گنجور

حاشیه‌ها

محسن حیدرزاده جزی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱:

همه ی جوانب به خوبی بحث شد به جز این نکته که واژه ی "فردا " ایهام دارد ؛ اول آیه ی 89 از سوره ی انبیا، ودیگر فردای فارسی که می توان آن را مجاز از روز قیامت هم گرفت.

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۷ - رفتن ذوالقرنین به کوه قاف و درخواست کردن کی ای کوه قاف از عظمت صفت حق ما را بگو و گفتن کوه قاف کی صفت عظمت او در گفت نیاید کی پیش آنها ادراکها فدا شود و لابه کردن ذوالقرنین کی از صنایعش کی در خاطر داری و بر تو گفتن آن آسان‌تر بود بگوی:

راوی می گوید: روزی شخصی کتابی غیر مسلمان به امام باقر (علیه السلام) رسید و بی احترامی کرد و با بد زبانی با امام سخن گفت و با بی ادبی گفت: (انت بقر، فقال الامام لا، انا باقر. )
به امام گفت: تو گاو هستی، امام بدون ناراحتی فرمودند: نه، من باقر هستم. و دوباره با هجوم به امام گفت: مادر تو خدمتکار و آشپز است، امام با روی خوش جواب داد: اینکه صفت بد نیست، بلکه یک حرفه است، دوباره با غضب به امام فریاد زد، که مادر تو سیاه زنگی و برده و بدکاره است، امام همچنان با آرامی جواب دادند اگر سخن تو راست باشد خدا ایشان را ببخشد و اگر دروغ بگویی خدا تو را ببخشد، شخص نا مسلمان بهت زده و متعجب شد از صبر و حلم و اخلاق این بزرگوار که این صفت انبیاء است. پس به روی دستان امام باقر (ع) افتاد و مسلمان شد.
شما رفتار بچگانه ایشان را با کسی که برای ایشان امام پنجم است مقایسه کن و بعد در باره اسلام قضاوت کن.
با احترام فراوان!

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۷ - رفتن ذوالقرنین به کوه قاف و درخواست کردن کی ای کوه قاف از عظمت صفت حق ما را بگو و گفتن کوه قاف کی صفت عظمت او در گفت نیاید کی پیش آنها ادراکها فدا شود و لابه کردن ذوالقرنین کی از صنایعش کی در خاطر داری و بر تو گفتن آن آسان‌تر بود بگوی:

جناب ناشناس
نیش عقرب نه از ره کین است، اقتضای طبیعتش این است.
شما این بی ادبی را نباید از چشم اسلام یا دین ببینی.
از کوزه همان برون تراود که دراوست.
دوست عزیز شما که هر کسی را که "بسم الله الرحمن الرحیم" می گوید که نباید مسلمان بدانی. آدمی که بگوید مسلمان است و خلق محمدی نداشته باشد فقط منافق بدان. شما کمی از اخلاق محمدی امامان حقیقت ببین و با رفتار این آقای متظاهر به شیعه مقایسه کن. اگر ایشان را بعد از مقایسه شیعه یا مسلمان دیدی، از اسلام دوری کن که ایینطور اسلام دوریی هم دارد.
راوی می گوید: روزی شخصی کتابی غیر مسلمان به امام باقر (علیه السلام) رسید و بی احترامی کرد و با بد زبانی با امام سخن گفت و با بی ادبی گفت: (انت بقر، فقال الامام لا، انا باقر. )
به امام گفت: تو گاو هستی، امام بدون ناراحتی فرمودند: نه، من باقر هستم. و دوباره با هجوم به امام گفت: مادر تو خدمتکار و آشپز است، امام با روی خوش جواب داد: اینکه صفت بد نیست، بلکه یک حرفه است، دوباره با غضب به امام فریاد زد، که مادر تو سیاه زنگی و برده و بدکاره است، امام همچنان با آرامی جواب دادند اگر سخن تو راست باشد خدا ایشان را ببخشد و اگر دروغ بگویی خدا تو را ببخشد، شخص نا مسلمان بهت زده و متعجب شد از صبر و حلم و اخلاق این بزرگوار که این صفت انبیاء است. پس به روی دستان امام باقر (ع) افتاد و مسلمان شد.
شما رفتار بچگانه ایشان را با کسی که برای ایشان امام پنجم است مقایسه کن و بعد در باره اسلام قضاوت کن.
با احترام فراوان!

مصطفی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۲:

جناب اصلانی! کلمه “اگر” می چسبد به حرف ماقبل خود، پس وزن شعر حفظ و خواندن بیت روانتر و شیرینتر خواهد بود، در اینصورت نیار یه تغییر نیست.

هادی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷:

دوستان جان! میشه لطفا بیت آخر رو تفسیر کنید؟

هادی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۱۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » تورکون دیلی:

یاشاسین تورک دیلی یاشاسین آذربایجان

مصطفی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:

جناب شایق! بنظر نمیرسد سعدی در این غزل گفتگویی جز با یک معشوق زمینی داشته آنجا که میفرماید: فرمای خدمتی که برآید ز دست ما، بنابر این ابتدای شرح حضرتعالی را سند میگیرم به اثبات زمینی بودن معشوق در این غزل.

مسعود سعیدی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۷ - رفتن ذوالقرنین به کوه قاف و درخواست کردن کی ای کوه قاف از عظمت صفت حق ما را بگو و گفتن کوه قاف کی صفت عظمت او در گفت نیاید کی پیش آنها ادراکها فدا شود و لابه کردن ذوالقرنین کی از صنایعش کی در خاطر داری و بر تو گفتن آن آسان‌تر بود بگوی:

ناشناس عزیز
لطف کردی و باز هم با احترام جواب نوشتی
همه ی زشتی ها به زشتگو بر میگردد
تا به حال هیچ حاشیه نویسی که با ایشان هم کلام شده از نیش زبانش جان به در نبرده
باز هم به این همه ادب شما در مقابل استهزا و بی احترامی آفرین میگویم و غبطه میخورم ، کاش او هم به جنابعالی تاًسی میکرد.
زنده باشید

عباس احمدی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۱۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۹:

نسخه ای که در اختیار من است به جای خامه فولاد، سوزن پولاد دارد.

ناشناس در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۷ - رفتن ذوالقرنین به کوه قاف و درخواست کردن کی ای کوه قاف از عظمت صفت حق ما را بگو و گفتن کوه قاف کی صفت عظمت او در گفت نیاید کی پیش آنها ادراکها فدا شود و لابه کردن ذوالقرنین کی از صنایعش کی در خاطر داری و بر تو گفتن آن آسان‌تر بود بگوی:

جناب مجتبی خراسانی
باز هم با احترام
بنده ی جوان گمان بردم چون از عهده ی این معانی بر نمیآیم از چون شمایی تقاضای معنی کنم
شاید دیگرانی چون من نیز راه به جایی ببرند
ملاحظه فرمودید که در پایان هم به آحترام خاتمه دادم
متاًسف شدم که برداشتی این چنین از خواهش بنده داشتید و چنین با بغض جوانی را از هرکه دیندار
است و هرچه دین است منزجر کردید . بفرمائید کجای نوشته ی من استهزا بود؟
احترامم ، یا خواهشم ویا کلمه ی لطفاً؟
شاید جنابی که قبل از نام شما آوردم؟
باشد که دیگر از امثال شما خواهشی نکنم
باشد که دیگر به دین مداران و قرآن خوانان اعتماد نکنم
باشد تا به گفته ی آنان که از قرآن و ائمه دلیل و برهان می آورند ارزشی قائل نشوم
خیالتان راحت دیگر مزاحم اوقات شریفتان نخواهم شد
مارا به خیر و شما را به آنچه در ضمیرتان موج میزند

مهدی.ر در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

با تقدیم احترام دربرخی نسخ کلمه یغما درمصرع(( نگفتمت که به یغما دلت رود سعدی))بصورت ((یغمی)) مکتوب گردیده است. متشکرم

بیبسواد در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۱ - دعا کردن بلعم با عور کی موسی و قومش را از این شهر کی حصار داده‌اند بی مراد باز گردان و مستجاب شدن دعای او:

جناب همیشه بیدار،
دوستانه تو صیه میکنم زیاد بی خوابی نکشید.

بیبسواد در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۷ - رفتن ذوالقرنین به کوه قاف و درخواست کردن کی ای کوه قاف از عظمت صفت حق ما را بگو و گفتن کوه قاف کی صفت عظمت او در گفت نیاید کی پیش آنها ادراکها فدا شود و لابه کردن ذوالقرنین کی از صنایعش کی در خاطر داری و بر تو گفتن آن آسان‌تر بود بگوی:

جنابان 25، ناشناس و خراسانی،
نخست تکلیف این آقای ذوالقرنین را روشن بفرمایید
که، که باشند، پس به شرح سفرنامه و گفتگوی کوهنوردانه شان بپردازید.

مجتبی خراسانی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۶ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۹:

بسم الله الرحمن الرحیم
قصیده لحن حماسی دارد، و باید آن را قصیدۀ دفاعیۀ شاعر نامید. اختلاف اساسی بر سر «مذهب» است. ناصرخسرو که از سوی مستنصر سمت حجت خراسان یافته و دوست دار خاندان پیامبر (ص) خاصه محب علی (ع) است، مخالفت خصمان را تحمل نمی کند، تا آن جا که گویی آنان را به جنگ تن به تن فرا می خواند. مردم خراسان را که در برابر او ایستاده و دعوت او را نپذیرفته اند، سخت نکوهش می کند. خود را کشتی نوح، و آنان را غرقه شدگانِ طوفان می داند، و سرانجام از مستنصر مدد می جوید تا او را از دستِ لشکر شیطان رهایی دهد.
سخن را با تبعیدگاه یُمگان آغاز می کند، که پانزده سال از عمرش در آن جا گذشته است. چرا به یُمگان افتاده؟ برای این که خرد را بر جانِ خود فرمان روا کرده است، و به همین سبب اهریمن از وی پیروی نمی کند. سپس انزوا، و علتِ دوری از مردم را مطرح می کند و می گوید: با مردمی دیو سیرت، که همیشه به خندیدن و خندانیدن می اندیشند، چه کنم؟ من امروز از خندۀ دیروز خود گریانم. {خنده را رمز عیش و شادی، و آن را برخاسته از بی خردی می داند} به جهان دل نمی بندم، پیش از مرگ کارنامۀ اعمال خود را می نگرم و از گناهان توبه می کنم. در پیِ رهبری که خدا تعیین کرده است، می روم. من شیعۀ علی (ع) هستم. تو نمی توانی فریبم دهی. با دشنه به جنگم می آیی، و از سوهانم غافلی. اگر تو پشت به سلطان خراسان {الب ارسلان سلجوقی} داری، باکی نیست، من نیز از سویِ مستنصر، نایب پیامبر (ص) سمت حجت خراسان و حکومت مذهبی دارم، و بر سر سلطان تو سلطانم. من از پیروی پادشاه ننگ دارم، و غرقۀ عدل و احسانِ مستنصرم...
بمنه و کرمه

مجتبی خراسانی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۷ - رفتن ذوالقرنین به کوه قاف و درخواست کردن کی ای کوه قاف از عظمت صفت حق ما را بگو و گفتن کوه قاف کی صفت عظمت او در گفت نیاید کی پیش آنها ادراکها فدا شود و لابه کردن ذوالقرنین کی از صنایعش کی در خاطر داری و بر تو گفتن آن آسان‌تر بود بگوی:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
ما را چه حد حمد و ثنای تو بود/هم حمد و ثنای تو سزای تو بود
به استهزاء گفته ای، ولی بدان، نظیر جلال الدین در عالم وجود ندارد. جوان هستی و خام، البته این علوم صعب و مشکل است، حق می دهم این گونه برخورد کنی، خودِ جنابش فرموده: در نیابد حال پخته هیچ خام...
اما اگر قصدت استهزاء حقیر است، باشد، حرفی نیست. به منظور و مقصودت رسیده ای! زهی...
مقصر خود هستم که به مجاز آمده ام، گمان می کردم،
مجاز پلی باشد برای رسیدن به حقیقت.
مثنوی مشکل است، فقط کوه قاف را در حد بضاعتِ اندکم توضیح می دهم، اما نه برای تو...عرض کردم که، صعب و مشکل است.
موید باشید
کوه قاف:
معنیش قلب انسان کامل است، ابویزید بسطامی فرماید: که اگر عرش و آن چه حاویست با آن در آید در زاویه ای از زوایای قلب ابی یزید احساس به آن نشود. چنان که ق و القران المجید قاف قلب است و صورتش عالم مثال است که صورش بی نهایت است و احاطه دارد و حلقه زده به دنیا و زمرد صافست که عالم مثال رکن اخضر عرش است؛ هر چه به عالم ماده که عالم ظلمت است قریب است مشوب (آلوده، آمیخته) به سیاهی است و اما عالم نفوس کلیه که اعلی است، رکن اصفر است و عالم عقول رکن ابیض است و در نازل تر عالم طبایع دهریه رکن احمر است.
بسیط:
از بسط است، در اصطلاح حکما سطح را بسیط گویند.
عُظم:
به ضم اول، می شود بزرگی.

کیوان در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:

یکی از زیبا ترین غزل های حضرت حافظ با معنیه بسیار زیبا ... وفتی که این غزل رو با صدای استاد شجریان در البوم یاد ایام گوش میدم به گذشته ها میرم و .... بیت ها هم عاشقانست و هم عارفانه

محمد در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۰ - در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود گوید:

بیت سوم وقت صحیح است نه قوت

کمال در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۴۴:

جمع آن:2915

۱
۴۰۵۱
۴۰۵۲
۴۰۵۳
۴۰۵۴
۴۰۵۵
۵۴۷۰