شاهرخ در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
یک بیت به آخر ممکن است درست باشد.
شاهرخ در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:
یک بیت مانده به آخر ممکن است درست باشد.
شاهرخ در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
اگر عرس را به مهمانی و عروسی معنی کنیم معنی بیت صحیح مینماید
ناشناس در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۷ - رفتن ذوالقرنین به کوه قاف و درخواست کردن کی ای کوه قاف از عظمت صفت حق ما را بگو و گفتن کوه قاف کی صفت عظمت او در گفت نیاید کی پیش آنها ادراکها فدا شود و لابه کردن ذوالقرنین کی از صنایعش کی در خاطر داری و بر تو گفتن آن آسانتر بود بگوی:
جناب مجتبی خراسانی
لطفاً برای این شعر مولانا حاشیه ای بنویسید
چون من هرچه فکر میکنم از علوم انسانی فراتر است
با احترام
آبتین در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۹:
سختی زندان در این شعر هویداست
پرهون در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۴ - زاده شدن فریدون، کشته شدن پدرش و پرورش او با شیر گاو برمایه:
بیت چهارم بُد با بود هم قافیه شده یا اشکال تایپیه؟
ناشناس در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
به نظر من این شعر یک پدر برای فرزندش هست با توجه به بیوگرافی وحشی بافقی می توان برخی از نظرات دوستان را زیر سوال برد . با تشکر .
فاطمه در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
زندگینامه وحشــی بافقـــی:
مولانا شمس الدین محمد وحشی بافقی یکی از شاعران زبر دست ایران در سده دهم است که از عهد زندگانی خود در ایران و هند نام برآورده و شعرش دست به دست گشته است .
دوران حیاتش مصادف بود با پادشاهی طهماسب صفوی و شاه اسماعیل ثانی و شاه محمد خدابنده و او در شعر خود شاه طهماسب را ستوده است .
وی از خاندانی متوسط در بافق برخاسته است . برادر بزرگ او مرادی بافقی نیز از شاعران روزگار خود بود و در آشنایی وحشی به محفل های ادبی بسیار موثر بود ولی پیش از آنکه وحشی در شاعری به شهرت برسد بدرود حیات گفت و در برخی اشعار وحشی نام او یافت می شود .
ولادت وحشی ، ظاهرا در میانه نیمه اول سال در بافق ( بر سر راه یزد و کرمان ) اتفاق افتاد و چون بافق را گاه از اعمال کرمان و گاهز از یزد در قلم می آوردند ، به همین سبب ، وحشی را هم گاهی یزدی و گاه کرمانی گفته و نوشته اند . آغاز حیاتش در زادگاه سپری شد و در آنجا به غیر از برادرش در خدمت شرف الدین علی بافقی به کسب دانش و ادب پرداخت .
شرف الدین علی از شاعران و ادیبان زمان و از ستایشگران شاه طهماسب و دارای دیوانی از قصیده و غزل پیرامون چهار هزار بیت بود .
وحشی پس از آموختن مقدمات ادبی از بافق به یزد و از آنجا به کاشان رفت و چندی در آن شهر سرگرم مکتب داری بود و پس از روزگاری به یزد بازگشت و همانجا ماند و به شاعری و ستایش فرمانروایان آن شهر سرگرم بود .
وحشی مردی پاکباز ، وارسته ، حساس ، بلند همت و گوشه گیر بود . با آنکه سنت شاعران عهد وی ، سفر و مهاجرت به هند و بهره مندی از نعمت های دربار گورکانی هند و امیران و سرداران و بزرگان آن دولت بود ، او از ایران پای بیرون ننهاد و حتی از بافق تنها چند گاهی به کاشان و باقی عمر را به یزد رفت و همانجا ماند .
دوران کمال شاعری را در یزد گذرانید و برای کسب معاش تنها به ستایش رجال یزد و کرمان پرداخت . در دیوان او قصیده ای در ستایش شاه طهماسب وجود دارد ،ولی ممدوح و حامی واقعی او میر میران حاکم یزد بوده است .
اشعار وحشی را می توان از بهترین نمونه های اشعار عاشقانه در شعر پارسی دانست . زیرا نهایت قدرت شاعر در بیان دلباختگی و حالات دلدادگی خود و نیز توضیح ماجرایی که میان او و معشوق بوده به کار رفته است و همین طرز زیبای وقوع را هم شاعر در غزلهای خود با چیره دستی تمام به کار برده است .
در شعر وحشی تا آنجا که ممکن است از واژه های دشوار و ترکیبات عربی ناهموار خبری نیست و به جای لغات و کلمات مشکل و دشوار از واژه ها و ترکیبات متداول و سهل و ساده زمان ، چنانکه رسم اغلب شعرای آن دوران بوده ، استفاده کرده است و به همین جهت است که اشعار وحشی به دل عموم افراد می نشیند .
در تاریخ درگذشت وحشی اختلاف بسیار است .
مولف "تذکره حسینی" و "روز روشن" درگذشت وحشی را در سال 961 و مولف " عرفات العاشقین" در سال 992 و مولف " سلم السماوات" و "جامع مفیدی" تاریخ رحلتش را 997 نوشته اند .
هیچ یک از این تواریخ درست نیست . زیر خود وحشی در قطعه ای اتمام مثنوی ناظر و منظور 966 قید کرده . آنوقت چگونه در 961 دارفانی را وداع گفته است ؟
همچنین درباره علت مرگش بعضی ها نوشته اند که وی به دست معشوق خود کشته شد .
به هر حال وحشی در یزد در گذشت و همانجا در کوی (سربرج) به خاک سپرده شد و گویا همان زمان یا بعد از آن سنگی بر گورش نهادند که این غزل وحشی بر آن کنده شده بود :
کردیم نامزد به تو بود و نبود خویش
گشتیم هیچ کاره ملک وجود خویش
گور وحشی در کشاکش زمان محو ، و سنگ گورش از جایی به جایی برده شد . تا آنکه خان زاده دانشمند بختیاری امیر حسین خان که در سال 1328 شمسی حکمران یزد بود آن را از (حمام صدر) بیرون آورده و در صحن ساختمان تلگراف خانه آن شهر بنای یادبودی ساخت و آن سنگ را بر آن نصب کرد .
مجتبی خراسانی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:
بسم الله الرحمن الرحیم
بیت اول: وقت است بگذریم چو موج از شراب تلخ/بیرون کشیم گوهر خود را ز آب تلخ
آب تلخ کنایه است از مطلق شراب و شراب تند و تیز.
صائب میفرماید:
زهر است بیتبسم شیرین شراب تلخ/بخت شور چند توان خورد آب تلخ؟
یا:
گرفت در عوض آب تلخ، گوهر ناب/چه منت است به ابر بهار دریا را؟
تمام این غزل در موعظه و پند است. پند آنهنگام که در سبک هندی بیان میشود، مقبولتر است تا اینکه در عراقی و خراسانی بیان شود. مثلا در عراقی پند و اندرز اینگونه است که سعدی میفرماید:
پادشاهی پسر به مکتب داد/لوح سیمینش در کنار نهاد
بر سر لوح او نبشته به زر/جور استاد به ز مهر پدر
این خشک است. انسان در مقابل اینگونه پندها گارد میگیرد و وقتی بزرگ شد افسوس میخورد و تازه میفهمد که استاد چه نیتی داشته و میداند که باید به حرف استاد گوش فرا میداده. اما در طرز تازه اینگونه نیست. لطافت بیان همراه با معنی بیگانه طبع و جان آدمی را هموار میکند تا آب تربیت حتی بر زمینهای بلند نیز برسد.
بیدل میفرماید:
سر به صد کسوت فرو بردیم و عریانی به جاست/وضع رسوایی که ما داریم گویا سوزن است
یا:
این موجها که گردن دعوی کشیدهاند/بحر حقیقتاند اگر سر فرو کنند
این پند قابل قبول است. انسان در برابر آن گارد نمیگیرد و قبول میکند. صائب در این بیت میگوید که بیایید از شراب بگذریم. موج شراب از روی شراب میگذرد. میگوید بیایید مانند موجی که از روی شراب در حال گذر است ما هم از شراب بگذریم و گوهر (جان) خود را از این آب تلخ که همان شراب باشد نجات دهیم و بیرون بکشیم. میدانیم که آب دریا تلخ و شور است. از طرفی گوهر نیز در همین آب تلخ قرار دارد. از طرفی موج و گوهر در بیت تناسب دارند.
صائب جان را به گوهری تشبیه کرده است که باید آن را از دریای تلخ شراب بیرون کشید و نجات داد. تناسب موج با گوهر از حیث مواج بودن رنگ گوهر اعم از هر نوع سنگ قیمتی است خصوصا مروارید. در کل میفرماید که دیگر وقت توبه از شراب فرا رسیده است.
بیت دوم: کوثر چو سرو جا دهدش در کنار خود/هر کس گذشته است در این نشئه ز آب تلخ
میفرماید کسانی که در دنیا از شراب توبه کرده باشند و یا اصالتا به سمت آن نرفته باشند، در بهشت در زمرهٔ آزادگان (سرو نماد آزادگی و عدم تعلق است) خواهند بود. نشئه در مصراع دوم مجازا کنایه است از دنیا. به دنیا و عقبی در ادبیات و یا در احادیث نشئتین میگویند. نشئه در کل بهمعنی آفرینش است و نو پیدا شدن و آفریدن که در بیت مورد نظر مجازا دنیا گرفته شده.
صائب میفرماید:
به کار هر که در این نشئه سایه اندازی/در آفتاب قیامت به کار میآید
یا:
میکنی گوشهنشینان جهان را بدنام/اثر از نام در این نشئه چو عنقا مگذار
البته نشئه بهمعنی مستی و کیفیت حاصل از شراب و دیگر مسکرات هم به کار میرود. خمار در مقابل آن است. کیفیت حاصل از دود و افیون را نیز نشئه گویند که با غلط بیانی و شفاهی «نئشه» رایج شده است.
صائب:
خبر ز نشئهٔ می نیست تنپرستان را/چو خم همین شکمی پر شراب میسازند
بیت سوم: اینجا به آب توبه ز لب زنگ می بشوی/در حشر مشنو از لب رضوان جواب تلخ
زنگ به معنی اثر است. در کل اثری که از شیء اصلی جدا باشد و عارض شده باشد را زنگ میگویند؛ مانند چرکی که بر روی آهن و فلزات دیگر مینشیند. مایل به سبزی شدن آب را هم زنگ پیدا کردن آب گویند. زنگ با کلمات دیگری نیز در دیوان جنابش جفت شده است:
زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل/از شمار درهم و دینار میماند به جا
یا:
زنگ ندامتی است که روزم سیاه از اوست/در دست من ز نقرهٔ کاملعیار عمر
و:
گردون نظر به بیبصران بیشتر کند/زنگی هلاک آینهٔ زنگبسته است
رضوان نیز نام دربان بهشت است، چنانکه نام دربان دوزخ مالک است.
صائب فرماید:
دربانی بهشت به رضوان حلال باد/آیینهداری رخ جانانم آرزوست
یا:
به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست/ننهم پای در آن خانه که دربانی هست
در کل صائب میفرماید که در دنیا از شراب توبه کن و اثر شراب را با توبه از لب خود پاک کن تا روز حشر جواب سربالا و تلخ از دربان بهشت نشنوی.
بیت چهارم: شکر به زهر و نوش به نشتر که داده است؟ /از دل مبر حلاوت ایمان به آب تلخ
صائب حکیمانه میپرسد که چه کسی شکر را با زهر و دارو و درمان را با نیشتر تعویض کرده است؟ سؤال سؤالی است انکاری نه استفهامی. بعد میفرماید که حال که کسی چنین عملی انجام نمیدهد تو نیز شیرینی ایمان (شکر و نوش) را با آب تلخ یا همان شراب (زهر و نیشتر) معاوضه مکن، چرا که این کار اصالتا عقلانی نیست.
نشتر تیغی است که با آن فصد میکنند و خون مرده و سیاه را از رگ پا یا دست بیرون میکشند؛ بدین صورت که رگ را سوراخ میکنند و صبر میکنند تا خون کثیف از رگ با فشار بیرون بزند، وقتی که رنگ خون قرمز خوشرنگ شد، با نوش یا همان داروی فصد زخم را پانسمان میکنند تا خون بند بیاید.
صائب میگوید:
دل از هجوم نشتر آزار وا شود/چون غنچهای که در بغل خار وا شود
یا:
چون نشتر الماس پر و بال ضعیفان/خون از دل بیرحمی صیاد گشاید
صائب تیزی شیشههای شکسته را هم در جایی نیشتر گرفته است:
پا به هر جا میگذاری نشتری بر خاک هست/شیشههای آسمان گویا که بر هم خورده است
بیت پنجم: نه خوردنت به وقت و نه خوابت به جای خویش /چون زنده ماندهای تو به این خورد و خواب تلخ؟
میفرماید تو نه وقت خوابت معلوم است و نه خورد و خوراکت منظم و سر موقع؛ در تعجبم که تو با این اوضاع پریشان و زندگی تلخ چگونه زنده ماندهای؟ صائب در اینجا نظم را متذکر میشود و از مخاطب میخواهد تا در زندگی خود نظم را سرلوحهٔ کارهای خود قرار بدهد. خورد و خواب تلخ کنایه از زندگی نامنظم است. صائب در اشعار خویش خورد و خواب را بارها آورده است. در بیت زیر زشتی خورد و خواب صرف و قبح عدم توجه به معنای زندگی را متذکر شده است:
گذشت عمر سبکرو به خورد و خواب تمام/به شورهزار مرا صرف گشت آب تمام
در بیت زیر نیز همین معنی است:
ز روی کاتب اعمال شرم کن، تا کی/به نامهٔ عملت حرف خورد و خواب برد؟
بیت ششم: دل را مسوز ز آتش عصیان که رم کند/در پیش سگ اگر فکنی این کباب تلخ
میفرماید که دل خود را با آتش معصیت و گناهکاری مسوزان و دل را از حیث انتفاع ساقط مکن؛ کبابی اینگونه را حتی اگر پیش سگ بیندازی نمیخورد چون از فرط سوختن تلخ شده است. کباب در طرز تازه خصوصا در طرز صائب جلوههای فراوانی دارد؛ تا جایی که حتی جنابش بهعمد آن را سوزانده است تا بتواند به مخاطب معنایی را القا نماید. و در جایی آن را گریانده است و در جایی خوشنشینانه کباب را کنار شراب نهاده تا سخنی بفرماید. چند شاهد میآوریم:
آنکه بیش از همه عشاق گرفتار خود است/به کباب دل عاشق نکند تلخ دهن
یا:
اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی است/اشک کباب موجب طغیان آتش است
و:
با سینهٔ کباب ز تردامنی مترس/دامانتر به دود دل این کباب گیر
و:
بلبل نیام که آتش گل سازدم کباب/پروانهام شراب و کباب من آتش است
بیت هفتم: صائب بریز اشک که در آفتاب حشر/خواهد گرفت دست تو را این گلاب تلخ
گلاب تلخ است. اشک نیز تلخ و شور است. صائب اشک را به گلاب تشبیه کرده است. میفرماید که در دنیا از عشق و خوف خدا گریه کن چرا که این گلاب تلخ (اشک) روزی که آفتاب قیامت بتابد به داد تو خواهد رسید. شاید منظور جنابش همان خاصیت رفع تشنگی در گلاب باشد. معروف است که آفتاب قیامت چنان برخواهد آمد که همه تشنه خواهند شد و میدانیم که بوییدن و البته خوردن گلاب خالص (گلاب تلخ) تشنگی را رفع میکند. یکی از دستورات اطبا برای تحمل تشنگی در ماه مبارک بوییدن گلاب است و یا اسپری کردن گلاب خالص در محیط زندگی. گلاب در دیوان صائب بارها تکرار شده است:
ای گل که موج خندهات از سر گذشته است/آماده باش گریهٔ تلخ گلاب را
یا:
مشو زنهار ایمن از خمار بادهٔ عشرت/که دارد خندهٔ گل گریهٔ تلخ گلاب از پی
و:
ز گریه عاقبت کار گل فتاد به چشمم/ز گل گلاب کشیدم گل از گلاب گرفتم
بمنه و کرمه
امیررضا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:
شعر دیگری از علی بهجت تبریزی رو میزارین؟
علی ان شیر خدا شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب
این رو میگم.
ماهرخ در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۵۹ - نهال آرزو:
دوست گرامی سروین جان، فکر میکنم از سه قطعه تشکیل شده باشد این شعر. توجه بفرمایید مصرع آخر بیت 4 پایان قطعه اول، وقافیه مصرع اول بیت پنج آغاز کننده قطعه دوم تا پایان بیت 8 است و باز هم بیت نهم تا پایان یک قطعه ی دیگر.
هرچه در میان قالب های شعر گشتم جز این نتیجه ای نگرفتم. امیدوارم مفید و صحیح باشد عرایض بنده.
Hamishe bidar در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۷ - برگ گریزان:
دوست عزیز آقا حسین گرامی: با عرض سلام خدمتتون عرض میکنم که ایشان پول به اندازه زندگی داشتند ولی بی غم نبودند.
اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
شما کسی را در این عالم پیدا نمیکنید که بی غم باشد، دوست عزیز. شاید تنها چیزی که بیشتر "پولدارها" میدانند و "بی پولها" از آن غافل هستند این است که پول مشکل اصلی آدمها را حل نمیکند. تنها چیزی که میماند حرف، فکرو عمل نیک است. امیدوارم که شما خیلی جوان باشید و به این حقیقت برسید که خیلی چیزها آنطوری که واقعاّ هستند نشان نمیدهند وخیلی چیزها آنطوری که نشان میدهند واقعاّ نستند. عرفا از بود و نمود سخن میگویند.
آدمهای هنرمند و باسواد ونیکوکار بالا هستند و بالاتر میروند. آدمهای بی هنر، بیسواد و بدکاردر واقع هم اکنون سقوط کرده اند اگر واقع بین باشند.
با احترام فراوان!
نازبانو در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده:
چون مرگ از وست مرگ من باد
حسین در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۵ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۷ - برگ گریزان:
به نظر میرسد که پروین یک بچه پولدار بی غم بوده و فکر میکرده در این دنیا باید هنرمند باشی تا بالا روی و آدمهای بی هنر آخر کار سقوط میکنند و آدمهای هنرمند و باسواد بالا می آیند . او اگر الان زنده بود متوجه میشد که همه چیز اینجا برعکس است. شاید اگر امروز اینجا بود آن برگ خشک سقوط نمیکرد و باد آن را با خود نمیبرد.
آرش در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:
اگر با صدای جاودان استاد شجریان این شعر را شنیده بودید اسمی از دیگر خواننده ها به میان نمی اوردید
پویان در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:
با سلام
حسین دوست محمدی عزیز
حضرت حافظ برای بیان منظور خویش همواره از عناصر فرهنگساز بهره می گیرد. گاهی از سنت عرفا، گاهی اندیشه های ایران باستان، گاهی از اشعار شعرای پیش از خود و...
در اینجا نیز حضرت حافظ از سنت نجومی، که از ایران باستان به ارث رسیده است بهره میگیرد تا مراد خویش را بیان دارد.
البته دوست گرامی (خانم یا آقا؟) مهر توضیح خوبی دادند. بنده فقط چند مورد اضافه می کنم.
این بیت با ابیات قبلی و بعدی هم از نظر معنایی و هم از نظر ظاهری (انتخاب کلمات) در ارتباط است.
تیرفلک: اشاره به صورت فلکی قوس دارد (نهمین برج دایرة البروج) که در روبروی جوزا واقع شده است. شکل آن به صورت اسبی است با نیم تنه ی انسانی که در دست تیر و کمان دارد و در حال پرتاب کردن تیر می باشد.
جوزا: صورت فلکی جبار است (در حال حاضر دوپیکر) (سومین برج دایرة البروج). که به شکل مردی است که شمشیر به دست دارد و نیز بر حمایل خود تیردانی دارد. در شعر دیگری نیز حضرت حافظ به جوزا و حمایل آن اشاره می کند:
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم / یعنی که بنده شاهم و سوگند می خورم
حال کلمه کلیدی «عقده»
عقده علاوه بر آن که به معنای گره است، در سنت نجومی به دو سیاره ای اشاره دارد که به تعبیری سایه ماه و خودشیدند. (توجه داشته باشید که در بیت قبلی حضرت حافظ هم از ماه و هم از خوشید نام میبرد.) این دو سیاره را عقدتین یا گوزهرین یا جوزهرین نیز می خوانند.
که متشکل است از گره شمالی به نام رأس یا سر، و گره جنوبی به نام ذنب یا دُنب. رأس دشمن قمر و ذنب دشمن خورشید دانسته می شوند.
برای مثال شعر زیر از جناب مولانا را در نظر بگیرد که چطور به آفتاب ، سیاهی (سایه)، عقده و ذنب اشاره می کند:
تو آفتاب جهانی چرا سیاه دلی
که تا دگر هوس عقده ذنب نکنی
یا این شعر از خواجوی کرمانی:
عارضت در شکن طره بدان میماند / کافتابیست که در عقدهٔ راس افتادست
اشعار بسیاری را می توان نقل کرد که این تعبیر در آنها به کار رفته است، که البته بنده برای پرهیز از اطاله کلام آنها را ذکر نمی کنم.
عقدتین یا به صورت اختصار عقده، نسبت خاصی با آن دو صورت فلکی (برج) یاد شده بر قرار می کنند. به این ترتیب که جایگاه هبوط آن دو سیاره در این دو برج واقع است. و هبوط جایگاهی است که سبب خرابی و ویرانی و اضمحلال می شود.
حال با دانستن این نکات، معنای بیت به روشنی مشخص می گردد:
از آسمان تیر قضا و قدر بر من رانده اند، به من باده ای بده تا از سر مستی و دلیری، عقده (گوزهرین) ای در صور قوس و جوزا بیفکنم تا تأثیرشان را از میان ببرم و از بند اجبار و تنگی رهایی یابم.(افلاک را بر هم زنم)
به بیان ساده تر آنکه: برای التیام زخم هایی که روزگار بر من وارد ساخته، باده ای بده تا به واسطه آن نهیب حادثه از سر به در کنم و دمی بیاسایم.
در دیوان حضرت حافظ ابیاتی از این دست بسیار یافت میشوند که برای بیان یک موضوع نسبتاً ساده، از کلمات و تعابیری استفاده می نماید که وجوه بسیاری را تداعی می کنند. در واقع یکی از اسرار دلنشین بودن کلام حضرت حافظ همین است.
پاینده باشید
mehr در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:
آقای دوست محمدی
جوزا یکی از صور فلکی ست که میگویند به صورت مردیست که تیردانی بر خود بسته دارد
میگوید از فلک تیر خورده ام ، باده بده مست شوم و گره به تیردان جوزا بزنم تا از تیر او در امان باشم
عقده به معنای گره
پویان در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵:
با سلام
ناشناس گرامی
چنانچه معنی بیت آخر را به طور صحیح در نظر بیاورید، متوجه خواهید شد که واژگان «پر گشادن» یا «پر گشودن» نمی توانند درست باشند. زیرا مرجع این واژگان «در ِ چشم» است و چشم نیز طبیعتاً نمی تواند پرواز کند! لذا همان واژه «بر گشودن» به معنی «باز کردن» صحیح است.
البته بنده این طور فهم کردم، تا نظر سایر دوستان چه باشد.
حسین دوست محمدی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:
سلام لطفا معنی مصراع عقده در بند کمر ترکش جوزا فکنم را بنویسید ممنون
شاهرخ در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵: