مارو از دیدن بلندی زلفش ناامید ساخته و صبا هم تکلیفش معلومه و در بیت دوم هم میگه هرچی سعی یعنی دویدن بین کوه صفا و مروه باشه من در طلبت انجام میدم اینقدر هست که تغییر قضا نتوان کرد اینجا میتونه باش این قدر است که تغییر قضا نتوان کرد منظور شب قدر که تغییر قضا و قدر در آن شب صورت میگیرد یا برعکس اینقدر هست یا هرچه قدرم باشه تغییر قضا نمیشه کرد و میدانی که حافظ به مانند ابر کامپیوتر های امروزی ذهنی محاسبه گر و قوی داشته و او همه معانی که ما برداشت کنیم رو در شعر گنجانده در اصل اشعار او چند معنی میدهد ولی در یک سمت و سو شما ظاهر رو ببین باز سمت معشوق هدایت میشی و مفهوم رو بنگر بازم سمت معشوق هدایت میشی ما سخن رو یک بعدی و در مسیر خطی صاف مینگریم و حافظ سخن رو حجم و ابعاد میده و مانند ما سخنش چوب خشک نیست بلکه به سخنش برگ و گل و میوه هم میده مقصود رسیدن طعم و بو حس لمس و گوش دادن به صدای این شاخ و برگ و دیدن زیبایی چیدن این کلمات در آخر
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
تمامی این بیانات نظر شخصی من شاید از روی غیرت باشد وگرنه دلایل و مکتوبات علمی بر این گفته هایم ندارم با سپاس
مرتضی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵:
سلام
معنای کلمه "عتیبت" چیه ؟
تشکر
شهرزاد پناهی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶ - به یاد مرحوم میرزاده عشقی:
با سلام،
این بیت از شعر جا افتاده است؛
کشتیِ عشق را نرسد تخته بر کنار /
موج جنون شکافتۀ دریا نورد او /
(پس از بیت "در عاشقی رسید بجائی که هرچه من / چون باد تاختم، نرسیدم به گرد او" آمده است)
این بیت در دیوان شهریار هم آمده است.
متن کامل شعر این است ؛
"عشقی"، که درد عشق وطن بود درد او /
او بود مرد عشق که کس نیست مرد او /
چون دود شمعِ کشته که با وی دمی ست گرم، / بس شعله ها که بشکفد از آه سرد او /
بر طرف لاله زار شفق پر زند هنوز /
پروانه تخیل آفاق گرد او /
او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت /
از بزم خواجه سخت روا بود طرد او /
آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت /
بُردی نمی کنند حریفان نَرد او /
"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق" / "عشقی" نمرد و مرد حریف نبرد او /
در عاشقی رسید بجائی که هرچه من / چون باد تاختم، نرسیدم به گرد او /
کشتیِ عشق را نرسد تخته بر کنار /
موج جنون شکافتۀ دریا نورد او /
از جان گذشت "عشقی" و اجرت چه یافت مرگ /
این کارمزد کشور و آن کارکرد او /
آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه /
با خون، سرخ رنگ شود روی زرد او /
درمان خود به دادن جان دید، شهریار / "عشقی"، که درد عشق وطن بود درد او /
(دیوان شهریار)
روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۱۳ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:
این بی شک که فرمودید خیلی جالب بود!
ناشناس در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۲۶ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:
بیشک تام و جری برگرفته از اثر فاخر و شاهکار جناب زاکانی می باشد.
پویان در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
با عرض پوزش:
نمیدانم چرا تمامی "حقیقتاً" ها را به اشتباه حقیقاً نوشته ام؟، در هر حال به این وسیله تصحیح می کنم.
پویان در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
با سلام
احتراماً خدمت دوستان عزیزم؛
شمس شیرازی، خداوندگار آواز: سیاوش، خانم کوکب و ن آ.
در اینکه هر کسی بنا به سلیقۀ شخصی، چیزی را می پسندد و یا خیر، شکی نیست. اما معیار و ملاک قضاوت که تنها ما نیستیم. موسیقی هم به مانند هنرهای دیگر دارای اصول و مشخصاتی است که بر اساس آن می توان یک کار خوب را از یک اثر ضعیف ممتاز کرد.
در اینکه استاد شجریان یکی از بزرگان تاریخ موسیقی ما هستند، ذره ای شک و تردید نیست. خداوندگار آواز: سیاوش، سخن به گزاف نگفته است، استاد شجریان هویت موسیقی ماست. اما این که هیچگاه در تاریخ موسیقی ایران، همانند ایشان نداشته ایم، به عقیده بنده می تواند سخن اغراق آمیزی باشد. لااقل به دو دلیل: اول اینکه تاریخ موسیقی ما به درستی ثبت نشده است و ما حقیقاً نمیدانیم که فی المثل در 300 سال پیش چه کسانی و به چه نحوی آواز می خوانند تا بخواهیم آنان را با استاد شجریان مقایسه کنیم و بگوییم که کدام یک برتر اند. و دوم آنکه: در تاریخ ثبت شده موسیقایی یکصد و اندی سالۀ خود کسی چون استاد حسین طاهرزاده را داریم که حقیقاً از آوازه خوانان طراز اول بوده اند و تأثیری عمیق بر موسیقی نهادند. و البته که از آینده نیز کسی خبر ندارد...
مقایسه استاد شجریان با روضه خوانان واقعاً مرا آزرده خاطر کرد. خانم کوکب، از شما که بنا به فرمایش خودتان فرهنگی هستید حقیقاً این انتظار نمی رفت. اینکه شما از نحوه اجرا و آواز استاد شجریان لذت نمیبرید و آن را نمی پسندید (که البته نظریست شخصی و قابل احترام) شایسته نیست که سبب شود شما ایشان را مورد توهین قرار دهید. شما از استاد ایرج نیز یاد کردید، بله ایشان نیز از خوانندگان بزرگ معاصر موسیقی ایران هستند. و جالب آنکه در بزرگداشتی که چندی پیش برای استاد ایرج برپا شده بود، استاد شجریان نیز سخنرانی کردند و از صدای استاد ایرج به عنوان "متر و معیار" برای خوانندگی یاد کردند.
خلاصه؛ آنجا که سخن از معیار و ملاک سنجش کار هنری است (که حوزه ایست تخصصی)، بی شک برای بنده نیز استاد شجریان بی همتاست، و آنجا که بحث از سلیقۀ شخصی و نگرش فردی بر مبنای ذوق شخصیست، بدون شک مادامی که سخن توهین آمیزی گفته نشود نظرات تمامی شما عزیزان برای بنده محترم و متین است.
پاینده باشید
س م در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۱ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۸۸:
مثل اینکه میخواهد بگوید
اگر زنت یک پایش در خانه و یک پایش بیرون بود {ددری شد} از دستش خون جگر خواهی شد
در بیت دوم هم میگوید طلاقش بده
مانا در نهان سراینده
سعدی بزرگ هم این چنین معنا را معتقد بوده است
چون زن راه بازار گیرد بزن
وگرنه تو در خانه بنشین چو زن
حسین در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰:
یه غیر از اینکه حضرت خیام اشاره دارند که عمر فانی و زود گذره به موضوع نداشتن غرور و مساوی بودن تمام انشان ها اشاره دارند
کمال در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۴:
جمع آن: 6051
روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
پرسش بسیار خوبیست!
آن شخصیت هایی که فرمودید به جای خود، جای بحث دارد، من فقط نفهمیدم سگ و گاو و خر چه مشکلی دارند؟
اصلا عاشق آنها نبودن خیلی سخت است،
من راستی با دیدنشان عشق در قلبم موج می زند!
شمس شیرازی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳: